پدر جان چرا گاهی به خواسته هایم« نه » می گویی ؟!
-چرا ( نه ) ای پدر جان؟
– و چگونه آن را به کار بگیریم؟
و آیا ما تنها برای موافقت ( بلی ) می گوییم ؟
و آیا ما تنها برای رد کردن ( نه ) می گوییم ؟
و مقصود ما از ( بلی و نه ) به فرزندانمان هنگامی که آن را به فرزندانمان می گوییم چیست ؟
و آیا مناسب است از بلی به خیر و از خیر به بلی برگردیم پس از آن که آن را به ایشان گفتیم ؟
پسر چیز ساده ای از پدرش می خواهد و پدر خشمگین می شود و می گوید ( خیر ) پسر سرشکسته و دردمند بر می گردد در حالی که چیز ناپسند و زیانباری نگفته است! اما او به ناچار می پذیرد!!
سپس فردا پسر همان چیز را از پدرش در حالی که پدر خوشنود است، می خواهد پس پدر می گوید ( بلی ) و پسر از موافقت پدر خوشحال می شود؛ این جا مسأله ای وجود دارد که نمی توان آن را تفسیر کرد ، دیروز ( خیر ) و امروز ( بلی ) تفاوت در چیست؟
و متأسفانه این حالت گذرا نیست که بگذرد و برنگردد !بلکه روزی نیست که تعدادی از پدر و مادران مرتکب آن نشوند!
لازم است که ( نه ) همیشه ( نه ) باشد زیرا ما آن را نمی گوییم مگر زمانی که نمی توانیم ( بلی ) بگوییم. پس ما ( نه ) می گوییم به خاطر ضرری دینی یا دنیایی یا تجاوز به حقوق دیگران و..
و اگر بر این منهج حرکت کنیم حتما فرزندان ما مکان ( خیر ) را می دانند و می دانند کجا به کار برده می شود؟
تا جایی که خود فرزند در وقت و شرایط مناسب به خودش ( نه ) می گوید.
اما ( خیر ) ی که بر هیچ معیاری بنا نمی گردد و تنها وضعیت روانی گوینده اش آن را به وجود می آورد ، ویرانگر اصول تربیت درست است و ( خیر )ی قوی که بر علیه دل های کوچک ضعیف گفته می شود،علیه واقعیت و علیه روش های تربیتی است که پدر یا مادر تنها برای محکم کردن سیطره ی خود بر علیه زیردست بدون هیچ فایده ای به کار می برند که در حقیقت پشت سرش ابزار برنده ای است برای ازهم کسیختگی خانواده از نظر درک و فهم متقابل اگر چه جسمشان باهم باشد.
و ( خیر ) شتابانی که پیش از آن که فرزندانمان سخنشان را تمام کنند، بر زبان می آوریم؛ ویرانگر دل های کوچک و نرم ایشان است و فرزندانمان پس از این بر این باور بزرگ می شوند که ( خیر ) را نه خوب و بد بلکه تنها قوی و آدم متحکم مشخص می کند.
*فرزندانمان پس از این بر این باور بزرگ می شوند که ( خیر ) را نه ارزش ها و اصول بلکه تنها وضعیت روحی ما و پذیرش او از طرف ما ، مشخص می کند!!
و فرزندان ما پس از این بر تلاش برای شکستن ( خیر ) بزرگ می شوند که آزادی هایشان را محدود می کند؛ پس زمانی که نیروی کافی برای عبور از ( نه ) را داشته باشند، به سوی آن می شتابند؛ و از همین جا تفسیری برای سرکشی بسیاری از نافرمانی ها و مشکلات والدین پیدا می کنیم.
درست است که آن تنها سبب نیست، ولی یکی از سبب های مهم در این رابطه است.
همه ی شما در حکم یک چوپان هستید و همه ی شما در رابطه با زیردستانتان مسؤول هستید.
( خیر ) ی که روح کودکان را در خردسالی خورد می کند؛ همان چیزی است که به هنگام بزرگسالی آن را از موفقیت به پایین می افکند.
-من نمی گویم همیشه و برای هرآنچه که بچه هایت می خواهند بگو ( بلی ) ؛ اما من می گویم مگو ( نه ) مگر زمانی که بهترین گزینه و بهترین راه چاره باشد.
چشم هایت را به روی کسانی که پیرامونت هستند ، بلکه به روی همه جهان اسلام باز کن تا آن کودک معذب را ببینی، در مورد آن جسدهای کوچکی که زنجیرهای ( نه ) آن ها را خورد کرده است اندیشه کن.
پیامبر گرامی اسلام (ص) به دخترکی نگفته (نه) بلکه آن را بر دوشش حمل کرده در حالی که نماز می خوانده است.
و به حضرت حسن یا حضرت حسین که روی پشتش بالا می رفته در حالی که در سجده بوده است ، نگفته:( نه )
پس ای پدر بزرگوار مهربان باش و تو هم ای مادر مهربان، دلسوز باش.
پس دور اندیشی در تربیت ( نه ) نیست بلکه گاهی پناه بر خدا همان ویران کننده ی تربیت است.
این کودک ، بیچاره و شکست خورده است ، پس همیشه او را با ( نه ) عذاب مدهید و تا می توانید به او رحم کنید.
و خداوند تعالی بزرگوارتر و عالم تر است وصلى الله وسلم على نبينا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين.
مصلح بن زويد العتيبي.
ترجمه : ابراهیم عمری- مهاباد