ماموستا صالح زیویی مشهور به حریق، یکی از شاعران بزرگ و دارای کلاسهای سودمندی در نیمه دوم قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بوده است.
نامش صالح پسر ماموستا نصرالله است که در سال ۱۸۵۶ در روستای زیوه از توابع سورداش سلیمانیه بدنیا آمد. زیویه در پایین کوه پیره مگرون در سمت شرق واقع شده است. روستای زیویه در آغوش پیره مه گرون کردگاری واقع شده که همچنان زیویه باقی مانده و از سلیمانیه محافظت مینماید.
ماموستا نصرالله پدرش در اصل اهل همین منطقه کوردستان بوده که در روزگاران قدیم این ناحیه قسمتی از ایران بوده است. ایشان در روستای کاشتر به دنیا آمده، که این روستا با روستای لون در پایین کوه شاهو قرار گرفته است و از رشتههای اتصال بین هورامانی له ون و جوانرو می باشد. از شمال به ماهیدشت تکیه داده است.
اموستا نصرالله در اوایل دوران طلبگی اش به زادگاه پدرانش رو میآورد و بعداً که به ماموستایی میرسد، روستای زیویه را برای زندگی برمیگزیند.
در اوایل، ماموستا صالح کنار پدرش خواندن را شروع کرده و برنامه های دینی و آیینی اسلام و همچنین زبان عربی را فرا میگیرد. قسمتی از دوران طلبگی را در مسجد شیخ محمد برزنجی در سلیمانیه بسر برده و بعد از آن برای یادگیری علوم مورد نیاز دیگر شریعت به قره داغ میرود، مدتی آنجا درس خوانده و بعد از آن به بیاره رفته و مدتی را هم آنجا مانده است و بعد از آن به سلیمانیه برگشته است.
ماموستا صالح در سال ۱۸۸۴ به پینجوین رفته و نزد ماموستا عبدالرحمان پینجوینی درس خوانده است، از آنجا به طرف موکریان به راه افتاد. در مدت ماندگاری اش در آن منطقه با شیخ بورهان(شیخ یوسف شمس الدین) آشنا میشود و در خانقاه او میماند و طریقه و راه و روش نقشبندی را از او میآموزد.
ماموستا صالح به مانند یک راهب در خانقاه بوده که طبق قوانین خود، راهب نباید زن بگیرد، ولی ماموستا صالح پنهانی ازدواج کرده و به همین خاطر شیخ او را از خانقا بیرون میکند.
ماموستا صالح در زندگی مشکلات و گرفتاری های زیادی دیده است. یک بار با یکی از شعرهایش پسر شیخ عثمانی تهویله را مورد انتقاد قرار میدهد که ارباب همان روستا بوده و اعزام الملک نام داشته است. او برای هتک ماموستا، ریش ایشان را می تراشد، ماموستا هم مجبور می شود به نزد قاضی رفته و شکایت کند، دادگاه کار ارباب را محکوم میکند.
در این مدت که ماموستا صالح مشغول شکایت در دادگاه میباشد، یک پسر کورد از روستای قباغلندی با دختری ارمنی فرار میکند، پدر این دختر یکی از دست اندرکاران روسیه بوده و دعوایشان به دادگاه کشیده میشود. بخاطر گستردگی این دعوا، ادعای حریق از یاد برده میشود…… روزی مردی از ماموستا صالح سؤال میکند که کار دادگاهش به کجا کشید؟ او هم در جواب میگوید: هتک ریش من در دادگاه دختر ارمنی از یاد رفت.
بعد از آن حریق به عنوان امام جماعت به مسجد سید حسن که به آن مسجد فقیران هم گفته میشد، در مهاباد میرود. او به عنوان مرید و صوفی شیخ برهان همه زندگیش را در مهاباد بسر میبرد، تا در سال ۱۹۰۹ به دیار باقی می شتابد و در گورستان ملا جامی به خاک سپرده میشود. اکنون اثری از قبر ایشان نمانده و این گورستان به آبادانی تبدیل شده است.
صالح پسر نصرالله شاعر به ماموستا صالح مشهور شده و لقب حریق را برای شعرهایش انتخاب کرده است، در بسیاری از قسمتهای دیوانش به جز حریق، از کلمه حریقی هم استفاده کرده است و در میان ماموستایان و روشنفکران کورد به ماموستا صالح حریق شناخته شده است.
شعر حریق
حریق شعرهای طولانی نوشته و در آنها قافیه را رعایت کرده است. از شعرهایش مشخص میشود که از شعرهای نالی و مولوی بیشتر الهام گرفته است.
حریق اعتماد به نفس بالایی داشته است، برای نمونه در یکی از شعرهایش، نالی را مورد انتقاد و ایراد قرار میدهد و میگوید:
زۆر حەیفه ئەتۆ ناڵی، بەو پیریه منداڵی
بەو جۆره له عیشق ئەدوێی زیبا کچ و دیبا کوڕ
بۆ عیشقی حەقیقی بێ، تالیب مەبه ئیللا کوڕ
هەم حەزرەتی لەولا کوڕ، هەم یووسوفی والا کوڕ
این شعر را در مقابل یکی از اشعار نالی (عیشقی مەجازی بێ تالیب مەبه ئیللا کچی) نوشته است. همچنین همچون مولانا که با زبان هورامی برای شیخش سروده است.
نمونه ای از اشعار حریق:
بهشی ناسینی نامهردی له کهسدا مهردی نابینم
له لایێکی که ڕوو گهرمی نهبێ، دڵ سهردی نابینم
چ ڕوو سپییهک بهڕوو سووری له بۆتهی ئیمتیحان دهرچوو
درۆ ناکهم بهوهجهی ڕاستی ڕوو زهردی نابینم
له کهند و ڕهندی عالهم قهت مهپرسه گهر خیردهمهندی
خودا ههڵناگرێ ڕهندم نهدیوه کهندی نابینم
له کهس وردیم نهدیوه تا درشتی بێ نمایان بێ
کهسێ بڕوێش دهکا و لافی دهقیقه وردی نابینم
گهلێ کهس دهستی چا دهڕوا وهکو چا ئابڕووی ڕۆیی
بهڵام بۆ دین وهکو دنیا بهدهستوبردی نابینم
ئهوهی عاریف بێ دهیزانی ئهمن چم گوتووه لام باشه
دهڵێم زاهید بهدارا چی ئهمن وهک بهردی نابینم
(حهریق) دهردی گرانه دهردی بێ هاودهردیه
له هاودهردی گهڕاوم حهیفێ هیچ هادهردێ نابینم
غهزهلێکی مامۆستا حهریق
.بۆ جهمعی غهم و شادی نهبوو ڕۆژی محهڕڕهم
ڕووت بهرگی گوڵی شادی و زوڵفت شهوی ماتهم
بهو وهجهه دهڵێن مهسحهف و بهو نوقته دهڵێن دهم
بهو زوڵفه دهڵێن قهید و به ئهو حاشییه پهرچهم
تهفسیری شهوی وهسڵ و غهمی ڕۆژی فیراقه
مهشهووره له دنیا به بهههشت و به جهههننهم
تهقسیمی ئهزهل وابوو لهدوایی من و یارم
بۆ سهیری ئهمن سهید و ڕهقیب کهلبی موعهللهم
تهسبیحی سهنای زولفی خهیاته و لهبی مهرجان
سهرڕیشتهیی ئێمهی دهوێ بۆ عیقدی مونهززهم
شادی ئهسهری مهستییه بێشهرت و وهفایه
بۆ فورسهتی تهنگانه غهمه مونیس و مهحڕهم
عومرێ که ئهساسی ههوهسی بازی نهفس بێ
قابیل نییه بۆ خێوی وی شادی و ئهلهم و غهم
بێسێبهر و سهبر و گڕه شهوقێکه مودارا
نهمدیوه له سهرما و له گهرما دڵی خوڕڕهم
بۆ دڵبهری مهعنی له حهرهمخانهیی ئهسرار
خۆی و قهڵهمی ماوه “حهریق” ئێسته به مهحڕهم.
مترجم: ناهید ایران