سیدقطب: آنچه در سایهی قرآن دیدم! (2-1)
نویسنده : شهید سید قطب / مترجم : دکتر خرم دل
زندگی در سایه قرآن نـعمت است. نـعمتی که ارج و ارزشش را نمیشناسد جز کسی که آن را خود چشیده باشد.
نعمتی است که بر عمر میافزایـد و پـاکیزه و مبارکش میگرداند.
ستایش خدای را که بر من بنده ناچیز مـنت نـهاد تـا روزگاری در سایه قرآن بیارامم و مزه نعمتی را بچشم که در زندگی هرگز نچشیده بودم. در ایـن مدت از حلاوت نعمتی برخوردار بودمکه عمر را افزونکند و آن را مبارک و منزه دارد.
-میدیدمکه پروردگار سبحان، به وسـیله ایـن قرآن چگونه با من بنده کوچک و ناچیز به سخن میپردازد. راستی برای انسـان چه بـزرگداشـتی بالاتر از ایـن بزرگداشت آسمانی و بزرگ است؟ این قرآن تـا چه اندازه عمر را افزونکند؟ پروردگار انسان چه مقام و منزلت بزرگ به وسیله ایـن قرآن به انسـان عطاء فرموده است؟
-در سایه قرآن، مدت روزگاری آرمیده بودم و از آن اوج به جهالتی مینگریستمکه در پـهنه زمـین موج میزد. میدیدمکه ساکنان آن به چه چیزهای بیارزش و نـاچیزی عشق میورزند و در راه آن بکوشش میپردازند.
میدیدم این جاهلان، شیفته و دلباخته معلوماتی هستند که به شناخت و اندیشه واهی و تلاشهای پوچکودکان میماند. چون مرد بزرگسالی بودم که به کارهای بیهوده اطفال بنگرد و تکاپوی ایشان را زیر نظر داشته باشد و بهگفتارگنگ آنانکه تازه زبان گرفتهانـد و حروف را عوضی ادا مینمایندگوش فرا داده باشد … در شگفت بودمکه مردم را چه خبر است؟ چرا در لجنزار سیاه و باتلاق وباخیز فرو رفته و اقامت گزیدهاند و برای نجات خود به ندای آسمانی و عظیمی گوش فرا نمیدهند که ایشان را فرا میخواند، ندائیکه عمر را افزون و مبارک و پاک میگرداند؟
در سایه قرآن، مدتی با این انـدیشه بزرگکامل و شاملیکه وجود را ارزش میدهد و آن را پاک و منزه میگرداند و همه جهان و از جمله انسـان را تکامل میدهد و به سوی هدف نهائی بالا میبرد آشنا گشتم. این اندیشه بزرگ را وقتیکه با اندیشه های کوتاهبین و نادانیکه بشریت در آن دست و پا میزد و در شرق و غرب و شمال و جنوب با آن میزیست مقایسه میکردم، از خود میپرسیدم: چگونه انسانیت در ایـن باتلاق گندیده وگودال تاریک میزید، در حالیکه در کنار او، این چراگاه و چمنزار دلربا و آبشخور زلال و باصفا و مکان بس بلند و نورتابان و رخشان است؟
در سایه قرآن، میدیدم که میان انسان، همانگونه که خدایش خواسته، و میان این جهانی که پـروردگارش آفریده، همنوائی و هماهنگی استوار و زیبائی برقرار است. وقتیکه با دقت بیشتر نگاه میکردم، میدیدمکه فساد و تباهی و جنگ و آشوبیکه بشریت در منجلاب آن غوطهور است به علت انحراف از قوانین جهانی، و برخورد تعالیم فاسد وبدکرداری استکه دیگران بر او دیکتهکرده با سرشتیکه او را خدایش بر آن سرشته است. به خود میگفتم: کدام اهریمن پست و نابکاری استکه او را بدین راه انداخته است و به سوی چنین دوزخی کشانده است؟
فسوسا و دریغا بندگان را !!!
در سایه قرآن میدیدم،که وجود چه از نظر مـاهیت و حقیقت درونی و چه از لحاظ اندازه زوایـا و جوانب بیرونی، بسیار بزرگتر از آن استکه مشاهده میگردد. چه وجود عبارت است از دنیای پیدا و دنیای ناپیدا نه اینکه تنها دنیای پیدا. خیر بلکه دنیا و آخرت، نه دیگر فقط این دنیا و بس. نشو و نمای انسانیت هم در طول این روزگاران دراز بوده و مـیان درههای ان لمـیده است. مرگ هم آخرین نقطه ایـنکوچ نـیست، بلکه اقامتگاهی در مسیرکاروان است. آنچه را هـمکه انسان در اینکره خاکی بدست میآورد، همه نصیب او را تشکیل نمیدهد، بلکه تنها بخشی از آن است. مقدار جزائی را هم که در این دنـیا از دست میدهد، کاملا دریافت میدارد. چه در آنجا ظلم و ستم، وکم وکاست، و ضائعگشتن و هدر رفتنی نیست. از سوی دیگر، این منزلکاروانی راکه روی این ستاره زمین طی میکند، کوچکی استکه به همراه جهان زنده مانوسی، و دنیای یار و مهربانی، آن را میپیماید. دنیائی است جاندار،که میشنود و پاسخ میگوید. به سوی آفریننده یکتائی میگرایدکه روح شخص مؤمن با خشوع وفروتنی به سویش گرایش دارد:
(وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ) .
آنچه در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه، خدای را سجده کند، هـمچنین سایههای آنــها بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده افتد. (رعد/١۵)
)تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ).
آسمانهای هفتگانه و زمین و آنچه درآنـها است به تسبیح و تـقدیس پـروردگار مشـغولند، اصلا چیزی وجود ندارد که (به زبان حال یا قال» به حمد و ستایش او مشغول نباشند. (اسراء/۴۴)
چنین تفکر شامل وکامل و درست وگستردهای درباره وجود، چه آرامشی، چه سعه صدری، چه انس و الفتی، چه اطمینانی، در دل انسان ایجاد مینماید و چه آبی بر آتش درونش میریزد؟ در سایه قرآن، انسان را آن اندازه بزرگوار میدیدم که با مقیاسهایگذشته و آینده بشر قابل محاسبه و بیان نیست. او با نفخهای ربانی انسان است.
(فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ). آنگاه که او را آراسته و پیراسته نمودم و از روح متعلق به خود در او دمیدم، برایش سجده تعظیم کنید. (حجر/٢٩)
او با این نفخه، جانشین خدا در زمین است: (إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَهً). آنگاه کـه پروردگارت بـه فرشتگان گفت: در زمـین جانشـیی قرار میدهم …. (بقره/۳۰)
و هر آنچه در زمین است همه از بهر او سرگشته و فرمانبردار: ( وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ). آنچه از نعمـهای الهی در آسمانها و زمین است همه را مسخرشما کردیم. (جاثیه/١٣)
با برخورداری انسـان از ایـن همه ارزشـمندی و بزرگواری و علوّ مقام است که خداوند رابطهای راکه آدمیزاد باید بر آنگرد آید، رابطهای قرار داده است که از نفخهی با عظمت ربّانی مدد یافته باشد، این رابطه هم رابطهی عقیدهی به خدا است. چه عقیدهی مؤمن، مـیهن او است، قبیلهی او است، اهل و خانوادهی او است… از این جا استکه انسان باید برگرد عقیده جمع شود نه برگرد چیزهائی از قبیلگیاه و چراگاه وگله و آغل …که چهارپایان بر آن جمع آیند …
مؤمن دارای اصل و نسب ریشهداری استکه ریشـه در روزگاران دارد. او فردی از آن موکب وکاروان بزرگوار و عظیمی استکه قافله سـالارانش نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یـعقوب، یـوسف، موسی، عیسی، و محمد صَلّی اللهُ عَلَیهِ و اله میباشد…
(وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ). این دین شما (ازنظر عقائد و اصول شرائع)، دیـن واحدی است و همگان ملت یگانهانـد، ومن پروردگار شمایم، پس از من بترسید و خود را از عذابـم در امـان دارید.
این موکب وکاروان بزرگ از قدیم الایِام پـیوسته به سیر خود ادامه داده است، و در سرزمینهای مختلف میان ملتهای متعدد – چنانکه در سایه قرآن هویدا است – با موقعیتهای همسان، و سختیها وگرفتاریهای مشابه، و آزمونها و آزمایشهای همانندی مواجه و رو در رو گشته است. با گمراهی، کوردلی، سرکشی، شـهوت پرستی، اذیت و آزار، ظلم و ستم، بیم و تهدید و از هم پاشیدن و پراکنده ساختن … مقابل و رویارو شده است، ولی از میدان در نرفته و با گامهای استوار و خاطری آرام، به راه خود ادامه داده است و به یاری خدا و امید به پروردگار، به پیش تاخته، و هر آن در انتظار وعدهی راستین و مؤکّد خداوندی بوده است:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ: لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا. فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَلَنُسْکِنَنَّکُمُ الأرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَخَافَ وَعِیدِ).کافران به پیامبران خود میگفتند: یا شما را از سرزمین خود بیرون میرانیم یا باید به دیـن قوم و قبیلهی خود برگردید و بـر بـاور آنـان بـاشید. خداونـدشان پـیام فـرستاد کــه: سـتمکاران را نـابود مـیسازیم و شـما پپامبران و مؤمنان را به جای ایشان، در زمین سکونت میدهیم. این جایگزینی نـیز از آنِ کسـانی است کـه از عظمت مـن بـترسند و از بـیم مـن در هـراس بـاشند و خویشتن را از کارهای ناشایست بدور دارند. (ابراهیم/١٣،١۴)
موقعیت، آزمون، تهدید، یقین، و وعدهی واحدی است برای ایـن موکب وکاروان عظیم و بزرگوار … و سرانجام واحدی است که مسلمانان در پـایان گشت و گذار، انتظار آن را میکشند و برای رسیدن بدان اذیت و آزار و تهدید و بیم را به جان میخرند …
در سایهی قرآن آموختمکه در این جهان بیکران، تصادفِ کور وکر و جهشِ ناگهانی، فاقد اعتبار است:(إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ)… ما هر چیزی را به اندازه و مقتضای حکمت آفریدیم. (قمر/۴۹)
(وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا). هر چیزی را آفریده است و اندازهگیری دقیقی در آن بکار برده است. (فرقان/۲)
هرکاری حکمتی دارد. ولی حکمت ژرف پـنهان ازدیدهها، چه بسا برای نگاه سطحی وکوتاه انسانی هویدا نگردد:(فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا).
چه بسا چیزی را ناپسند بدانید، اما خداوند خیر زیادی در آن نهفته باشد. (نساء/۱۹)
(وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).چه بسا چیزی را ناخوش بدارید، و خیر و صلاح شـما در آن نهفته باشد، و چه بسا چیزی را دوست بدارید، و شر و بلای شـما در آن بـاشد، زیـرا خدا هـمه چیز را میداند و شما نمیدانید. (بقره/۲۱۶)
اسبابی که تودهی مردم بدانها عادت گرفته و آشـنایند، گاهی نتیجه بـخش خواهند بود وگاهی نتیجهای نمیدهند. مقدماتی را که مردم حتمی میدانند، گاهی نتائجشان به دنبالشان بیاید و گاه نیاید. این بدان خاطر است که اسباب و مقدمات، آن چیزهائی نیستندکه آثار و نتائج را پدید میآورند؛ بلکه ایجادکننده همان ارادهی مطلقی است که آثار و نتائج را میآفرینند، همانگونه که خود اسباب و مقدّمات را آفریده است.
(لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا).تو نـمیدانـی، شـاید خداونـد بـعد از آن، کـار دیگری کند. (طلاق/۱)
(وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ).شـما چیزی را نـمیتوانـید بـخواهـید، مگـر آنگاه کـه پروردگار بخواهد. (انسان/۳۰)
اما شخص مومن باید از اسباب و وسـائل موجود استفادهکند، زیرا برای بکارگیری و سود جستن از آنها فرمان داده شده است. تنها خدا استکه آثار و نـتائج آنها را مقدر میدارد و جلوهگر میسازد. اطمینان به رحمت خدا و دادگری و حکمت و دانش او، یگانه پناهگاهی استکه محل امن و امان است، و تنها جائی استکه دل در آن آرامگیرد و از وسوسه و دلهره بدور باشد:
(الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)اهریمن شما را از فقر و تنگدستی میترساند و از انجام دادن کردار نیکو بدور میدارد و به انجام دادن کارهای گناه آلود برمیانگیزد ولی خداوند به شما وعدهی مغفرت و برکت خود دهد، و او دارای رحمت و نعمت فراوان، و دانای به امور است.(بقره/٢)
به دنبال آن در سایهی قرآن با خاطر آسوده و انـدرون آرام و دل روشن به زندگی ادامه میدادم و دست خدا را در هرکاری و هر امری مشاهده مینمودم و درکنف حمایت پروردگاری و زیر رعایت خداونـدگاری بسر میبردم … و صفات موجبهی ذات اقدس و فاعلیت و سازندگی آنها را درمییافتم.
(أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ)بدان هنگام که شخص درمانده کمک میطلبد چه کسی جـز خدا مـیتوانـد پاسخگوی او بـاشد و نـیازش را برآورده کند و بلا را از سرش بدور دارد؟(نمل/۶۲)
(وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ)او بر همهی بندگان خود چیره است و هـر آنـچه کند از روی حکمت است و دانش او محیط بر هـمهی مـخلوقات آشکار و پنهان میباشد.(انعام/١٨)
(وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)خدا نیرومند است و بر اجرای هر آنچه بخواهـد تـوانـا است، اما بیشتر مردم خفایای حکمت و لطف تـدبیرش را نمیدانند.(یوسف/۲۱)
(وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)بدانید که خداوند میان شخص و دل او حائل گردد و بر دل انسان مسلط است. (انفال/۲۴)
(لِمَا یُرِیدُ)خداوند برای انجام هر آنچه بخواهد، کـوشا و چـابک است. (هود/۱۰۷)
(وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ)
هر که از خدا بترسد و اوامـر و نـواهـی او را مـراعـات دارد، او را از هر تنگنائی نجات بخشد و از راههائی بدو روزی رساند کهآنها را به حسـاب نیاورده و درنظر نداشته است. و هر که به خدا پشت بندد، خدا او را کافی است. خداونـد بـر کار خود چیره بـوده و خواست خویش را به مرحلهی اجرا درآورد.(طلاق/٣و۲)
(مَا مِنْ دَابَّهٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا)هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه پروردگار بر او فرمان میراند و زمام اختیارش در دست قدرت او است. (هود/۵۶)
(أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ)
آیا خداوند برای بندهی خود محمّد کافی نیست؟ شگفتا، کفار تـو را نــه از خـدا بـلکه از خـدایـان دروغین میترسانتد. (زمر/۳۶)(وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ)خدا هر که را خوار دارد، کسی نمیتوانـد او را گرامی نماید. (حج/١٨)
(وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)خدا هر که را سرگشته و گمراه سازد، راهنما و رهبری نخواهد یافت. (رعد/۳۳)
همچنین آموختمکه دست خدا درکار است، لیکن از راه ویژهی خویش بکار میپردازد. ما حق نداریـم از خدا بخواهیم امور را با شتاب هر چه بیشتر انـجام دهد و نتائج آنها را به ما بنمایاند. همچنین حق دخالت در کارهای خداوند را نداریم و نباید برای پروردگار نقشه بکشیم و ارائه طریق نمائیم، زیرا – چـنانکه در سایهی قرآن نمایان میگردد – شریعت الهی وضع شده است تا در هر محیط و هر مرحلهای از مراحل رشد انسـانی و در هر یک از حالات روانی مردمانکه از یک پیکر و نژادند،کارگر باشد و دخالت نماید. قوانین خدائی برای این انسانیکه روی اینکرهی خاکی زندگی مینماید وضعگشته است و در آن ارج سرشت انسان و ارزش نـیروها و اسـتعدادهـا و قدرت و ضعف و حالات گوناگونیکه بر او عارض میگردد، از نظر بدور نمانده است و معتبر شمرده شده است.
پروردگار نسبت به این موجودکه انسان است بدگمان نمیشود تا موقعیت و وظیفهی او را در زمـین نـاچیز انگارد یا در شکلی از اشکال زندگیش – خواه در حالت انفرادی و خواه به عنوان اندامی از پـیکرهی اجتماع – ارزش او را به حساب نیاورد. همچنین خداوند به دنبال خیال روان نمیگردد تا در حالت بیخبری، این موجود را بالاتر از منزلتیکه دارد جای دهد و یـا بیشتر از طاقت و وظیفهاش از اوکار تکلیف بخواهـد؛ بلکه سرشت انسانی خدادادی او را کاملا مـراعات داشته است، سرشتیکه روز نخست او را بر آن سرشته و به همراه آن به این دنیا گسـیل نـموده است… در هر دو حالت انـفرادی و اجتماعی، ارکان فطرت و اصول سرشت او آنقدر سطحی و ساده نـیست تـا با وضع قانونی پیدا آید و با اشارهی قلمی درهم نوردیده شود… انسان همین پدیده است با داشـتن همین سـرشت و آرزوها و خواسـتها، و نـیروها و اسـتعدادها، آئـین پـروردگاری دسـتش را میگیرد تـا او را به سوی بلندترین درجهی کمالیکه بر حسب سرشت و وظیفهاش برایش معینگشته است، بالا ببرد. پـیکر و سـرشت و قوام حیات او را در راهکمالیکه رو به سوی خدا دارد، محترم میشمرد و چون آئین خدائی برای روزگاری دراز – مدتی که تنها آفریدگار این انسان و نازلکنندهی این قرآن، بدان آشنا است – وضع شده است، بنابراین برای تحقق هدفهای بلند و ارجمندش در مسیریکه راه به سوی خدا دارد، نه شتابی شده است و نه انحرانی بوده است. در برابرش زمانی بس دور و دراز استکه نه عمرکسی حد و مرزش را دریابد، و نه آرزوها و خواستهای شخص فانی -که میترسد مرگ او را از رسیدن به پایان بیانتهایش باز دارد – چرخ زمان را به سرعت اندازد همانگونهکه طرفداران مذاهب و مکاتب زمینی دچار این دلهره و شتابند و قوانین مربوط به مکتب خویش را تنها برای یک نسل بکار میگیرند و در پی سود آنـی وزودگذرند، و چون حوصله و شکیبائی برداشتن گامهای آرام و منظم را نـدارنـد از همگامی با سرشت هماهنگ دوری میگزینند و در این راه کج و نااستواریکه میپیمایند،کشت وکشتارها بپا میشود و خونها روان میگردد و ارزشهای معنوی در هـم مـیریزد وکـارها دسـتخوش اضـطراب و دچـار اغتشاش میشود، سرانجام خودشان نیز در هم شکسته میشوند و مکاتب ساختگیشان، زیر پُتک فطرتکه مکاتب انحرافی بر آن تکیه ندارد، له و لورد میگردد.
اما اسلام آهسته و آرام با سرشت همگام میشود،گاه آن را از اینجا میراند وگاه از آنجا بازمیدارد، و چون از راه راست، بهکنار رود، آن را رهنمودگردد و به صـراط مسـتقیمش آورد، ولی آن را نـیست و نابود نمیکند و درهمش نمیشکند، بلکه با آن شکـیبائی مـینماید و همانند شـخص خردمند و بیدار دل و درستکاریکه پیشاپیش راه و نقشهی هدف خویش را تـهیه دیـده باشد، با او بردباری نشان میدهد و رهنمونش مینماید… اسلام میداند آنچه در این دوره کامل و تمام نشود، در دورهی دوم یا سوم یا دهم یا صدم و یا هزارم … اتمام پذیرد، زیرا روزگار دراز و هدف نیز روشن است، و راه رسیدن به هدف مهم و بزرگ هم طولانی میباشد، همانگونهکه درخت تنومند میروید و ریشههای خود را در دل خاک میدواند و شاخههایش سر سبز و انبوه وگشن میشود، اسلام نیز میروید و آهسته و آرام قد میکشد و ساده به پیش میرود و با خاطر آسوده، سربلند میکند و گردن میافرازد، سرانجام نیز همان میشودکه خواست خدا باشد …گاهیکشت و زرع با وزش طوفانهائی زیر لایهای از شن پنهان میگردد وگاه همکرم خوردگی پیدا میکند، و چه بسا تشـنگیکشت را نـیم سوخته مینماید، و زمانی نیز سیلابها آن را به زیر میگیرد، اماکشاورز بینا و دورنگر میدانـدکه کشت مـاندگار است و سرانجام سر از لای تودهها بیرون میآورد و در دراز مدت بر همهی این آفات چیره میشود، لذا نه شتاب زده میشود و نه پریشانی و دلهره به خود راه میدهد. بلکه برای به ثمر رساندن و بهرهگیری از آن، جز از وسائل طبیعی و فطری آهسته و آرام، و همگام و هماهنگ و بخشایشگر و مهربان، استفاده نمیکند … و این همان سنت الهی استکه در شریان هـمۀکائنات جاری و ساری است.
(وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلا).
قانون خدائی، دگرگونی ندارد. (احزاب/۶۲،فاطر/۴۳،فتح/۲۳)
ادامه دارد