خبرها،نظرها

فوت مامۆستا مراد اکران در سانحه تصادف

فوت مامۆستا مراد اکران در سانحه تصادف

خبر سۆزی مێحڕاب

انا لله و انا الیه راجعون

متاسفانه ساعتی پیش خبر دار شدیم برادر ارجمند ماموستا #مراد_اکران در اثر سانحه تصادف در جاده نقده به اشنویه جان به جان آفرین تسلیم کرده و به دیدار پروردگارش شتافته است.

خداوند رحمتش کند

سۆزی مێحڕاب فقدان این نویسنده توانمند و همکار ارجمند را به خانواده و دوستان آن عزیز کوچ کرده تسلیت می‌گوید و از خداوند منّان برای این حافظ قرآن علوّ درجات و رضوان الهی مسألت دارد.

لازم به ذکر است  این تصادف در ظهر روز پنجشنبه 15 اردیبهشت سال 1401 هجری شمسی اتفاق افتاده است. در این سانحه دلخراش که منجر به فوت ماموستا شده است چهار سرنشین خودرویی که روبروی آنان آمده بود نیز به طور سطحی زخمی شده اند، دو نفر از سرنشینان آن سمند خواهر زاده های آقای رسول رسولی کیا بودند که الحمدلله حال عمومی آنان مستقر و خوب است.

بیوگرافی مختصری از مرحوم مراد اکران از زبان خودش

‍ بسم الله الرحمن الرحیم

مراد اکران هستم متولد ۲۰ مهرماه سال ۱۳۶۲ متاهل و دارای ۲ فرزند پسر به نام های صیام و صهیب از شهر گیلاس شهر ایمان و دیانت اشنویه ی سرسبز و زیبا ؛
تمام مقاطع تحصیلی ام را در شهرم به پایان رساندم و تقریبا در سال ۸۱ دیپلمم را در رشته ی تجربی گرفتم و به علت مشکلات چشمم از ادامه ی تحصیل بازماندم و بعد از عمل پیوند چشمهایم که در سال های ۸۱ و ۸۳ انجام دادم از تحصیل باز ماندم و بعد از آن هم دیگر میل و رغبتی به ادامه ی آن نداشتم و از همان سال های ۸۳ و ۸۴ بود که به لطف الله متعال به علوم دینی رغبت و گرایش پیدا کردم و از همان زمان فعالیت دینی خود را آغاز نمودم

ابتدا مطالعات شخصی آموزش قرآن در مساجد و بعد از آن هم فعالیت رسمی خود را با موسسه دارالقرآن احسان با مدیر مسئولی آقای سید سلیمان میرخسرو آغاز نمودم و افتخار آشنایی و شاگردی استاتید بزرگی همچون استاد حافظ عبدالرحمن ابراهیمی و ماموستا استاد محمد ملا امینی آقای صلاح الدین سلطانیار را داشتم و بعد از آن هم در این موسسه فعالیت خود را در سمت مربی گری و تعلیم و تعلم ادامه دادم و در این مدت چند سال به علت مخارج و مشکلات زندگی مجبور بودم هم کار کنم و هم متفرقه و جسته گریخته مشغول کسب علوم شرعی شوم و بعدها بطور رسمی در مساجد شهرستان در غیر ساعات کاری خدمت اساتید و ماموستایان گرانقدری همچون ماموستا عبدالرحمن سبحانی و ماموستا یوسف عبدالله زاده و ماموستا مادح ملا امینی می رسیدم و درس می خواندم.

چند ماهی در مدرسه ی علوم دینی صلاح الدین ایوبی پیرانشهر در خدمت استاد یعقوبی استاد تجوید و قرائات افتخار شاگردی داشتم و بعد از آن چند ماهی هم در حجره ی امام محمدغزالی اشنویه افتخار شاگردی اساتید گرانقدری همچون ماموستا عبدالعزیز رضایی و ماموستا سیدحسین بازدار و نیز ماموستا محمد مادح ملا امینی را داشتم و در نهایت در خدمت و محضر استاد گرانقدرم ماموستا عبدالرحمن سبحانی از ایشان اجازه نامه دریافت نمودم تا بتوانم با توفیق خداوند متعال برای خدمت به دین و مردمان سرزمینم شخصی مفید باشم .

در پایان از تمام دست اندرکاران و عزیزان کانال ” سۆزی مێحڕاب” به خاطر فرصتی که به بنده دادند کمال تشکر را دارم و از الله متعال خواهانم که در این ماه پر خیر و برکت همه ی ما را مورد مغفرت و رحمت بی پایان خود قرار دهد.

✍مراد اکران -21 اردیبهشت سال 1398 شمسی

در سوگ ماموستا مراد اکران

الحق ماموستا مراد از تبار امثال ما نبود
او از تبار فرشتگان بود، مردی مخلص و شیفته دعوت بود، همواره با قرآن مانوس بود، از تلاوت و دور کردن کلام خدا لذت می برد، یکی از آرزوهایش این بود که به نوجوانان قرآن آموزش دهد و پاسخگوی سؤالات و شبهات مردم باشد.
در تواضع و فروتنی شهره بود، همواره دغدغه هدایت و اصلاح دیگران در سر داشت..
امروز در حیاط بیمارستان همه برای درگذشت ماموستا مراد متاثر بودند و اشک می ریختند وقتی شرایط را جویا شدم گفتند برخی از مردم داغدیده اهل روستای چقل مصطفی محل خدمت ماموستا هستند، از نزدیک با یکی از اهالی روستا هم سخن شدم که گفت: اگر چه ماموستا مراد کمتر از یک ماه بود که در روستای ما خدمت می کرد ولی در اثر حضور متفاوت او در مسجد و در بین مردم و البته سخنرانی ها و تلقین های مؤثری که در این مدت ارائه داد محبوب همگان شده بود.. او گریه کنان گفت: دیروز وقتی از روستا عازم سفر شد طوری با مردم خدا حافظی می کرد که وداع همیشگی اش است و دیگر بر نمی گردد..
پدر و مادر و همسرش خیلی بی تابی می کردند و از خوبی و مهربانی و مبارک بودنش تعریف میکردند، پدرش که دو سه بار از هوش رفت در حالی که اشک از چشمانش جاری بود می گفت: من چون او را انسانی متفاوت و نعمتی خدایی می دانستم بارها به پسرم مراد می گفتم که با ما زندگی کند و بیش از این از ما دور زندگی نکند که می گفت: ای پدر، وظیفه خطیر دینی حکم می کند در روستاهای دورافتاده خدمت کنم! او همچنین می‌گفت: آرزویم این بود شبی میزبان ملا مراد باشم و به همسرم سفارش می کردم که غذای خوشمزه بپزد که امشب مهمان ویژه داریم!

ماموستا اهل قلم بود و در نویسندگی و ترجمه متون عربی توانمند بود، اگر چه از کم سعادتی ما و بدلایلی😭 او نتوانست بیش از چند مطلب ترجمه کند ولی همواره او را یکی از یاران سوزی میحراب به شمار می آوردیم..

خداوند رحمتش کند او در مسیر دعوتگری مرارت های فراوانی چشید امیدوارم پاداش این همه جفاها و نامهربانی ها را از خداوند شکور دریافت دارد و با پیامبر مهربان امت محشور شود..

✍ رسولی کیا

نمایش بیشتر

سۆزی مێحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا