کدام؛ «جهل مذهبی» یا «جهل مکاتب فکری – فلسفی خود درآوردی گمانمدار بشری»، پهنایی به درازای تاریخ دارد؟
«خدا حرمت انسانها را مقدّم بر ساير احكامش میداند». این یک اصل مسلّم، قاطع و غیر قابل تساهل و اغماض در اسلام است. اوّلین مقصد و هدف از مقاصد اسلام و احکامش حفظ کرامت، خون و آبروی بندگان خداست. خداوند متعال، بندگانش را بزرگ داشتهاست:
⚖️ و لَقَدْ کَرَّمْنٰا بَنِی آدَمَ . . . وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلیٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِیلاً {۷۰}
➖ به تحقیق ما فرزندان آدم را بسیار بسیار بسیار . . . بزرگداشتهایم و تکریمکردهایم و آنها را بر بیشتر آن چه آفریدهایم، برتری دادیم.
إسراء: ۷۰
آوردن «واو» قسم، کلمهٔ تحقیق و تأکید «لَقَدْ»، «صیغهٔ فعل ماضی» که بر قاطعیّت دلالتدارد و بردن مادّهٔ فعل به «باب تفعیل» که دالّ بر تکثیر است؛ همه جایگاه والای انسان نزد «خدا» و صد البتّه «آیین»ش را نشانمیدهد. از بدو خلقت آدم تا عصر کنونی، هیچ مدرسهٔ فکری غیر وحیانی و گمانمدار انسانی به اندازهٔ اسلام بر حفظ کرامت بنی بشر اصرار نورزیده و حریص نبودهاست. «نسخههای اسلام» از آدم، شیث، نوح، هود، صالح، شعیب، . . .، موسی، عیسی تا خاتم(ص)، پیام آزادی بشر از بندگی نفس و بردگی دیگران و بازگردان او به بندگی خدای آفریدگارش بودهاست و هماره تذکّر و هشدار دادهاست که جز «اللّٰه» هیچ چیز و هیچ کس، شایستهٔ این نیست که سر فروتنی، خشوع و خضوع در برابرش پایین آوردهشود. در هر برههٔ زمانی از تاریخ بشر که «فترت و وقفه»ای در آمدن این پیام بوده؛ «طواغیت سرکشِ» حق به جانبی همچون «نمرود، فرعون، قارون و ابوجهل»ها سر برآورده و تباهیها کرده و أعراض و آبروها پایمالکرده و خونها ریخته و آبادانیها ویرانکردهاند.
«آخرین ورژن اسلام» و «نسخههای باستانی»اش با خطاب قراردادن انسان و تبیین تکالیف، وظایف و حقوقش، «انسانیترین برنامه و آیین زندگی سالم، پاک، تندرست، و بی درد سر و به دور از کلّیّهٔ آفات، آسیب و گزندها»یی بودهاست که ممکن است آدمی را تهدیدکند. نسخههای اسلام که فرستادگان خدا از آدم(ع) تا پیامبر رحمت םבםבﷺ مأمور ابلاغ آن بودهاند، به بشریّت «بصیرت و بینش» داده و چراغ تابانی بر فراز راه بشر نهادهاند:
قَدْ جٰاءَکُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ . . .
➖ بدون شک از طرف پروردگارتان دلایل بینشدهنده، آموزههای یقینی و اسباب بصیرت و آگاهیدن به سوی شما گسیل شدهاست.
أنعام: ۱۰۴
پس؛ جوهر پیام وحی و اسلام، اساساً بصیرت، بینش، آگاهی و رسیدن به یقین است بر خلاف مدارس فلسفی بشری که شکّ و تردید و دو دلی و تذبذب و نوسان و ارتعاش و لرزیدن و اضطراب و استرس ابدی درونمایهٔ افکار متناقض و مریضش است و بشریّت را همواره زمینگیر و دست از پا درازتر در منجلاب باید و نبایدهای خودساختهای غرقکردهاست که به دلیل عمر اندک، عدم احاطهٔ کامل بر قضایا و زمانها و مکانها و از راه تجربهٔ اشتباه و خطا هزینهٔ هنگفتی بر عمر بشر تحمیلکردهاست.
. . وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلّٰا قَلِیلاً {۸۵}
➖ و به شما جز اندکی ناچیز دانش داده نشده است. إسراء: ۸۵
. . وَ لٰایُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إلّٰا بِمٰا شٰاءَ . . . {۲۵۵}
➖ و بر علمش احاطه پیدا نمیکنند مگر آنچه خود خواستهباشد آنها(انسان) را بیاگاهاند. بقره: ۲۵۵
بشر به دلیل محدود بودن و نقص و کمیای که آمیزهٔ خلقت اوست، «مرجع صالحی نیست» تا برای «نوع زندگی»، «نوع پوشش»، «نوع خوراک» و دیگر «بایدها و نبایدهای زندگی» خود، یک تنه به تولید «قوانین وضعی» و «خود در آوردی» بپردازد و «اصولاً این، کار او نیست». این از اختیارات و واجبات امر «خالقِ هستیبخش» است تا برای محصول تولیدشده، «دفترچهٔ راهنمای مخصوص به خود» را تدوین و همراه چرخهٔ تولید در دسترس نسلها قراردهد و این، امری منطقی است و عقل بشری آن را لازم میداند: . . . ألٰا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأمْرُ . . . {۵۴}
➖ هان! و آگاه باشید؛ آفرینش کار اوست پس فرمان و امر و دستور و خط و نشان کشیدن و تعیین کدام بایسته است و کدام نابایسته، فقط و منحصراً در اختیار اوست و بس. أعراف: ۵۴
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ ﴿۶۸﴾
ـ و پروردگار تو هر چه را بخواهد، مىآفریند و برمىگزیند و آنان اختیارى ندارند. منزّه است خدا و از آنچه [از مکاتب فکری – فلسفی بشری مجّرد از رهنمودهای وحی با او] شریک مىگردانند، برتر است. قصص: ۶۸
کدام؛ «جهل مذهبی» یا «جهل مکاتب فکری – فلسفی خوددرآوردی گمانمدار بشری»، پهنایی به درازای تاریخ دارد؟
از طرف دیگر؛ انسان بعد از مورد خطاب قرارگرفتن از جانب خالقش؛ «وظایف و حقوق»ی بدو رو میکند؛ یعنی «مسئول» شناختهمیشود و دیگر بیهدف رها نمیشود و این همان نقطهٔ اساس تدوین و به وجود آمدن قضایای اخلاقی، حقوقی و تنظیم روابط انسانی در ساختار خُرد و کلان آن است که آدمی ممکن است در طول حیات خود در موقعیّتهای گوناگون آن قرارگیرد. او دیگر مسئول گفتار، کردار، سکوت، اقدام و موضعگیریهایش است که در مقابل رخدادها اتّخاذ کرده است:
أ یَحْسَبُ الإنْسٰانُ أنْ یُتْرَکَ سُدیً؟!
ــ آیا انسان گمانمیکند و این چنین حساب و کتاب کردهاست که «رها» و بدون تبیین و دادن هشدار و بصیرت به حال خود واگذار میشود؟!
قیامت(برخاستن مردگان از گورهایشان بعد از زندهکردنشان): ۳۷
این جاست که دیگر آدمی نمیتواند و یا بهتر بگوییم «حقّ او نیست هر آنچه هوسکند، بگوید یا انجامدهد». بر خلاف «نه آزادی» بلکه «بیبند و باری رایج در نظامهای سکولار طاغوتی و وضعی بشری» میبینیم که مرز رهایی مطلق بشر سیرنخور را ممانعت از بی بند و باری دیگری تعیینمیکند! این افسارگسیختگی و حد و نشان نشناختن؛ خود اوج «ستم و نابرابری» و ضایعکردن حقوق فرد و جمع است. ناگفته پیداست که رهاکردن با نام پر طمطراق آزادی، بینظمی، آشوب و تزلزل و آسیبدیدن روابط اجتماعی به همراه دارد. ریشهدوانیدن «گروههای مافیایی سودجوی تباهکار» که به صورت سیستماتیک و در حوزههای سیاست، اقتصاد و غیره در «خارج از جغرافیای ایمان اسلامی» و در جوامع ناخداگرا و غافلمانده شاهد آن هستیم از همین رهایی بی حصر و حد سرچشمه میگیرد. پس میطلبد برای گزینشهای بشر «شرایطی تعیینکرد و حدودی ترسیمنمود» تا پا از اصول شناختهشده و مورد اتّفاق آحاد جامعه فراتر ننهد و حقوق هیچ طرفی پایمال نشود. ضمانت اجرایی این «میثاق شرف» که بین افراد جامعه منعقد میشود «حیات و تداوم و پویایی آن جامعه را به دنبال دارد». در آیین رحمت و انسانمدار اسلام؛ این احساس مسئولیّت همگانی از برجستهترین شاخصهٔ آن است و خداوند متعال امّت اسلامی را چنین توصیفمیکند:
كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ اَلْكِتٰابِ لَكٰانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ اَلْفٰاسِقُونَ﴿۱۱۰﴾
ـ شما [ای امّت اسلام]، بهترین امّتى هستید که براى مردم(بشریّت) پدیدار شدهاید؛ به کار شناختهشده [و مورد اتّفاق همه که پسندیده و نیک است] فرمانمىدهید و از کار ناآشنا و غریب و بیگانه با روابط سالم[که ناپسند است]، بازمىدارید. آلعمران: ۱۱۰
از لحاظ لغوی اگر به واژگان «المعروف: همان شناختهشده و آشنا، عُرف» و «المنکر: همان ناشناخته، ناآشنا، نامعلوم، غریب، بیگانه، سخت و دشوار» و «نهی: نهایت و پایان دادن» توجّهکنیم؛ درمییابیم که اسلام تا چه اندازه خواهان سلامت فرد و جامعه است و هرگز راضی به ایجاد کمترین خلل و تباهی در هیکل روابط بین بندگان خدا نیست.
םבםבﷺ ،پیامآور رحمت و انسانیّت، در تثبیت همین سفارش و فرمان قرآنی در ضمایر و وجدانها و نهادینهکردن آن در میان مسلمانان میفرماید:
منْ رَأی مِنْکُمْ مُنْکَراً فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ، فَإنْ لَمْیَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ، فَإنْ لَمْیَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ؛ وَ ذلِکَ أضْعَفُ الْإیمَانِ.
هر کس از شما گفتار، کردار، اقدام و موضعگیری بیگانه و غریب با خیر و نیکی همه و منافی با میثاق و تعهّد همگانی دید، برای اصلاح آن با دستش جلو آن را بگیرد(عملاً مانع شود) و اگر نتوانست، با زبان خود آنها را نهینماید و بر انجام آن منکر و بدی اعتراضکند و اگر باز نتوانست در قلب خویش از آن منکرات بیزار باشد [و آن منکر و انجامدهندهاش را تحریمکند] که این مرتبه [که در آن نمیشود عملاً یا زبانی مانع شد]، نشانۀ ضعف ایمان(حالتی که فرد مؤمن در آن به امن و امان و آرامش قلب و ذهن واردمیشود) است.
صحیح امام مسلم نیشابوری رحمهاللّه: ۴۹
همین نظارت اجتماعی مسئولانهٔ امر به معروف و نهی از منکر و خیرخواستن برای افراد جامعه است که سلامت جمع را «کفالتمیکند» و این ویژگی، جوامع اسلامی را از غیر خود متمایزکردهاست و خداوند متعال این حسّ خوب داشتن و کمککردن دیگران در نیکیکردن و نیکماندن را میستاید و از وجوه «بهترین بودن» میشمارد. و این پسند خداست؛ چون فقط در این حالت است که «آرامش» با «آسایش» درمیآمیزد و انسان «طعم حقیقی انسانیّت» را میچشد و آن را به صورت واقعی و بدون چشمبندی نظامهای سکولار و طاغوتی فریبکار تجربهمیکند.
پایان
✍🏻 احمد قادری