آیا جنّ توانایی وارد شدن به بدن انسان را دارد؟(۳-۱)
جنّ زدگی حقیقت یا توهّم(جنّیان و دخول به بدن انسان)
جنّیان و دخول به بدن انسان
این سؤال از دیرباز تا به امروز مطرح بوده و همچنان مطرح است. دانشمندان اسلامی برای پاسخ این پرسش به دو دسته تقسیم میشوند: عدّهای معتقدند جنّ میتواند وارد بدن انسان شود و عدّهای معتقدند که جنّ نمیتواند وارد بدن انسان شود. در میان موافقان از گذشتگان دانشمندانی همچون احمد بن حنبل، ابو حامد محمّد الغزالی، احمد ابن تیمیّه، ابن القیّم الجوزیّه و از معاصرین دانشمندانی همچون سعید حوّی، عمر سلیمان عبدالله الاشقر، استاد علی باپیر و اکثر دانشمندانی که سلفیّه مسلک هستند دیده می شوند. و در میان مخالفان از گذشتگان دانشمندانی همچون محمّد بن علی القفّال الشّافعی، ابن حزم الاندلسی، عبد الله بن عمر بن محمّد بن علی الشّیرازی البیضاوی صاحب تفسیر بیضاوی، أبو السّعود محمّد بن محمّد بن مصطفى العمادی الحنفی صاحب تفسیر ابوالسّعود، قاضی ابو یعلی الحنبلی و امام فخر رازی و از معاصرین دانشمندانی همچون شیخ محمود شلتوت، شیخ طنطاوی جوهری، شیخ أحمد مصطفى المراغی، شیخ محمّد غزالی مصری و دکتر یوسف قرضاوی دیده میشوند. هر کدام از طرفین برای تقویت دیدگاه خود دلائلی ارائه نمودهاند. قبل از ارائهی دلایل طرفین یک قاعدهی فقهی را که با مسئله ی مورد نظر ما مرتبط است، یادآور میشوم: در مباحث فقهی قاعدهای وجود دارد، به نام« اَلْاَصْلُ اَلْعَدَمُ » اَوْ «اَلْاَصْلُ فِی الصِّفاتِ اَوِ الْاُمُورِ الْعارِضَهِ اَلْعَدَمُ»[i] یعنی هنگام اختلاف بر ثبوت صفتی عارضی یا عدم آن صفت، اصل بر عدم و نبودن آن صفت عارضی است. کسی که خلاف آن اصل را ادّعا کند باید دلیل ارائه دهد. هرچند این اصل کلّی مربوط به فقه است امّا در قضیهی مورد نظر ما صدق میکند. در اینجا اصل بر عدم دخول جنّ به بدن انسان است، مگر دلیلی خلاف آن را ثابت کند. بر طبق این قاعده، موافقان باید دلایل برای اثبات این نظریه ارائه بدهند؛ زیرا که آنان ادّعایی بر خلاف اصل نمودهاند. البتّه این سخن به معنی این نیست که مخالفان برای اثبات مدّعای خود دلیل ندارند.
دلائل موافقان
موافقان برای دخول جنّ به بدن انسان دلائل متعددی ذکر کردهاند، که از این قرار است:
۱ـ خداوند متعال در قرآن کریم اوضاع رباخواران را در قیامت اینطور به تصویر میکشد: «الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»[البقره/۲۷۵] کسانی که ربا میخورند (از گورهای خود به هنگام دوباره زنده شدن، یا از مشی اجتماعی خود در دنیا) برنمیخیزند مگر همچون کسی که شیطان او را سخت دچار دیوانگی سازد (و نتواند تعادل خود را حفظ کند).
۲ـ قرآن کریم هنگام بازگو کردن قصّهی ایّوب (علیه السّلام) از زبان ایّوب نقل میکند که از مریضی و درد و رنج آن در حضور خداوند شکایت میکند و ناراحتی و بیماری خود را به شیطان نسبت میدهد: «وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[ص/۴۱] (ای محمّد،) خاطر نشان ساز (سرگذشت) بندهی ما ایّوب را، بدان گاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و درد کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم).
۳ـ پیامبر (ص) می فرماید:«إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنْ الْإِنْسَانِ مَجْرَى الدَّمِ»[ii]همانا شیطان بسان جریان خون در بدن انسان جریان مییابد.
۴ـ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ میگوید: پیامبر(ص) مرا برای رسیدگی به امور شهر طائف به کار گرفت(استخدام نمود)، مشکلی برایم پیش آمد، نمیدانستم که چند رکعت نماز خواندهام، هنگامی که این حالت برایم تکرار شد به نزد رسول خدا برگشتم، پیامبر از دیدن من تعجّب کرد و فرمود اینجا چکار میکنی؟ عرض کردم مشکلی برایم پیش آمده و آن وسوسهای است که نمیدانم چند رکعت نماز خواندهام! فرمود:«ذَاکَ الشَّیْطَانُ ادْنُهْ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَجَلَسْتُ عَلَى صُدُورِ قَدَمَیَّ قَالَ فَضَرَبَ صَدْرِی بِیَدِهِ وَتَفَلَ فِی فَمِی وَقَالَ اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ الْحَقْ بِعَمَلِکَ»[iii] این کارشیطان است! به من نزدیک شو! به ایشان نزدیک شدم و روی سینهی پاهایم ایستادم، ایشان با دست به سینهام زد و در دهانم فوت کرد و فرمود: ای دشمن خدا بیرون شو! این کار را سه دفعه تکرار کرد و فرمود برو به کارهایت برس! عثمان میگوید:«فَلَعَمْرِی مَا أَحْسِبُهُ خَالَطَنِی بَعْدُ» به آیینم سوگند![iv] دیگر دچار چنین حالتی نشدم و این حالت به سراغم نیامد.
۵ـ یَعْلَى بْنِ مُرَّهَ از پیامبر روایت میکند که زنی پسر بچهی خود را که دچار جنّ زدگی شده بود نزد آن حضرت آورد، پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فرمود: « اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ» ای دشمن خدا بیرون شو من پیامبر خدا هستم. راوی می گوید: پسر بچّه بهبودی یافت و آن زن دو رأس گوسفند و مقداری کشک و روغن تقدیم پیامبر(ص) نمود. پیامبر(ص) فرمود: ای یَعْلَى کشک و روغن و یک رأس از گوسفندان را بگیر و دیگری را به خودش برگردان[v]. طرفداران این نظریه با استناد به این حدیث می گویند: اگر شخص معالج در مقابل مداوا (بیرون راندن جنّ) اجرتی هم بگیرد، اشکالی ندارد.
۶ـ عَطَاءُ بْنُ أَبِی رَبَاح می گوید: ابْنُ عَبَّاسٍ به من گفت: آیا زنی از اهل بهشت را به تو نشان ندهم؟ گفتم: چرا که نه! گفت: این زن سیاه پوست نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: من دچار صرع میشوم و در آن هنگام خود را برهنه میگردانم! برایم دعا کن، پیامبر فرمود: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَکِ الْجَنَّهُ وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُعَافِیَکِ قَالَتْ أَصْبِرُ قَالَتْ فَإِنِّی أَتَکَشَّفُ فَادْعُ اللَّهَ أَنْ لَا أَتَکَشَّفَ فَدَعَا لَهَا»[vi] اگر میخواهی بر این بیماری صبر کن و این وضعیّت را تحمّل کن و در مقابل بهشت را به دست آور و اگر میخواهی برایت دعا کنم تا خداوند تو را تندرست گرداند. آن زن گفت: صبر میکنم! امّا برایم دعا کن که خود را برهنه نگردانم، پیامبر برایش دعا کرد.
۷ـ أَبِی الْیَسَر روایت میکند که پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اینطور دعا مینمود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ الْهَدْمِ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ التَّرَدِّی وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ الْغَرَقِ وَالْحَرَقِ وَالْهَرَمِ وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ یَتَخَبَّطَنِی الشَّیْطَانُ عِنْدَ الْمَوْتِ»[vii] پروردگارا، به تو پناه میبرم از زیر آوار قرار گرفتن، و از پرتگاه سقوط کردن، و از غرق شدن و از سوختن و از پیری؛ و به تو پناه می برم از اینکه شیطان در لحظه ی مرگ مرا دچار دیوانگی کند!
۸ـ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَیْسٍ میگوید: پیامبر صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ از طاعون سخن گفت؛ و فرمود: «وَخْزٌ مِنْ أَعْدَائِکُمْ مِنْ الْجِنِّ وَهِیَ شَهَادَهُ الْمُسْلِمِ»[viii]طاعون از گزش دشمنان شما، جنّ است؛ و طاعون برای مسلمان شهادت محسوب میشود.
۹ـ یکی دیگر از دلائل موافقان، استناد به آثار جنّ زدگی در شخص جنّ زده میباشد، که به اعتقاد آنان شخص جنّ زده دچار صرع میشود و ایشان صرع را به دو نوع تقسیم نمودهاند:
الف ـ اَلصَّرْعُ مِنَ الاخلاطِ الرَّدِیئَهِ
صرع اخلاط، همانطور که ابن القیّم تعریف کرده، عبارت است از: «عِلَّهٌ تَمْنَعُ الْاَعْضاءَ النَّفْسِیَّهَ عَنِ الْاَفْعالِ وَالْحَرَکَهِ وَالْإنْتِصابِ مَنْعاً غَیْرَتامٍّ وَسَبَبُهَ خَلْطٌ غَلِیظٌ لَزِجٌ یَسُدُّ مَنافِذَ بُطُونِ الدَّماغِ سَدَّهً غَیرَ تامَّهٍ، فَیَمْتَنِعُ نُفُوذَ الْحِسِّ وَالْحَرَکَهِ فِیهِ وَفِى الْاَعْضاءِ نُفُوذاً تامّاً مِنْ غَیْرِ انْقِطاعٍ بِالْکُلِیَّهِ»بیماری و مرضی است که از کار کردن و حرکت و ایستادن اعضای نفسی تا حدودی جلوگیری میکند. سبب آن«خونی»است غلیظ و چسبناک که گذرگاههای درون مغز را تا حدودی میبندد و از نفوذ حس و حرکت جلوگیری میکند و به درون اعضای به طور کلّی و بدون انقطاع نفوذ میکند، سپس دلائلی دیگر برای این نوع صرع ذکر میکند و در پایان میگوید: «فَیُتْبِعُهُ تَشَنُّجٌ فِى جَمِیعِ الْاَعْضاءِ، وَلا یُمکِنُ أنْ یَبقَى الإنسانُ مَعَهُ مُنتَصِباً، بَلْ یَسْقُطُ، وَیَظْهَرُ فِى فِیهِ الزَّبَدُ غالِباً»[ix]سپس تشنّجِ تمام اعضا را در پی دارد و در این حالت انسان نمیتواند سرپا بایستد و تعادل خود را حفظ کند، بلکه به زمین میافتد و غالباً در دهانش کف ظاهر میشود.
ب ـ اَلصَّرعُ مِن الاَرواحِ الخَبِیثَهِ
«وَاَمَّا الصَّرعُ مِنَ الاَرواحِ الخَبِیثَهِ ، هُوَ تَسَلُّطُ الاَرواحِ الخَبِیثَهِ مِنَ الشَّیاطِینِ عَلَی بَعضِ النَّاسِ یَفقِدوُنَ عَلَی اَثَرِ ذلِکَ عُقُولَهُم وَیَتَخَبَّطُونَ فِی حَرَکاتِهِم وَرُبَّما یَتَکَلَّمُ الشَّیطانُ عَلَی لِسانِهِم»[x]
صرع ارواح خبیثه، عبارت است از تسلّط شیاطین بر بعضی از انسانها، که در اثر آن عقل خود را از دست میدهند؛ و در حرکات تعادل ندارند و گاهی اوقات شیطان بر سر زبان آنان سخن میگوید.
خلاصه چون شخص مصروع در آن حالت سخنانی را بر زبان میآورد که در حالت عادّی و سلامت چنین سخنانی را نمیگوید، و یا گاهی اوقات شخص مصروع مرد است در حالی که صدای زن از زبان او شنیده میشود و یا بر عکس؛ در نتیجه این صدا ی شیطان است که بر سر زبان شخص مصروع جاری میشود.
طرف داران این نظریّه به اندازهای از دلائل خود مطمئن هستند که آن را به تمام دانشمندان اهل سنّت و جماعت نسبت می دهند، و مدّعی هستند که این نظریّه در میان مسلمانان مُنکِری ندارد، همچنانکه امام ابن تیمیّه(رحمه الله) در الفتاوی الکبری میگوید: «وُجُودُ الْجِنِّ ثابِتٌ بِکِتابِ اللهِ وَسُنَّهِ رَسُولِهِ واتفاقِ سَلَفِ الْاُمَّهِ وَاَئِمَّتِها وَکَذلِکَ دُخُولُ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْإنْسَانِ ثابِتٌ بِإتِّفَاقِ أَئِمَّهِ أَهْلِ السُّنَّهِ وَالْجَماعَهِ» وجود جنّ با دلائلی از قرآن و سنّت و اتّفاق سلف امّت ثابت است و همینطور دخول جنّ به بدن انسان به اتّفاق امامان اهل سنّت و جماعت ثابت است. در ادامه می افزاید: «وَ لَیْسَ فِی أَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ یُنْکِرُ دُخُولَ الْجِنِّیِّ فِی بَدَنِ الْمَصْرُوعِ وَغَیْرِهِ وَمَنْ أَنْکَرَ ذلِکَ وَادَّعَى اَنَّ الشَّرْعَ یُکَذِّبُ ذَلِکَ فَقَدْ کَذَّبَ عَلَى الشَّرْعِ وَ لَیسَ فِی الْاَدِلَّهِ الشَّرْعِیَّهِ مَا یَنْفِی ذَلِکَ»[xi] در میان امامان اهل سنّت کسی منکر دخول جنّ به بدن انسان نیست. کسی منکر این قضیه شود و ادّعا کند که شرع آن را تکذیب میکند ـ درحالی که ادلّهای شرعی که دخول جنّ به بدن انسان را نفی کند، وجود ندارد ـ شرع را تکذیب نموده است.
۷ـ بورنو محمّد صدقی، الوجیز فی ایضاح القواعد الفقه الکلیّه، ص /۱۸۴ ؛ زیدان عبدالکریم، الوجیز فی شرح القواعد الفقهیّه، ص ۵۱٫
۸ـ صحیح مسلم – (۱۱ / ۱۵۱).رقم حدیث:۴۰۴۱٫
۹ـ سنن ابن ماجه – (۱۰ / ۳۸۹)،رقم حدیث:۳۵۳۸٫
۱۰ـ بعضی ها کلمه ی « لَعَمْری » را ـ به زندگیم سوگند ! در اصطلاح فارسی میگوئیم: به جانم سوگند!ـ معنی کرده اند؛ امّا درالمنجد ـ به آیینم سوگند ـ نیز معنی شده و همین معنی صحیح است و با مبانی عقیده ی اسلامی نیز سازگار است.
۱۱ـ مسند أحمد – (۳۵ / ۴۴۲)،رقم حدیث:۱۶۸۹۰٫
۱۲ـ صحیح مسلم – (۱۲ / ۴۵۳)رقم حدیث: ۴۶۷۳٫ صحیح البخاری – (۱۷ / ۳۸۹)رقم حدیث :۵۲۲۰٫
۱۳ـ سنن أبی داود – (۴ / ۳۵۱)،رقم حدیث:۱۳۲۸٫
۱۴ـ مسند أحمد – (۴۰ / ۱۹۳)،رقم حدیث:۱۸۸۷۶ .
۱۵ـ زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن القیّم الجوزیّه – (۴ / ۷۰).
۱۶ـ عبیدات ، عبدالکریم ،عالم الجنّ فی ضوء الکتاب والسنه ،ص ۲۹۳٫
۱۷ـ الفتاوى الکبرى، ابن تیمیه – (۳ / ۱۲).
پژوهش و نگارش: رحمن جعفری
ادامه دارد