خبرها،نظرها

مصاحبه اختصاصی سۆزی مێحڕاب با ماموستا دکتر حسن علی پور

مصاحبه با دکتر حسن علی پور

مقدمه

آشنایی اینجانب با مهمان گرامی این بار سوزی محراب بر می گردد به دهه شصت قرن گذشته شمسی، آنگاه که در روستای ما مانند بیشتر شهرها و روستاها حجره‌های سنتی طلاب علوم دینی به گرمی دایر بود و مساجد نقش مدارس و دانشگاه ایفا می کرد و ماموستایان کورد نقش رهبرانی ملی و دینی داشتند و مردم هم پشت سرشان به اقامه نماز و رعایت حلال و حرام می پرداختند…

یادش به خیر ماموستا علی پور که به اتفاق چند طلبه دیگر  در روستای ما همانا آلواتان سردشت تحصیل می کرد در میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بودند..

استاد فاصل محمد ملازاده که آن ایام در اوج حماسه و پختگی و آمادگی علمی و فکری به سر می برد با شیوه ای نوین و روشی ابتکاری به تعلیم پ تربیت طلاب خود می پرداخت… همه جا سخن از حجره آلواتان و ماموستا ملازاده بود… در بین طلاب شایعه بود که طلبه های آلواتان کتاب هایی را می خوانند که در قوطی هیچ عطاری نیست…

آن سال ها روستای آلواتان، میزبان آوارگان کورد عراقی بود، در این روستای نه چندان بزرگ، بیشتر احزاب کورد و عرب عراقی مقر داشته و زندگی می کردند و همین امر باعث شده فضایی چند قطبی ایجاد شود، زیرا در میان اعضای این احزاب سکولار و ملی کسانی بودند که با دین و اسلام زاویه داشته و گاهی موضع گیری هایشان برای ماموستا ملازاده چندان خوشایند نبود… البته ناگفته نگذارم پیشمرگان حرکت اسلامی هم که تازه شروع به کار کرده و از کوردستان عراق خارج شده بودند در آلواتان حضور داشتند… بیشتر مراوده های ماموستا و برخی طلبه های ارشد حجره با اعضای حرکت اسلامی بود، با همدیگر آمد و رفت داشتند و حتی برخی از آنان که دعوتگران کارکشته و صاحب سبکی بودند در مسجد کلاس قرآن و دعوتی داشتند.. و ماموستا ملازاده نیز هر از گاهی با برخی از آن کوردهای لیبرال و سکولار عراقی بحث و مناظره می کرد…یکی از طلاب ارشد حجره – علی – که نسبت به دیگر طلبه ها از حماسه افزونتری برخوردار بود هر از گاهی که به نیابت از ماموستا ملازاده در محراب امامت قرار می گرفت در قنوت نماز صبح اینگونه احزاب سکولار کورد عراقی را نشانی می گرفت«اللهم ادفع الظالمین بالظالمین و الشیوعیین بالشیوعیین و الیکیتیین بالیکیتیین و البارتیین بالبارتیین»😊

بعدها ماموستا علی پور از آلواتان پر گرفت و علاوه بر تحصیلات حوزه در دانشگاه هم پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و در شهرهای بوکان و سردشت و مهاباد و ربط به یکی از پرآوازه ترین دعوتگران دینی و مدرسان علوم دینی مبدل شد..

از ویژگی های بارز استاد علی پور تواضع و پشتکار و مدارای ایشان است، نامبرده در تعامل با حاکمیت و انجام فعالیت قانونی دیدگاه های خاصی دارد…

دکتر علی پور اگر چه بنا به دلایل و مصالحی در چند سال اخیر مقداری خانه نشین شده و بیشتر مشغول تدریس ، تحصیل، خطابه و خدمات عمومی است و از این بابت گاهی مورد طعنه و انتقاد دوستانی هم قرار می گیرد، ولی همچنان محبوب قلوب دوستان است…

ماموستا حسن انسان بسیار خوش مشرب و موقری است و در مهمان نوازی و سفره پهن نیز سخنی برای گفتن دارد و برای راستی آزمایی این ادعا می توانید به نشانی آذربایجان غربی، شهر ربط، مسجد جامع از ایشان دیدنی به عمل آورید و مهمانش باشید…

استاد علی پور در مدرسه و مسجد مشغول تدریس و تربیت است و مفتخ آسا در صدد التقای این دو مرکز علمی و آموزشی است..

ضمن اینکه برای این دعوتگر و فعال اجتماعی و دینی سلامتی و مزید توفیق مسالت دارم از شما عزیزان می خواهم برای شناخت بیشتر ماموستا علی پور گفتگوی صمیمی سوزی محراب با ایشان را مطالعه و مشاهده بفرمایید

رسول رسولی کیا

»«»«»«»«»:»:»:»«»:»:»«»«»«»«»«»

سلام علیکم خدمت شما استاد گرامی عرض سلام و احترام دارم

سۆزی مێحڕاب ۱- اگر چه قطعاً بیشتر دوستان شما را می شناسند ولی شناختن بزرگان از زبان خودشان لذت دیگری دارد، ممنون می شوم خودتان را معرفی بفرمایید(تولد،ازدواج، تعداد فرزندان، محل سکونت، شغل)
✍پاسخ: سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان سایت سوز میحراب علی الأخص جنابعالی آقای دکتر رسولی کیا.
از خداوند متعال برای همگی شما عزیزان تلاشگر در آن سایت پر ارزش و مفید، آرزوی موفقیت دارم.
بنده طبق شناسنامه  متولد 1354/10/25 و اما در واقع سن بیشتری دارم(۱۳۴۹😊)
تاریخ ازدواجم سال ۱۳۷۴ می باشد که ثمره آن ازدواج سه فرزند، دو دختر و یک پسر می باشد، دخترانم هر دو-الحمدلله- ازدواج کرده اند، یکی از آنان  معلم و دیگری خانه دار است، پسرم هنوز در حال تحصیل و در مقطع اول دبیرستان تحصیل می کند.
محل سکونت فعلی بنده شهر ربط و به وظیفه امامت جماعت در مسجد جامع ربط مشغول و ادای وظیفه می نمایم و ضمنا دبیر آموزش و پرورش هستم.

سۆزی مێحڕاب ۲-استاد گرامی لطفاً از دوران طلبگی تان برای ما توضیح بفرمایید که کجا و نزد چه اساتیدی و چند سال درس خوانده اید؟ از برجسته ترین استادان دوران تحصیل تان برایمان توضیح دهید، خارج از کشور هم تحصیل کرده اید یا خیر؟
✍ پاسخ: طلبگی ام از ۱۳۶۵ شمسی  الی ۱۳۷۴  به طول انجامید، البته قبل از آمدن به حجره قبلا در روستایمان «نیسک آباد» از توابع شهرستان میرآباد نزد ماموستای روستای گومان، مرحوم ماموستا محمد حسن پور درس قرآن شروع کرده بودم و کتاب احمدی و مقداری از علم صرف را هم پیش ایشان  خواندم.
حجره هایی که در آنها علوم متداوله علوم دینی را تحصیل کرده ام عبارتند از: حجره حاج ماموستا مرحوم محمود واوی در نلاس،  حجره ماموستا سعید رحمانی در مسجد حاج رسول سردشت، حجره ماموستا محمد ملا زاده  در روستای  آلواتان، حجره ماموستا سید مصطفی محمودیان در روستای واوان و حجره ماموستا عبدالسلام گلنواز در مسجد حضرت عمر شیوه ابراهیم سردشت و حجره حاج ماموستا عبدالله عبدالهی در مسجد جامع شهر ستان سردشت و حجره حاج ماموستا مرحوم عبد الرئوف نقشبندی در مسجد محمد رسول الله شهرستان سردشت.
اساتیدی که در سال‌های تحصیلم  از دانش و معرفت  آنان استفاده وذکسب فیض نموده ام عبارتند از: ماموستا سعید رحمانی، ماموستا عثمان صالحی، ماموستا شبستانی، ماموستا عبدالسلام گلنواز، ماموستا سید مصطفی محمودیان، ماموستا عبد الله عبدالهی، ماموستا محمد ملازاده و حاج حاج ماموستا مرحوم محمود واوی که در خدمت ایشان هم  فارغ التحصیل شدم و  یکی دیگر از اساتیدم حاج ماموستا عبدالرئوف نقشبندی می باشد.
مدت تحصیلات حوزوی و طلبگی بنده در حجره های مذکور مدت نه سال بوده است.
و ضمنا می توانم عرض کنم اگر چه الحمدلله همه اساتیدی که خدمتشان کسب فیض نموده ام خوب و عالی بوده اند ولی اساتید ذیل حق بیشتری بر گردن بنده دارند؛ حاج ماموستا مرحوم محمود واوی و حاج ماموستا مرحوم عبدالرئوف نقشبندی و حاج ماموستا سعید رحمانی  و ماموستا محمد ملا زاده.
در پاسخ به اینکه آیا تحصیلات خارج از کشور داشته ام یا خیر باید عرض کنم که خیر، خارج از ایران تحصیل نداشته ام.
بعد از اتمام ایام طلبگی و فارغ التحصیل شدن در خدمت حاج ماموستا مرحوم محمود واوی، در آزمون های تعیین سطح روحانیون اهل سنت که از طرف دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران برگزار می شد، شرکت نموده و خدا را شکر موفق به اخذ سطح یک و دوی  آن دانشکده  شدم.
بعد از آن در آزمون ارشد فقه شافعی شرکت کردم و در  دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران پذیرفته شدم و در سال ۱۳۸۸ شمسی از پایان نامه تحت عنوان(سالمندی و تأثیر آن در احکام فقهی)  دفاع نموده و با درجه عالی و نمره 18موفق به اخذ مدرک ارشد در رشته فقه امام شافعی (رحمه الله) گردیدم.
سپس به تحصیلات دانشگاهی دامه دادم و در آزمون دکترا شرکت کرده و باز خدا را شکر در دکترای تخصصی فقه و مبانی حقوق اسلامی در دانشگاه پیام نور تهران جنوب پذیرفته شدم و در سال ۱۳۹۸ هجری شمسی از رساله دکتری  تحت عنوان(تکدی و ولگردی و احکام ناظر بر آن در فقه و حقوق) دفاع و با نمره ۱۸٫۰۵  پذیرفته شدم و مقطع دکترای تخصصی را الحمدلله به اتمام رساندم.

سۆزی مێحڕاب  ۳- شما به عنوان یکی از روحانیون موفق و محبوب بگویید جاذبه های یک روحانی کورد و اهل سنت در بین مردم چیست؟ شما چه کار کرده اید که در بوکان و سردشت و مهاباد و ربط متفاوت درخشیده اید و مردم دوستتان دارند! و چرا مردم از تعدادی از علمای دین خوششان نمی آید؟  بدون تعارف آیا شما مردم داری را بهتر از آنان بلدید یا طلسمی در کار است؟
✍پاسخ: وظیفه روحانیت، یک وظیفه ارزشمند و مهم و در همان حال خطیر است،
کسانی که وارد این جایگاه می شوند، شکر آن نعمت بر آنان واجب خواهد شد؛ زیرا کاری را انجام می دهند که انبیاء (علیهم السلام) آن را انجام داده اند و اگر روحانی مخلص باشد دارای احسن القول می باشد.
در طول تاریخ روحانیت در میان اهل سنت دارای جایگاه والایی بوده است و مردم آنان را از خود دانسته و می دانند و در عصر حاضر هم علیرغم این همه تبلیغات بد علیه آن منصب، هنوز هم روحانیان مخلص و دلسوز در میان مردم جایگاه والایی دارند.
در نوشته زیر لازم به یادآوری است که وقتی از روحانی صحبت می شود، مقصود یک روحانی واقعی است.
مواردی که سبب شده یک روحانی کرد در میان ملتش از جاذبه ها برخورد دار باشد عبارت است از:
✓خلوص نیت در کار و خدمت و دعوت، به گونه ای که تنها الی الله کار می کنند، ایثار و از خودگذشتگی و اینکه در جلوت و خلوتشان یکسان عمل می کنند.
✓از مردم بودن و با مردم بودن،
✓ادای وظیفه ای که بر دوش یک روحانی است و عدم کوتاهی در آن،
✓اسوه بودن در اخلاق به عنوان مثال:
تواضع، خوشرویی، خدمت به نیازمندان در هر زمینه ای که باشد از  مادی و معنوی، دید و بازدید از مردم به خصوص مستحقان آن، دلپاکی و بدون غل و غش و بغض و کینه، نبود تعصب غلط و….
✓عملگرا بودن،
{ وَقُلِ ٱعۡمَلُوا۟ فَسَیَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَـٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَـٰدَةِ فَیُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ }
[سُورَةُ التَّوۡبَةِ: ١٠٥] ✓مظهر وحدت بودن.
حقیقتی که قابل انکار نیست اینکه اگر یک روحانی رابطه اش را با خالقس خوب و اصلاح کند، خدا رابطه او با مخلوقش را اصلاح خواهد کرد، البته با رعایت اسباب و مسبباتی که مشروع می باشند.
چون وظیفه روحانیت حقیقتا وظیفه انبیاست، فلذا باید ما تلاش کنیم در همه ابعاد، اخلاق پیامبر(صلی الله علیه وسلم) را داشته باشیم.
یک نکته که به قصد تاثیر گذاری آن می خواهم بیان کنم اینکه یک روحانی باید مانند نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای گام مؤثر و سخن مؤثر نماز تهجد داشته باشد.
{ إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡـࣰٔا وَأَقۡوَمُ قِیلًا }
[سُورَةُ المُزَّمِّلِ: ٦] در پاسخ به این سؤال که چرا مردم از بعضی از روحانیون خوششان نمی آید؟
حقیقتا پاسخ به این سؤال سنگین است و اما آنچه لازم است که بیان شود اینکه یکی از عرفا می گوید: آثار نافرمانیم نسبت به خالقم در رابطه با خانواده  و حتی سرکشی وسیله سواریم مشاهده می کنم.
حاج ماموستا مرحوم محمد برده رش بانه  علاوه بر دیندار ی و علم برای یک روحانی، وجود عقل کافی را خیلی ضروری می دانست.
امروز در زمینه مدیریت  و روش جذب دلها کتابهای زیادی وجود دارد که باید آنها را مطالعه کرد.

سۆزی مێحڕاب ۴-  استاد علی پور عزیز، چرا شما در اغلب مساجدی که تشریف داشته اید همواره دارای حجره و طلبه بوده اید ولی بزرگانی چون فلان ماموستا و علان دعوتگر مورد استقبال طلاب قرار نمی گیرند؟ برای فتح قلوب طلاب دعای خاصی زمزمه می کنید و آیا جهت جذب اسپانسرهای نیکوکار و خیر از ترفند خاصی پیروی می کنید یا همه این موفقیت ها مرهون تلاش و پیگیری و پشتکاری است که بحمدالله دارید؟
✍پاسخ: وجود حجره های سنتی در مناطق کرد نشین و اهل سنت یکی از نعمت‌های بزرگ بوده و حقیقتا یک هدیه الهی برای آن مناطق تلقی خواهد شد.
طلاب علوم دینی  که در بیشتر مساجد شهر و روستا وجود داشتند، در گذشته مردم آنها را با دید تبرک نگاه نموده و تقبل هزینه های مادی آنان را افتخار آفرین به حساب می آورند و اگر روزی یک طلبه فراموش می کرد که جهت چیدن نان و غذا  به یکی از  خانوارها برود صاحب آن خانواده پیش ماموستا شکایت می نمودند که چرا امروز طلبه ها برای دریافت نان و غذا به منزل ما نیامده اند؟!
بنده نیز به عنوان یک ماموستا که حدود سی سال است فارغ التحصیل شده ام، خدا را شکر در خدمت طلاب بوده و افتخارم این است که توانسته ام از لحاظ مادی(مکان و مسکن، مواد غذایی و گاها تأمین نیاز پزشکی برخی از طلاب و….)  و تحصیل تا حدودی نیاز های آنان را برآورده نمایم.
اینکه فرمودید علت چی بوده که هیچ وقت حجره اتان خالی از طلبه نبوده است؟ می توانم پاسخ دهم که خود علاقه شدیدی به تدریس و طلاب داشته و دارم و اساسا وظیفه ماموستایی را آبادی حجره و داستن طلاب علاقمند می دانم و خودم هر جا که رفته ام قبل از هر چیز با هیأت امنای آن منطقه صحبت کرده ام و شرط اول بنده برای خدمت در آن مسجد و محله داشتن حجره و طلاب بوده است و از آنجا که در عصر حاضر که متاسفانه طلاب علوم دینی مانند گذشته ناز و محبوبیت ندارند و تقبل هزینه مخارج طلاب برای مردم سخت بوده ، بنده بارهاگفته ام بابت این نگران نباشید که خدا از راه خیرین هزینه آنان را تأمین خواهد کرد.
خاطره ای در این مورد را برایتان نقل می کنم:
در یک مسجد که چند تا طلبه داشتم و برای تأمین هزینه مخارج زندگی آنان با مشکل مواجه شدم و شب و روز در فکر هزینه تامین زندگی طلبه ها بودم، در یکی از شب ها که تلفن همراهم زنگ خورد متوجه شدم یکی از دوستانم است، بعد از احوالپرسی گفت: هزینه طلاب را فلانی تقبل نموده و شما تنها کافیست فاکتور اجناس و نیازمندی های طلاب را برای من تهیه کنید… خدا را شکر که فکرم آرام گرفت.
خلاصه عرض کنم که عشق اینجانب به طلاب یکی از اسباب آبادی حجره ام بوده است، ثانیا، من در برخورد با طلبه هایم مانند یک رفیق بوده ام و با آنان سر کلاس درس و….خیلی مزاح داشته تم و آنان با من خیلی راحت بودند و همه مشاکلی که داشتن پیش من مطرح می کردند و خدا را شکر بنده با اطمینانی که به خیرین داشته ام نیازهای آنان را تامین می نمودم.
ثالثا من هیچ وقت با طلبه ها سخت گیر نبوده ام و همیشه کاری کرده ام که آنان احساس امنیت نمایند.
رابعا برای وجود طلاب خواسته ام تمام موارد قانونی را رعایت کنم مثلا: طلبه پرونده مرکز داشته و در امتحانات آن شرکت نماید و تنها کارش تحصیل باشد و دنبال چیز دیگری  نباشد که برایش مشکل آفرین باشد، این کار هم سبب خاطرجمع شدن اولیای آنان شده و همیشه به فرزندانشان توصیه می کردند که پیش بنده حقیر بمانند و نیز نسبت به دروس آنان خیلی حساس بوده ام و هرگز به خود اجازه نداده ام درسهایشان فوت شود و اگر هم فوت می شد زمانی را جهت جبران آن گذاشته بودم وضمنا تا از بی اشکالی درسشان در وقت  تدریس، خاطرم جمع نمی شد از مطالعه و حل مشکل آن درس، دست بر نمی داشتم و خدا را شکر با آمادگی قبلی می  رفتم و تدریس را شروع می کردم.
و در برخی جاها که خودم توان و یا وقت تدریس کتابی را نداشتم، خودم آن طلبه را برای آن درس پیش یک استاد مسلط در سطح شهر معرفی کرده و بقیه دروس دیگرش را خودم تدریس می کردم و هیچ‌گاه احساس بدی نداشته ام که فلان طلبه در حجره بنده باشد ولی برای مثال فلان درسش پیش فلان ماموستا باشد، امری که برخی از ماموستاها از آن خوششان نمی آید
این ها مختصر عواملی بودند برای فتح قلوب طلاب.
در پاسخ به جذب خییرین:
در مناطق کردنشین ما، خدا را شکر خییرین زیادی وجود دارد وتنها می طلبد که آنان شخص مورد اعتماد خود را بیابند.
بنده وقتی خییرین را یافتم، با آنان آشناشده وایشان را دعوت نمودم وحتی آمد و رفت ودید وبازدید وتشکیل اردو با آنان داشتم.
ضمنا وقتی بنده را از نزدیک شناختند وکار وتلاش را مشاهده نمودند، با دل وجان خدمت کردند، وبنده نیز در صرف هزینه های آن خییرین محترم، خیلی حساس بوده ومسئولانه عمل کردم،البته همه این ثمره ها وموفقیت ها را از خدا می دانم وبه صورت ملموس دست مرحمت اوست.

سۆزی مێحڕاب ۵- استاد عزیز، از بوکان و مردمان محله مسجد دارالسلام و حجره طلابش برای ما بگویید، شنیده ها حاکی از پایگاه مستحکم مردمی شما بود، با ماموستایان بوکان هم رابطه ای خوبی داشتید و صدای وز وز طلاب و قرآن آموزان و اهل عبادت نیز در فضای مسجد طنین  افکن بود، چی شد علیرغم موفقیت ها و محبوبیت های چشمگیر و در اوج، راهی زادگاه خود و سرزمین همسری شدید؟
✍پاسخن

قل و انتقالات ماموستایان به شهرستان‌ها و روستاها در میان روحانیون منطقه، یک امر مرسوم  و طبیعی بوده است، یک ماموستا معمولا هر چند سال در یک محله و یا یک مسجد، ادای وظیفه می کند و بعد از مدتی طبق عادت و رسوم در صورت تمایل نقل مکان می کرد زیرا در آن نقل مکان احساس می کند که همه چیز آپدیت می گردد.

بنده نیز طبق آن عادت و رسوم  قسمت شد بعد از مدتی   که در روستای ورگیل امام مسجد آن روستا بودم  تصمیم گرفتم به روستای نلاس بروم و برای امرار معاش  در آنجا به مدت حدوداً دو سال که در آنجا منزلی ساخته بودم برای امرار معاش به شغل مغازه داری مشغول شدم در حالی که چون امام جمعه و جماعت مسجد جامع شهر نلاس حاج ماموستا مرحوم محمود واوی فامیلم بود و خود نیز نزد ایشان فارغ التحصیل شده بودم به بنده اعتماد داشت و در آن مسجد گاه خطابت و موعظه و نیز کلاسهای قرآنی داشتم.
بعد از مدت حدوداً دوسال باز تصمیم گرفتم که وارد فاز امر ماموستایی شوم و به دوستان و آشنایان گفتم اگر مسجد مناسبی سراغ داشتید بنده آمادگی امامت آن را دارم و خدا را شکر در شهرستان بوکان مسجد دارالسلام که ماموستای آن استعفا داده بود، هیأت امنای آن مسجد که خوشنامی ماموستایان سردشت را شنیده بودند با ماموستای مسجد روستای حمامیان بوکان جناب ماموستا دکتر سید مصطفی محمودیان مشورت کرده بودند که ایشان  اگر ماموستایی درنظر دارند به آنان معرفی کنند و ماموستا محمودیان بلافاصله با بنده تماس گرفتند که شنیده بود من می خواهم باز به وظیفه  ماموستایی برگردم و مسجد مذکور را معرفی فرمودند  و بنده نیز با هیأت امنای مسجد دارالسلام که عبارت بودند از : آقای جلالی، حاج کریمی جوان، دکتر بهرامی آذر، دکتر ستوده، دکتر سراجی و کاک ناصر علیار، نشستی داشتم و به توافق رسیدیم، در آن سفر که عمامه سفید نداشتم و به کردی (جامه دانی) داشتم، ماموستا محمودیان گفت: چرا با عمامه سفید نیامده ای؟ منم گفتم: ماموستا،(من به گۆشتی سەر چەپەرێ دەیکەم)! ایشان هم در پاسخ گفتند: مردم امروز چنین گوشتی را نمی خواهند!
خلاصه قسمت شد که امام مسجد دارالسلام شوم .
وقتی متوجه شدم شرایط مسجد از هر لحاظ خیلی نامساعد است، بلافاصله به فکر اصلاح آن افتادیم و با همکاری هیأت امنا، مردم و خیرین، شروع به باززسازی نمودیم و با تمام امکاناتی که اکنون دارد اعم از مسجد، خانه عالم و خادم، حجره طلاب، کتابخانه و سالن مطالعه و سرویس های بهداشتی کار را الحمدلله باهمکاری اعضای هیأت امنا و خیرین به اتمام رساندیم.
به مرور زمان با مردم شهرستان بوکان و ماموستایان آن دیار آشنایی و الفت پیدا شد و شروع  به دید و بازدید کردیم و از ماموستایان سطح شهرستان عیادت کردم وبا آنان آشنا شدم و حقیقتا از عیادت و برخورد شیرینشان لذت می بردم.
از علمای با سابقه بوکان می توان برخی را به شرح زیر نام برد: ماموستا خلیفه زاده امام جمعه وقت که قبلاً من را نمی شناخت و اما وقتی ایشان را ملاقات کردم و گفتم فامیل حاج ماموستا مرحوم محمود واوی هستم بنده را قبول کرد و خیلی محترمانه و دلسوزانه بر خود می کرد و دیگر از ماموستایان سرشناس آن شهرستان ماموستا علی سلیمی، ماموستا صوفی زاده، ماموستا عزیزی، ماموستا علی عالمی، ماموستا سیدمصطفی و مرحوم ماموستا ناصری و…..
و نیز با ماموستایان هم سن و سال خود نیز آشنا شده و با آنان نیز رابطه دوستی و برادری برقرار نمودم که الحق همه ماموستا یان آن شهرستان خیلی دل پاک و بدون بغض و کینه و بدون حسادت بودند و هر وقت آنان را ملاقات می کردی انسان احساس امنیت و آرامش می کرد، ایشان اهل غیبت نبودند و دنبال عیب و عار یکدیگر نمی گشتند.
بعد که مردم با برنامه های مواعظ و کلاس تفسیر قرآن مسجد دارالسلام آشنا شدند خدا را شکر علاوه بر محله آن، از سطح شهرستان نیز مردم جذب آن مسجد شدند و تا به حال هم برنامه های ماه های رمضان و احیای لیالی قدر در گوش ها زمزمه دارد، به یاد دارم که با خود فکر می کردم آیا این همه مواعظ و….تأثیر دارد یا خیر؟تا روزی یکی از مأمومین آمد و گفت: از هنگامی که نماز ها ی تراویح شروع می شود من پشت همه هستم و تا اتمام آن، گریه می کنم و چشمان اشک معنوی می ریزند، منم خدا را شکر کردم.
از آب و تاب آن روزگار هر چه گویم هنوز کم گفته ام.
در آن مسجد که حدود ده سال ماندم، حجره طلاب اکثرا هشت، ده، کم یا بالاتر طلبه داشت و خدا را شکر بیشتر طلبه هایی که در آن حجره تشریف داشتند به مراتب عالی دست یافتند.

و اما چه شد که به اصطلاح جنابعالی راهی زادگاه خود و سرزمین همسریم شوم؟
معروف است که زادگاه مادر دوم انسان است، طبیعتاً انسان یک علاقه درونی به زادگاه خود دارد و لو روستایی عقب افتاده باشد!

بنده نیز از آن مستثنا نیستم علاوه بر اینکه والدین و اغلب فامیلان نسبی و سببی ام و البته دفتر ازدواج و طلاق بنده نیز در آن دیار قرار داشت ناگزیر شدم راهی سردشت شوم و بوکان را ترک کنم و تصمیم گرفتم به یکی از مساجد تازه ساخت آن شهرستان،مسجد جانبازان بروم و اگرچه با برخی از اهل آن محله مشورت کردم و خیلی هم دوست داشتند که حقیر امام مسجد آنان شوم ولی متاسفانه  برخی از دوستان ماموستا و…. قبلا به من قول داده بودند   که برای امامت آن مسجد  همکاری کنندولی متأسفانه بعد برای ماموستای دیگر  که ساکن بانه بود تلاش کردند.
و نکته این بود که در آخر، مردم محله مسجد جانبازان با ماموستای مورد نظر آن دو ستان موافق نبودند ونصیب ایشان هم نشد!
بعد بنده که تازه تصمیم برگشت به سردشت گرفته بودم با ه‍یأت امنای مسجد دیگری به نام مسجد حضرت عثمان سردشت ملاقات کردم و به توافق رسیدیم وبه آنان قول قاطعانه دادم که میام خدمتتان.
وقتی مردم محله دار السلام بوکان از تصمیم بنده با خبر شدند جمع شده و مخالفت خود را اعلام نمودند وحتی جمعی از اهالی آن محله همراه با برخی از کدخدایان شهرستان بوکان جمع شده و راهی سردشت شدند که مردم محله مسجد حضرت عثمان را از تصمیمی که گرفته ام
پشیمان کنند که آنان هم قضیه را به تصمیم بنده واگذار نمودند!
خلاصه با دردسرهای زیاد از بوکان نقل مکان کرده و راهی سردشت شدم.
حقیقتا نجابتی که از مردم بوکان دیدم تا به حال مشاهده نکرده و مردم محله مسجد دارالسلام تا روستای خلیفان بنده را بدرقه نمودند.
اهل بوکان مردمانی دل پاک و اهل احترام برای قشر ماموستا و طلاب علوم دینی و خدمت گذار هستند، بنده همیشه دعا گوی آنان هستم و هنوز هم با آنان رابطه و آمد و رفت دارم.
خاطره های آن چند سال حقیقتا فراموش ناشدنی هستند.
این مختصری بود از وضعیت کار در مسجد دارالسلام بوکان و آشنایی با مردمان آن شهرستان.
تاریخ این دوران از سال ۱۳۸۰ شمسی تا سال ۱۳۹۱ شمسی می باشد

مێحڕاب ۶- دکتر جان، از سردشت و سرشت سخاوتمندانه مردمان این شهرستان تعریف کنید، اگر بخواهید به تفاوت ها و ویژگی های مردم سردشت اشاره کنید آن ها چیست؟
و باز سؤال تکراری چی شد که سردشت را هم ترک کردید؟
✍پاسخ:
درسال اواسط سال 91 بود که بعد از پافشاری های زیاد از طرف دوستان محله دارالسلام و سطح شهرستان بوکان که از این شهرستان نقل مکان نکنم و عدم پشیمانی بنده به خاطر وعده قاطعی که قبلا به هیأت امنای مسجد حضرت عثمان سردشت داده بودم، تقدیر آن شد که به مسجد مذکور نقل مکان کنم و وارد زادگاهم گردم.
در آن موقع مسجد در حال بازسازی بود و بنده نیز در بازسازی، هیأت امنا را همراهی کردم و خدا را شکر کار آن خیلی زود به اتمام رسید و این حاکی از همت بالا و پشت کار هیأت امنا، مردم محله حضرت عثمان و اهالی شهرستان سردشت بود.
جای شکرگزاری است به قول یکی از هیأت امنای آن مسجد که دارای همت و فهم بالایی بود و چند مرتبه این جمله را بر زبان آورده و گفته بود: از دور که به مسجد و حجره و کلاس‌های آن نگاه می کردم مانند یک دانشگاه جلوه می کرد و می درخشید.
به قول جنابعالی آقای دکتر که از سردشت، سخاوتمندی ها و مردمان این شهرستان بگویم:
اهالی سردشت از بعد ظاهری خیلی بی آلایش و خودمانی هستند در حالی که  دارای دل‌های پاک و صافی می باشند، اهل تعارفات نیستند، زبانی ساده دارند که حاکی از قلب پاک آنهاست، از چهره ها و حرکاتشان مهمان نوازی و نشاط  متجلی است و نسبت به التزام به عبادات از جمله نماز، روزه و حضور در مسجد خیلی علاقمندند.
و اما ایرادی که در مردم دوست داشتنی سردشت می توان مشاهده کرد اینکه نسبت به ماموستا پر توقع و پر انتظارند، انتظاراتی از ماموستاها دارند که انجام آن  سخت به نظر می رسد و ضمنا در قبال آن همه انتظاراتی که دارند در تأمین هزینه های جاری مسجد و تامین معیشت ماموستا  درخشش چندانی ندارند و همین امر سبب شده که بیشتر ماموستایان آن شهرستان، به شهرهای دیگر و همجوار نقل مکان کنند!
نسبت به سخاوتمندی آنان هرچه گفته شود باز کم است، مردمی مهمان نواز و برای امور خیریه دست و دل باز و حقیقتا خیلی با اقدام اند و بنده این ویژگی را از نزدیک لمس کرده ام.
🔹و اما پاسخ به این سؤال که چرا باز از آن شهرستان نقل مکان کردم؟
در پاسخ می توان عرض کرد که یکی از سرمایه های اساسی انسان فرزندانش هستند (المال والبنون زینة الحياة الدنيا)، با توجه به اینکه این شهرستان مرزنشین بود و بدلیل وجود مشاغلی چون کولبری و … مشاهده می‌کردم که جوانانی از ادامه تحصیل باز می ماندند و به تدریج  فرزندانم نسبت به تحصیلات دل سرد می شدند، لذا تصمیم گرفتم هم خودم ادامه تحصیل دهم و برای مقطع دکترا به دانشگاه بروم که اگر این کار را انجام می دادم می بایستی هر هفته حدوداً سه شب در مسجد حضور نداشته باشم و در مسیر دانشگاه می بودم واین کار برای مردم محله مسجد حضرت عثمان قابل قبول و تحمل نبود در حالی که در شهرستان بوکان که قبلاً دانشگاه تهران بودم و آنجا ارشد را به اتمام رساندم علاوه بر اینکه به کارم افتخار می کردند هزینه ایاب و ذهاب بنده را نیز تقبل می کردند.
همانطور که قبلا هم عرض کردم مسجد مورد نظرم در سردشت مسجد دیگری دیگری بود که بدلایلی که عرض شد قسمت نشد، موارد مذکور سبب شد که باز به فکر انتقال مکان باشم و اما این دفعه برای کجا کوچیدن؟
از پیشرفت و تمدن شهرستان مهاباد شنیده بودم و با خود فکر کردم که این بار به شهرستان مهاباد  رفته و آنجا را نیز تجربه کنم. از سویی خیلی به زادگاهم سردشت و آن دیار کوهستانی و سرسبز علاقمند بودم چنانچه احمد اسلامی، یکی از ترانه سرایان محلی مهابادی در یک سرود در توصیف سردشت می گوید: (به هاری سە ردە شت ،لە کوردستانە، نیە بە وێنە ی لە گشت جیهانە)، خلاصه دلم سردشت بود اما شرایط متقاضی هجرت دوباره من بود.
شنیدم که شخصی به نام دکتر اسماعیل نبی زاده عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی مهاباد مؤسس مسجدی در کوی دانش مهاباد است و به دنبال ماموستایی است برای آن، من هم به اتفاق یکی از دوستان به نام دکتر محسنی که عضو هیأت علمی همان دانشگاه بود رفیق بودم که از راه ویراستاری پانان نامه ارشدم با او آشنا شده بودم، خدمتش رفتیم والحمد لله بعداز مشورت او با اهالی و کدخدایان آن محله به توافق رسیدیم و خدا قسمت کرد که امام آن مسجد شوم.
و اما  یک نکته در اینجا قابل ذکر است که در همان حال مسجد خاتم الانبیا واقع در محله بهارستان مهاباد نیز به دنبال ماموستا می گشتند و آن مسجد امام نداشت، شبی با هیأت امنای آن مسجد نیز نشستی داشتیم و بعد از صحبت ها آنان حسن نیت خور نشان دادند و علاقمند بودند که بنده امامت مسجد آنان را بپذیرم ول چون به دکتر نبی زاده و اهالی منطقه کوی دانش و هیأت امنای آن قول داده بودم عرض کردم که چون بنده وعده داده ام، کوی دانش را ترجیح می دهم، در حالی که بهارستان و مسجدش به مراتب از مسجد و محله کوی دانش

بالاتر بود، هیأت امنای مسجد بهارستان از این عملکرد بنده خیلی خوششان آمد و به خاطر این کار هنوز هم برخی از هزینه های مخارج طلبه هایم را هر ماه تقبل کرده و می کنند.
خلاصه قسمت شد که به مهاباد محله مسجد کوی دانش بعداز دوسال ماندن در مسجد حضرت عثمان سردشت نقل مکان کنم.

سۆزی مێحڕاب ۷چرا دیر به استخدام آموزش و پرورش در آمدید؟ آیا اشتغال و کارمندی مانع فعالیت دینی و تدریس دروس دینی تان نمی شود.
اساساً چرا دعوتگران موفقی چون شما باید به مدرسه بیایند؟  آیا قبول دارید دانش آموزان متوسطه اول و دوم آنگونه که شاید و باید است درسخوان و قدردان معلمانشان نیستند؟
واقعاً شما به عنوان یک معلم علاوه بر تدریس و کلاسداری وقت می کنی دانش آموزی را به سوی اخلاق و دینداری راهنمایی نمایی؟
آیا این ادعا را قبول داری که گویا اغلب ماموستایان معلم در کلاس داری ضعیف عمل می کنند؟
✍پاسخ: در پاسخ به دیر استخدام شدن بنده در آموزش و پرورش می توان گفت: متاسفانه در ایام وقت استخدام، شرایط آن را نداشتم، زیرا دیر مدرک تحصیلی و معافیت را گرفتم.
استخدام در آموزش و پرورش و شغل معلمی تا به حال برای کار و فعالیت حقیر و از جمله تدریس علوم دینی مانعی ایجاد نکرده است.
به نظر بنده وجود شغل معلمی و امامت مسجد و تدریس علوم دینی، مانعة الجامع نیستند و اتفاقا هم خیلی مناسب و عالی است؛زیرا تقریبی میان حوزه و دانشگاه و مدارس می باشد.
🔹در پاسخ به این سؤال که چرا دانش آموزان درس نمی خوانند  و عدم قدردانی از معلمانشان  می توان گفت: آن گونه که باید دانش آموزان، درسخوان و قدردان معلم باشند نیستند و عمل به این سفارش«هرکس حرفی را به من یاد داد پس برده ی او شدم»که منتسب به حضرت علی(کرم الله وجهه) می باشد،  در جامعه ما و جامعه دانش آموزی مشاهده نمی شود مگر به صورت استثناء.
نسبت به وقت و فراغت  راهنمایی دانش آموزان به سوی اخلاق و دینداری، خدمت عرض می کنم وقتی بنده موظفم  مدت تعیین شده برای کلاس حضور پیدا کنم و درس حقیر دین و زندگی است والحمد لله مطالب کتاب های دینی خیلی کارشناسانه نوشته شده اند، خیلی راحت نسبت به قضیه فوق می توان پاسخ مثبت داد.
🔸اینکه گویا اغلب ماموستایان معلم، در کلاس داری ضعیف عمل می کنند؟ باید عرض کنم که کار معلمی یک فن است و حقیقتا نیاز به تخصص دارد و چون یک ماموستا که وارد فضای آموزش و پرورش  می شود و تدریس آن با حجره خیلی فرق دارد، ضعف کلاس داری در میان ماموستایان یک امر طبیعی به نظر می رسد و اما بعداز گذشت چند سال، امر کلاس داری و تدریس نیز برای آنان عادی خواهد شد، و اما حقیر، خدا را شکر تا به حال در کلاس داری احساس چندان ضعفی نداشته ام، هر چند عرض شد که در اوائل ضعف کلاس داری یک امر طبیعی است، حتی برای یک نو معلم تربیت معلمی ولی بعد از گذر زمان و ادامه کار، مسأله کلاس داری حل خواهد شد.

سۆزی مێحڕاب۸ استاد عزیز از مشغله های سردفتری ازدواج و طلاق تان بگویید، وضع ازدواج در جامعه چگونه است؟ آگاهی دینی و التزام اسلامی دختران و پسران جوان مسلمان در آستانه ازدواج را چگونه ارزیابی می کنید؟
چرا خانواده های جوان در بازه های زمانی اندک از هم متلاشی شده و طلاق می گیرند؟ مشکل از کجاست، خانواده؟ جامعه؟ جوانان بی تجربه ؟ تورم و گرانی؟ نبود قناعت و تربیت دینی یا موارد دیگر..
به نظر شما چرا جوانان دختر و پسر در این عصر و زمانه کمتر نسبت به ازدواج رغبت دارند، دلایل گرایش به زندگی مجردی را چه می دانید
✍پاسخ: دکتر جان، باتوجه به این که کار سردفتری را با همکاری منشی – به اصطلاح ماموستا حدیثی، زیر دفتر😊-  انجام می دهم زیاد وقت گیر نیست.
واما وضع ازدواج در جامعه؟
با توجه به وضعیت اقتصادی و کمبود شغل و مهاجرت جوانان به خارج از کشور و……،چندان مطلوب نیست.
آگاهی دینی؟
واقعا جای تأسف است وقتی وارد دنیای جوانان می شویم و در تدریس های دانشگاه و مدارس با آنان برخورد می کنیم، متوجه می شویم که بالای نود درصد آنان از اطلاعات دینی برخورد دار نیستند و التزام اسلامی مطلوب نیست و حتی نسبت به وظایف یک ازدواج دینی چندان آشنایی ندارند.
وقتی تربیت  در خانواده ها دچار ضعف شده و التزام والدین به دین مطلوب نیست، خیلی طبیعی است که فرزندان آن جامعه چنین باشند.
نسبت به متلاشی شدن زود هنگام ازدواج ها می توان گفت:
طبق آمار رسمی در ایران متاسفانه گزارشها حاکی از آن است که از هر سه ازدواج یکی منجر به طلاق می شود واین آمار رو به افزایش است.
وقتی اطلاعات و التزام دینی در جامعه ای مطلوب نباشد و آشنایی زوجین و تازه دامادان نسبت به وظایف همدیگر ضعیف است، علاوه بر وضعیت نامطلوب اقتصادی و شغل برای برخی از جوانان که تحریم های ظالمانه مستکبران را می توان یکی از علل آن برشمرد و نیز بی بند و باری و بدحجابی که در جامعه به وفور موجود است و خیلی  آسان  روابط های نامشروع در دسترس هستند ونیز مشکلات خانوادگی  و انتظارات زیاد خانم ها از شوهرانشان، همه این موارد را می توان از عوامل  متلاشی شدن خانواده ها برشمرد.
🔸و اما بی میلی جوانان به ازدواج؟
بله درست است جوانان امروز نسبت به ازدواج بی میل اند و بنده وقتی در کلاس ها از این موضوع سؤال می کنم از هر ده نفر بیش از هشت تا نه نفر می گویند که ازدواج نمی کنیم.
برخی از دلایل بی میلی جوانان به ازدواج :
✓انتطارات زیاد خانم ها از شوهرانشان که توان برآورده کردن آن انتظارات خیلی دشوار و سخت به نظر می رسد،
✓سختگیری اولیای دختران در امر ازدواج ،
✓عدم توان هزینه های سنگین ازدواج توسط پسران،
✓وجود بی کاری برای برخی از جوانان و نبود یک شغل موردنظر،
✓ و شاید تأمین نیازهای جنسی برخی از راه های دیگر.
✓قصد مهاجرت جوانان  به خارج از کشور.
موارد فوق برخی از عوامل ضعف تمایل جوانان به ازدواج می باشد.

سۆزی مێحڕاب۹ماموستای گرامی از تحصیلات مدرسه و دانشگاهتان برایمان بگویید، کی و چگونه موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد و دکترا شدید؟ آن زمان ظاهراً امتحان تافل انگلیسی الزامی بود چگونه از این مانع گذشتید؟
✍پاسخ: دکتر جان، بعداز اخذ مدارک سطح یک و دو دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در سال 1385 در آزمون ارشد فقه شافعی شرکت نموده و خدا را شکر در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
مدت دوسال که در دانشگاه مذکور دانشجو بودم، خاطرات خوبی از اساتید و دوستان دارم.
لازم به ذکر است که عرض شود اساتید فقه امام شافعی در دانشکده الهیات که عبارت بودند از: دکتر جلیل امیدی، دکتر ضیایی و دکتر جلالی زاده، از سرمایه های  این ملت محسوب می شوند و حقیقتا اسوه اخلاق و دانش بودند.
به یاد دارم که یکی از همکلاسی های مریوانی که تازه وارد دانشکده شده بودیم، سر موضوع خروج از مذهب و نقد سران مذاهب که صحبت می شد خیلی برایش غریب بود و خیلی تند برخورد می کرد، در اواخر فارغ التحصیل شدن اتفاقا موضوع پایان نامه اش شد نقد و بررسی قُلتُ های امام نووی.
بله یکی از ویژگیهای دانشگاه این است که فکر انسان باز می شود و روش نقد و بررسی را تمرین خواهد کرد و از تنگ نظری خروج میابد، کاش که ماموستاهایی که اهل تعصب مذهبی هستند مدتی در دانشگاه، تحصیلات عالی را سپری می کردند.
خدا توفیق داد که در سال 1388 شمسی از پایان نامه تحت عنوان سالمندی و تاثیر آن بر احکام فقهی، دفاع کنم و با درجه عالی و نمره 18 موفق به اخذ درجه ارشد فقه شافعی (رحمه الله) شدم.
آن موقع در مسجد دارالسلام بوکان بودم و مردم محله علاوه بر اینکه در ادامه تحصیل مانع کارم نبودند، هزینه ایاب و ذهاب را نیز برایم درنظر می گرفتند و این برای آنان جای افتخار بود که ادامه تحصیل دهم و مانند جاهایی نبودند که فکر می کردند ماموستای مسجد لاجرم باید تنها در مسجد باشد!
خاطره ناخوشایندی که در آن دوران دارم این است: ایام امتحانات ترم بود و می‌بایست  تا انتهای امتحانات تهران بمانم، پسر دلبندم ناسیار که کوچک بود مریض شد و در بیمارستان بوکان بستری بود بیش از یک هفته و هر چه آزمایش از او می گرفتند علت تب و لرزش معلوم نبود و خانمم که همراهش بود و حقیر که خیلی برای آنان دلتنگ بودم ولی بخاطر امتحانات نمی تونستم برگردم و اما مهربانی برخی از اهالی محله دارالسلام بوکان این ناراحتی ها را کاهش می داد و خانمم نقل می کرد که شخصی از اعضای هیات امنای وقت به نام مرحوم حاج قادر کریمی جوان شبانه روز چند مرتبه به ملاقات می آمد و مانند یک پدر مهربان با آنان برخورد می کرد.
خدا را شکر که این مقطع با موفقیت سپری گردید.
بعد که علاقمند به ادامه تحصیل بودم و دوست داشتم مقطع دکترا را نیز به اتمام برسانم به فکر شرکت در آزمون آن شدم و آن موقع که امام مسجد کوی دانش مهاباد بودم در آزمون دکترا رشته فقه شافعی شرکت کردم و اما وقتی هنگام آزمون سؤالات را تحویل گرفتم و نگاه کردم، دیدم که سؤالات فقه و مبانی حقوق اسلامی هستند بعد متوجه شدم که در ثبت نام کد را عوضی زده ام، رئیس حوزه امتحانی در دانشگاه پیام نور مهاباد که آقای دکتر خلیلی بود را صدا زدم و جریان را مطرح کردم و ایشان هم گفت تازه نمی توان کاری کرد، خلاصه آزمون که تمام و نتیجه اعلام گردید خدا را شکر قبول و دعوت به مصاحبه شدم در دانشگاه پیام نور تهران جنوب.
آن موقع روزهای دایر بودن نمایشگاه کتاب در تهران بود و رفتم آنجا مجموعه کتاب هایی را خریده بودم و همراه خود حمل و راهی دانشگاه تهران جنوب شدم برای مصاحبه، در سالن انتظار که منتظر ورود به اتاق مصاحبه بودم، دانشجویان زیادی که آنجا بودند، دیدم که دزدکی برخی با همدیگر می گفتند، این دانشجو آن قدر تألیفات دارد؟! برود مصاحبه چون امتیازات تألیف دارد خیلی زود پذیرفته خواهد شد، یکی پیش من آمد و گفت: این همه کتاب از تألیفات خودت هستند؟ منم گفتم: خیر نمایشگاه بودم و کتابها را خریده ام!
نوبت من رسید که وارد اتاق مصاحبه علمی شوم، دیدم که چند استاد محترم آنجا تشریف دارند و علت شرکت در دکترا و رشته مذکور را سوال کردند و بنده نیز پاسخ دادم که…….
بعد عبارات عربی را گفتند بخوان از هر جای کتاب موجود روی میز که دوست دارید، عبارات را خیلی عالی و با اعراب برایشان خواندم، خلاصه بعد از هر کدام چند سوال پرسیدند و بعد نتیجه قبولی اعلام شد و دانشجوی دکترای تخصصی در رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی شدم.
در ایام تحصیل که تنها دانشجوی سنی بودم، حقیقتا هم همکلاسی ها و هم همه اساتید خیلی با معرفت بودند و با هم مانند یک برادر برخورد می کردیم واصلا تبعیضی به مشام نمی رسید.

یک ترم زودتر خدا را شکر تونستم که رساله دکترا  را تحت عنوان «تکدی و ولگردی و احکام ناظر بر آن در فقه و حقوق» بنویسم و در تاریخ:1398/6/31 از رساله دفاع نموده وبا نمره:18/15 الحمدلله پذیرفته شدم.
قضیه تافل که شرط دفاع از رساله بود، بنده در سفر زیارتی حج در سال1396 در دعاها که با پروردگار خواسته هایم مطرح می کردم و یکی از آن ها، موفقیت در تافل بود تا مانعی برای اتمام تحصیلاتم نگردد و خداوند متعال که همیشه پناه دهنده بندگانش است، حقیر را پناه داد و بعد از سه مرتبه شرکت در تافل در مرحله آخر با اخذ پنجاه و چهار در صد پذیرفته شدم که حداقل نمره قبولی پنجاه در صد بود و از این پل، خدا موفقیت را نصیب فرمود الحمدلله.

سۆزی مێحڕاب۱۰استاد علی پور عزیز بفرمایید به جز پایان نامه ارشد و رساله دکتری کتاب دیگری را به رشته تحریر درآورده اید؟ تاکنون چه کتاب هایی از شما منتظر چاپ و یا چاپ شده  است ؟
دلایل ضعف تالیف و ترجمه در بین همکاران شما(ماموستایان و معلمان) را چگونه ارزیابی می کنید؟
✍ پاسخ: دکتر جان، جهاد قلم که خیلی پاداش دارد و اما برای بیشتر ماموستایان انجام این کار بزرگ و ارزشمند زیاد میسر نیست، که برخی از مشکلات و موانع آن به پرکاری  و تلف شدن وقت یک ماموستا در امور اجتماعی و یا فقر مالی برمی گردد به عنوان مثال اخیرا یکی از دوستان می گفت که حاج ماموستا مرحوم شیخ عبدالرئوف نقشبندی شصت تا تألیف دارند که در ایام حیات نتوانسته آنها را به چاپ برساند که قطعا این قضیه به احتمال زیاد به خاطر فقر مالی بوده است.
بنده نیز متاسفانه تا به حال جز پایان نامه ها نتوانسته ام تألیفی داشته باشم و تنها یک کتاب فقهی را دارم ترجمه می کنم که پیشنهاد جناب مرحوم دکتر خرم دل بوده است که خدا قسمت کند به اتمام برسانم.
ارزیابی تألیف و ترجمه در میان ماموستایان و معلمان راستی جای نگرانی است واصلا دنیای مطالعه هم خیلی ضعیف به نظر می رسد چه رسد به تألیف و ترجمه.
در جامعه  کنونی آنچه بیشتر مشاهده می شود،  مسابقه در مادیات می باشد و در چنین جوامعی که حب دنیا و مادیات غالب باشد علاوه بر وجود مشکلات و موانع سر راه اعم از فقر و کم در آمدی، طبعا نگاه به مطالعه،تألیف و ترجمه کم رنگ خواهد بود.
در میان ماموستایان یک مانع دیگر هم می توان ذکر کرد که برخی اهل دانش و علم هستند و اما راه کتاب نویسی و ترجمه را تجربه نکرده اند و در چنین حالتی انسان فکر می کند یک کوهی جلو او را گرفته است و به نظرم انسان باید به خود جرأت و اعتماد دهد و اگر توانایی و دانش و وقت تألیف و ترجمه برای بعضی فراهم باشد نباید از این امر پر خیر عقب بمانیم وبا توکل بر خدا اقدام کنیم.

سۆزی مێحڕاب۱۱ مدت چند سالی در مهاباد بودید، مردم و علمای آن را چگونه دیدید؟ مهاباد از جهت دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی با دیگر شهرها چه تفاوت هایی دارد؟
از محله کوی دانش که بیشتر ساکنانش فرهنگی و معلم هستند بگو، چگونه توانستی در این محله دور افتاده و فراموش شده زندگی کنی؟!
چگونه موفق به دایر کردن حجره طلاب شدی؟
نماز جمعه کوی دانش در عصر شما صفا و معنویت خاصی داشت و از سراسر شهر نمازگزار می آمدند، چی شد که اینگونه شد؟
سؤال جدی اینکه چی شد که مهاباد را هم ترک کردی؟
✍پاسخ: تقریبا در اواخر تابستان سال 93 به شهرستان مهاباد محله مسجد کوی دانش نقل مکان کردم و حدوداً هشت سال امام جمعه و جماعت آن مسجد و محله بودم.
علمای شهرستان مهاباد بیشتر از شهرستانهای دیگر به آن دیار آمده اند و علمای بومی کم دارد.
در آن شهرستان مانند بقیه شهرستان‌ها علمای دینی از لحاظ سواد و معلومات و خوشنامی، متفاوت اند و بنده به لحاظ پرکاری که داشتم اعم از ادامه تحصیل و تدریس در آموزش و پرورش ونیز تدریس طلاب علوم دینی، نتونستم رابطه زیاد و صمیمی با آنان داشته باشم!
در کل آنچه که بنده از آنان جز نیکی چیزی ندیدم و نشنیدم که پشت سر، همدیگر را غیبت یا تخریب کنند، البته در هر شهرستانی میان برخی از ماموستایان دیدگاه های متفاوت وجود دارد و این یک امر طبیعی است،آنچه ناپسند است اینکه اختلافات منجر به تفرقه و غیبت و تخریب همدیگر گردد.
پایگاه مردمی ماموستایان در مهاباد هم متفاوت می باشد و برخی خیلی خوشنام و از پایگاه مردمی قوی برخورد دار هستند و در مهاباد که نماز های جمعه زیادی برگزار می شود خدا را شکر همه مساجد نمازگزاران زیادی   دارند و نماز های جمعه در همه مساجدی که جمعه دارند با شکوه برگزار می شوند.
و اما وضعیت مردمان مهاباد به لحاظ دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را می توان چنین ارزیابی نمود:
کلمه فرهنگ را می شود یک رادیکال محسوب کرد که بقیه اصطلاحات زیر مجموعه آن باشند.
✓فرهنگ دینی در مهاباد باتوجه به بزرگی شهرستان و کثرت جمعیت و نیز برگزاری نماز های زیاد جمعه در سطح شهرستان، می توان زیر متوسط  ارزیابی نمود و انتظار می رفت که وضعیت دینی مطلوب تر باشد.
البته در  شهرستان مهاباد افراد شایسته و دیندار ونیز خیر وجود دارند که جای تقدیرند و حتی در پرداخت هزینه های طلاب علوم دینی شهرستانهای دیگر  هم سهیم می باشند و جا دارد که برای آنان از پروردگار جهان طلب طول عمر پر خیر نمود.
✓فرهنگ‌ مردمان مهاباد از بعد اجتماعی:
آنچه بنده در میان آنان در طول مدتی که آنجا بودم دیده و مشاهده کرده ام اینکه فرهنگ شهرنشینی میان آنان قوی به نظر می رسد و اما آنچه که جای تأسف می باشد اینکه روابط اجتماعی در میان آنان از لحاظ دید و بازدید و نیز عیادت ها، ضعیف به نظر می رسد.
✓از بعد سیاسی چون از میان مردمان مهاباد اشخاصی سیاسی وجود داشته اند، اهل آن نیز به آن  اسم مشهور گردیده اند.
تفاوت آن با بقیه شهرها، آنچه بنده مشاهده نموده ام اینکه به لحاظ فرهنگ شهرنشینی و رعایت آداب آن و نیز آداب برخورد اجتماعی و پیگیری در اخذ حقوق خود و همچنین در میدان نویسندگی،  با بقیه شهرهای دیگر  متفاوت اند و موارد مشارالیه در مهاباد بیشتر به نظر می رسد.
اینکه فرمودید چگونه توانستی در این محله حاشیه شهر و فراموش شده زندگی کنم؟
استاد جان، بله حقیقتا از هر لحاظ محله عقب افتاده ای بود ولی اگر خدا بخواهد به هر محله و هر شخصی ترقی خواهد داد.
در آنجا با همکاری دوستان معلم ساکن منطقه و بخصوص آقای دکتر نبی زاده و همکاری همه اهالی محله و خیرین سطح شهرستان، مسجد را با تمام متعلقاتی که دارد اعم از:چ تغیرات ویژه و مهندسی در مسجد و بنای حجره طلاب، خانه عالم و خادم مسجد و نیز سرویس های بهداشتی و چهار مغازه برای مسجد، به اتمام رساندیم و بعداً با تلاش های جناب دکتر نبی زاده و حقیر توانستیم نماز جمعه در آن محله برگزار کنیم واین سبب شد که از تمام نقاط شهرستان و حتی از روستاها نمازگزاران زیادی جذب نماز جمعه شوند و سبب شد که محله از حالت دورافتادگی و رکود بیرون بیاید و بهای زمین آن محله هم با منطقه مکریان در مسابقه بود و محله خدا را شکر خیلی آباد گردید و جنابعالی شاید یکی از شاهدین و مؤیدین قضیه باشید.
دایر نمودن حجره طلاب بدین صورت بود، بنده که مجوز تدریس و دایرنمودن حجره طلاب را دارم وقتی بنای حجره کامل شد و در اینجا جا دارد یادی از رشادت و سخاوت های جناب حاج ابوبکر خضری کنم که در آن موقع برای باز سازی و اتمام حجره پانزده ملیون تومان آن وقت  را هزینه فرمودند.

بعد از اتمام کار طلبه های زیادی جذب آن شده و شروع به فعالیت گردید.
و اما تأمین هزینه های آن چنین بود که شبی در منزل یکی از اهالی منطقه بهارستان دعوت بودیم و جنابعالی هم در دعوت شرکت داشتید، به یاد دارم که حاج ماموستا ابوبکر محمد کریمی در آن دعوتی، خیرین محله بهارستان را تشویق فرمودند که مقداری از هزینه مخارج طلاب حجره مان را تقبل فرمایند و آنان از آن به بعد  این امر را پذیرفته و تا به حال ادامه می دهند.
نسبت به پاسخ با شکوه شدن نماز جمعه اینکه عرض کنم، بنده عادتم بر این است که هر کاری که مسؤلیتش را پذیرفته ام تلاشم بر این بوده که در حد وسع آن را انجام دهم، برای خطبه های نماز جمعه خیلی وقت می گذاشتم و مطالعه می کردم و علاوه بر آن در خلوت هایم با خالق پروردگار برای تاثیر گذاری آن خطبه ها دعا می کردم و خداوند را که خیلی دوست دارم و می دانم که پروردگارم نیز من را دوست دارد به صورت ملموس استجابت دعا ها را حس کردم وبر تمام نعمتهایی که خدا به من داده شاکرم.
«اللهم أعنی علی ذکرک و شکرک و حسن عبادتک».
🔸و اما این سؤال باز چرا پرواز به شهرستان سردشت؟!
با یکی از دوستان مهابادی که تلفنی صحبت کردم و من را شناخت با تعجب گفت: آی، سلام جناب ماموستای پروازی.
البته قبلا هم عرض شده که نقل و انتقالات ماموستا ها از مسجدی به مسجدی،از روستایی به روستایی واز شهری به شهر دیگری، یک امر کاملا طبیعی است.
بنده که اهل سردشتم و علاقه شدیدی به زادگاهم دارم و هنوز هم در ایامی که در دوران کودکیم در روستا و زادگاهم نیسک آباد گومان از توابع شهرستان میرآباد چوپان بوده ام حال و هوای آن دوران و مناظر زیبای کوهستانها و منطقه در ذهنم در حال جریان است پس این یک قضیه که اشاره شد علاقه شدید به منطقه محروممان.
قضیه دیگر اینکه دوران تحصیلات خود و فرزندانم جز کاکه ناسیار به پایان رسیده بود و فکر می کردم روزی حتما به آن منطقه باید برگردم حتا اگر جنازه ام باشد واین را خیال کردم من در ایام طلبگی با زحمات و نون آن دیار پرورده شده ام و باید قسمتی از زکات دانشم را به مردمان آن دیار پرداخت کنم و این هم یکی از عوامل انتقال.
دیگر از اسباب نقل مکانم از مهاباد به سردشت اینکه زمزمه استخدامی حق التدریسی ها به مشام می رسید و می گفتند باید ده سال در مکان استخدام بمانید واین فکر ذهنم را مشغول کرد که باید من روزی به سردشت برگردم و این تعهد هم خیلی سخت خواهد بود، پس خوب است که سریعا برای نقل مکان اقدام نمایم.
قضیه دیگر از اسباب انتقال، برنامه های دفاتر ازدواج بود که الکترونیکی می شدند  و نیز والدین گرامیم دوست داشتند که از آنان نزدیک باشم و زیاد آنان را عیادت کنم که این قضیه با ماندم در مهاباد منافات داشت چون فاصله با ماشین حدود دو ساعت بیشتر و مسیرها هم سخت بود.
برخی از دوستان می گفتند: شنیدیم که به سردشت نقل مکان می کنید، جای تعجب است که از مهاباد به آنجا؟! گمان کردیم مسیر نقل به شهرستان بالاتری مانند سنندج است، منم در پاسخ گفتم: شهرستان بالا تر همان زادگاهم است که خدا قسمت ما را اینطوری داده و به آن هم افتخار می کنم«قدرالمکان بالمکین»، در شهرستان مهاباد که مجموعه پزشک متخصص بومی دارد و زمینه برای مهاجرت آنان به سوی شهرستانها و استانهای دیگر خیلی هم فراهم است و اما افتخار آنان خدمت به محله زادگاهشان را ترجیح می دهند و این یک امر واقعا پسندیده است، البته از دیدگاه من، منم دوست داشتم که سنم از پنجاه به بالا رفته در آن منطقه با آن مردمان بی آلایش و ساده  زندگی کرده و به این منطقه محروم خدمتی داشته باشم.
همه عوامل مذکور سبب شد که به سردشت نقل مکان کنم و در مسجد جامع شهر ربط به عنوان امام جماعت خدمتم را ادامه دهم و از خداوند مهربان می طلبم که نیات و اعمالمان را برای خود خالص گرداند و پذیرا باشد.

سۆزی مێحڕاب۱۲- مدت چند سالی در مهاباد بودید، مردم و علمای آن را چگونه دیدید؟ مهاباد از جهت دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی با دیگر شهرها چه تفاوت هایی دارد؟
از محله کوی دانش که بیشتر ساکنانش فرهنگی و معلم هستند بگو، چگونه توانستی در این محله دور افتاده و فراموش شده زندگی کنی؟!
چگونه موفق به دایر کردن حجره طلاب شدی؟
نماز جمعه کوی دانش در عصر شما صفا و معنویت خاصی داشت و از سراسر شهر نمازگزار می آمدند، چی شد که اینگونه شد؟
سؤال جدی اینکه چی شد که مهاباد را هم ترک کردی؟
✍پاسخ: تقریبا در اواخر تابستان سال 93 به شهرستان مهاباد محله مسجد کوی دانش نقل مکان کردم و حدوداً هشت سال امام جمعه و جماعت آن مسجد و محله بودم.
علمای شهرستان مهاباد بیشتر از شهرستانهای دیگر به آن دیار آمده اند و علمای بومی کم دارد.
در آن شهرستان مانند بقیه شهرستان‌ها علمای دینی از لحاظ سواد و معلومات و خوشنامی، متفاوت اند و بنده به لحاظ پرکاری که داشتم اعم از ادامه تحصیل و تدریس در آموزش و پرورش ونیز تدریس طلاب علوم دینی، نتونستم رابطه زیاد و صمیمی با آنان داشته باشم!
در کل آنچه که بنده از آنان جز نیکی چیزی ندیدم و نشنیدم که پشت سر، همدیگر را غیبت یا تخریب کنند، البته در هر شهرستانی میان برخی از ماموستایان دیدگاه های متفاوت وجود دارد و این یک امر طبیعی است،آنچه ناپسند است اینکه اختلافات منجر به تفرقه و غیبت و تخریب همدیگر گردد.
پایگاه مردمی ماموستایان در مهاباد هم متفاوت می باشد و برخی خیلی خوشنام و از پایگاه مردمی قوی برخورد دار هستند و در مهاباد که نماز های جمعه زیادی برگزار می شود خدا را شکر همه مساجد نمازگزاران زیادی   دارند و نماز های جمعه در همه مساجدی که جمعه دارند با شکوه برگزار می شوند.
و اما وضعیت مردمان مهاباد به لحاظ دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را می توان چنین ارزیابی نمود:
کلمه فرهنگ را می شود یک رادیکال محسوب کرد که بقیه اصطلاحات زیر مجموعه آن باشند.
✓فرهنگ دینی در مهاباد باتوجه به بزرگی شهرستان و کثرت جمعیت و نیز برگزاری نماز های زیاد جمعه در سطح شهرستان، می توان زیر متوسط  ارزیابی نمود و انتظار می رفت که وضعیت دینی مطلوب تر باشد.
البته در  شهرستان مهاباد افراد شایسته و دیندار ونیز خیر وجود دارند که جای تقدیرند و حتی در پرداخت هزینه های طلاب علوم دینی شهرستانهای دیگر  هم سهیم می باشند و جا دارد که برای آنان از پروردگار جهان طلب طول عمر پر خیر نمود.
✓فرهنگ‌ مردمان مهاباد از بعد اجتماعی:
آنچه بنده در میان آنان در طول مدتی که آنجا بودم دیده و مشاهده کرده ام اینکه فرهنگ شهرنشینی میان آنان قوی به نظر می رسد و اما آنچه که جای تأسف می باشد اینکه روابط اجتماعی در میان آنان از لحاظ دید و بازدید و نیز عیادت ها، ضعیف به نظر می رسد.
✓از بعد سیاسی چون از میان مردمان مهاباد اشخاصی سیاسی وجود داشته اند، اهل آن نیز به آن  اسم مشهور گردیده اند.
تفاوت آن با بقیه شهرها، آنچه بنده مشاهده نموده ام اینکه به لحاظ فرهنگ شهرنشینی و رعایت آداب آن ونیز آداب برخورد اجتماعی و پیگیری در اخذ حقوق خود، و همچنین در میدان نویسندگی،  با بقیه شهرهای دیگر  متفاوت اند و موارد مشار الیه در مهاباد بیشتربه نظر می رسد.
اینکه فرمودی چگونه توانستی در این محله حواشی شهر و فراموش شده زندگی کنم؟
استاد جان، بله حقیقتا از هر لحاظ محله عقب بود ولی اگر خدا بخواهد به هر محله و هر شخصی ترقی خواهد داد.
در آنجا با همکاری دوستان معلم ساکن منطقه و بخصوص آقای دکتر نبی زاده و همکاری همه اهالی محله و خیرین سطح شهرستان، مسجد را با تمام متعلقاتی که دارد اعم از:تغیرات ویژه و مهندسی در مسجد و بنای ححره طلاب،خانه عالم و خادم مسجد ونیز سرویسهای بهداشتی و چهار مغازه برای مسجد،به اتمام رساندیم و بعدش با تلاش‌های جناب دکتر نبی زاده و حقیر تونستم نماز جمعه در آن محله برگزار کنیم واین سبب شد که از تمام نقاط شهرستان و حتی از روستاها نمازگزاران زیادی جذب نماز جمعه شوند و سبب شد که محله از حالت دورافتادگی و رکود بیرون بیاد و بهای زمین آن محله هم با منطقه مکریان در مسابقه بود و محله خدا را شکر خیلی آباد گردید و جنابعالی شاید یکی از شاهدین و مؤیدین قضیه باشید.
دایرنمودن حجره طلاب بدین صورت بود، بنده که مجوز تدریس و دایر نمودن ححره طلاب را دارم وقتی بنای حجره کامل شد و در اینجا جادارد که یادی از رشادت و سخاوتهای جناب حاج ابوبکر خضری کنم که در آن موقع برای باز سازی و اتمام حجره پانزده ملیون تومان آن وقت  را هزینه فرمودند.
بعداز اتمام کار طلبه های زیادی جذب آن شده و شروع به فعالیت گردید.

و اما تأمین هزینه های آن چنین بود که شبی در منزل یکی از اهالی منطقه بهارستان دعوت بودیم و جنابعالی هم در دعوت شرکت داشتید، به یاد دارم که حاج ماموستا ابوبکر محمد کریمی در آن دعوتی، خیرین محله بهارستان را تشویق فرمودند که مقداری از هزینه مخارج طلاب حجره مان تقبل فرمایند و آنان از آن به بعد  این امر را پذیرفته و تا به حال ادامه می دهند.
نسبت به پاسخ با شکوه شدن نمازجمعه اینکه عرض کنم، بنده عادتم بر این است که هر کاری که مسؤلیتش را پذیرفتم تلاشم بر این بوده که در حد وسع آن را انجام دهم، برای خطبه های نماز جمعه خیلی وقت می گذاشتم و مطالعه می کردم و علاوه بر آن در خلوتهایم با خالق پروردگار برای تاثیر گذاری آن خطبه ها دعا می کردم و خداوند را که خیلی دوست دارم و می دانم که پروردگارم من را هم دوست دارد به صورت ملموس استجابت دعا ها را حس کردم وبر تمام نعمتهایی که خدا به من داده شاکرم.
«اللهم أعنی علی ذکرک وشکرک وحسن عبادتک».
و اما سؤال باز چرا پرواز به شهرستان سردشت؟!
با یکی از دوستان مهابادی که تلفنی صحبت کردم ومن را شناخت با تعجب گفت: آی، سلام حناب ماموستای پروازی.
البته قبلا هم عرض شده که نقل و انتقالات ماموستا

سۆزی مێحڕاب ۱۲استاد عزیز از تحصیل دروس دینی و حوزوی در روستای آلواتان سردشت و ناگفته‌های آن ایام بگویید، ماموستا ملازاده چگونه استادی بود؟ از خاطرات تان با کاک حسین علیزاده و سایر طلاب گومانی برایمان تعریف کنید
✍ پاسخ: ایام حجره و طلبگی پر از خاطره ها است.
روستای آلواتان از توابع شهرستان میرآباد و یک روستای مرزنشین و سردسیر می باشد،صحرای وزینه که در آن منطقه قرار دارد یک منطقه گردشگری و دارای مناظر خیلی زیبا و قشنگ است.
ماموستا محمد ملا زاده که آن زمان امام جمعه و جماعت روستای مذکور بود دارای حجره طلاب  و بسیار فعال بود و این دوران به سال‌های بین شصت و هفتاد شمسی بر می گردد.
یکی از هم روستایی هایم به نام کاک حسین علی زاده که فامیلم هم بود در آن روستا طلبه بود وقتی همدیگر را ملاقات می کردیم بنده را تشویق می کرد که منم به روستای آلواتان بروم و با هم در حجره ماموستا تحصیل کنیم، خدا قسمت کرد که به آن حجره نقل مکان کنم.
حال و هوای حجره خیلی عالی و بانشاط بود، دوستانی خوب و صمیمی در آن حجره تحصیل می کردیم و به یاد دارم که هر از گاهی به مراسمات جشن فارغ التحصیلی طلاب دعوت می شدیم و یک گروه سرود عالی با تک‌خوانی دلنشین کاک حسین علیزادهداشتیم  و بنده نیز تا حدودی صدایم با او هماهنگ بود و اشعار زیبایی می سرودیم از جمله:
(خوایا بڕژە لێزمە بارانی رە حمە ت_ به سە ر گیانی موحە ممە د تا قیامەت……..)
بە یاد دارم که در آن زمان، آوارگان عراقی به ایران آمده  بودند و روستای آلواتان پر از آوارە بود و از همە احزاب کوردی از جمله یکیتی، پارتی،شیوعی و اسلامی در این روستا حضور داشتند و حکومت جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک وظیفه دینی و انسانی  آنان را پناه داده بود و کمک می کرد.
مناظرات زیادی بین ماموستا ملازاده و سکولارهای عراقی در مورد فکر دینی و عقاید و سکولاریزم انجام می شد و همین سبب شده بود که ماموستا محمد زیاد در آن موارد مطالعه کند و الحق  در تمام مناظرات خیلی عالی ظاهر می شد.
دروس حوزوی بنده آن موقع  در حد متوسط از صرف و نحو و فقه امام شافعی بود.
🔸اینکه پرسیدی که ماموستا ملازاده چگونه استادی بود؟
ماموستا ملازاده حقیقتا از جهت اطلاعات دینی و غیردینی، مطالعات زیادی داشت و به عنوان یک  شخصیت در منطقه مطرح بود و روش تدریس خوبی داشت، شخصی با وقار و قاطع و در همان حال خیلی پر محبت و مهربان بود و نسبت به همه طلاب از هر جهت خیلی احساس مسئولیت می کرد.
یکی از برنامه های جالب او،  پرورش معنوی و جسمی طلاب بود  و همه طلاب را به عنوان یک تیم ورزشی فوتبال در آن روستا در آورده بود.
مردم آن روستا هزینه طلاب را خیلی عالی تأمین می کردند و به یاد دارم پدر جنابعالی به نام حاجی قادر ارادت خاصی نسبت به ماموستا و طلاب داشت و همیشه حاضر مسجد و در نمازهای پنج گانه جماعت شرکت داشت و نسبت به بنده و کاک حسین علیزاده در میان بقیه طلاب  بیشتر ابراز علاقه و محبت می کرد.
خاطرات من با کاک حسین علیزاده بر می گردد به ایام کودکی مان در روستا و هم دوران طلبگی، همدیگر را خیلی دوست داشتیم و این رابطه و محبت تا این تاریخ هم بر قرار است.
طلبه هایی که اهل روستای گومان بودند و با هم در حجره مذکور تحصیل می کردیم عبارت بودند از: ملاحسین علیزاده، ملا محمد وطمان زاده و بنده .
یکی از خاطراتم با کاک حسین این بود که هر کتابی که می خواند، صرف، نحو و…. قبل از اینکه به حجره ایشان بروم وقتی از او سؤال می کردم که چه می خوانید؟ می گفت: کتاب و از نام بردن اسم آن خودداری می کرد امری که برای بنده چندان خوشایند نبود!
از خاطرات شیرین دیگرم با ایشان، مسابقه در حفظ قرآن و اینکه همیشه در سرودن اشعار مذهبی در مراسمات با هم تکخوان بودیم.
و اما مدت ماندن بنده در آن حجره زیاد طول نکشید و به یک سال نرسید که به سردشت نقل مکان کردم.

سۆزی مێحڕاب ۱۳ماموستا علی پور بدلیل سپری کردن سال های طولانی در خدمت و تبلیغ، لابد خاطرات شیرین و به یاد ماندنی فراوانی دارند ممنون می شویم یکی از خاطره های شیرین دعوتی تان را برایمان تعریف کنید
✍پاسخ: استاد جان،حقیر از سال هفتاد و چهار تا این تاریخ خدا را شاکرم که در قالب یک ماموستای آیینی توفیق خدمت به اسلام و مسلمین را پیدا کرده ام و از خداوند منان می طلبم که تا تمام شدن لحظات زندگیم در این دنیای موقت این افتخار خدمت را داشته باشم، البته اخیرا بر اثر زیاد صحبت کردن در ادای وظیفه در مدارس، مساجد و حجره، جراحی حنجره شدم و از دوستان محترم طلب دعای شفا را دارم و امیدوارم همچنان بتوانم این وظایف پر افتخار را ادامه دهم.
ایام سپری شده در دوران طلبگی و امامت مساجد کلا برای من خاطره است که به برخی از آنها اشاره خواهم کرد:
✓در اواخر تحصیلات حوزوی ام در خدمت حاج ماموستا مرحوم محمود واوی امام جمعه و مدرس وقت مسجد جامع شهر نلاس بودم.
برنامه های کلاس قرآن و تربیت دانش آموزان در مسجد جامع نلاس و نیز موعظه های عصرانه که حاج ماموستای مرحوم که به عنوان آموزش خطابت به ما محول می فرمود جزو یکی از خاطره های شیرین اینجانب به حساب می آید.
✓دیگر از خاطره هایم در ایامی که تازه وارد فاز امامت مسجد و وظیفه ماموستایی شده بودم و هنوز تجربه چندانی نداشتم،در روستای ورگیل قریب شهر نلاس که امامت مسجد آن روستا را عهده دار بودم، روزی مراسم عروسی بود و در شب همان روز مراسم  رقص و پایکوبی سنتی شروع شده بود و یکی از طلبه هایم گفت: ماموستا در حصار فلانی رقص و پایکوبی مختلط زنان و مردان شروع شده  و گروه موسیقی هم آنجاست، بنده هم بلافاصله عمامه ام را گذاشتم زمین و مخفیانه وارد آن مراسم شده و اولین کاری که انجام دادم صدای بلندگوی موسیقی مراسم را قطع کردم و بعدها در میان حاضران پخش شد که ماموستا آمده و مراسم عروسی را به هم زده و همه پراکنده شدند! وقتی به منزلم برگشتم بلافاصله کدخدایان به منزل آمدند و عذر خواهی کردند، آری یادش بخیر آن موقع یک روحانی پیش مردم در محله از احترام و نفوذ ویژه برخوردار بود امری که این روزها وجود خارجی ندارد!
✓دیگر از خاطره های شیرینم هنگامی که در نلاس بودم، اردوهای دوستانه با رفقا تشکیل می دادیم و با وسیله نقلیه مرحوم کاک جلیل محمدیان اهل روستای واوان که حقیقتا در امور خیریه آدمی کم نظیر بود، به صحرای وزینه روستای آلواتان می رفتیم و در آنجا شب هم می ماندیم و در اواخر شب نماز تهجد را با جماعت برگذار می کردیم، هنوز هم شیرینی آن لحظات در ذهنمان باقی مانده است.
✓دیگر از خاطره ها یم در ایام ازدواجم بود که دوستم ملاحمزه عمری در روستای گلینه سردشت ازدواج کرده بود و بنده هم در حول و حوش ازدواج بودم، کاک حمزه یکی از فامیلان همسرش را به من پیشنهاد کرد که تنها او را در عکس دیده بودم واو نیز بنده را در عکس مشاهده کرده بود خلاصه با این وضعیت بدون رؤیت و صحبت باهم توافق کردیم که ازدواج کنیم و من هم عجالتا یکی از دوستان ماموستا را برای خواستگاری به آن روستا فرستادم و پدر ایشان که به صورت نوبتی آن روز چوپان بود، وقتی ماموستا در این شکل خواستگاری را شروع کرده بود پدر خانم خشمگین شده و طوری خود را نشان داده بود که هرگز به دنبال چنین وصلتی نباشم.
در روستای ورگیل که هنوز ازدواج نکرده بودم و حدوداً چهار ماه با مادرم آنجا  ساکن بودم جا داشت که در امر ازدواج عجله کنم ؛چون پدرم در روستای گومان بدون همسر مانده و او نیز به خاطر کار خودش از من بیشتر عجله داشت که  ازدواج کنم، بعدا با پیشنهاد مرحوم کاک جلیل محمدیان اهل روستای واوان چند تا گزینه را پیشنهاد کردند وقتی باهم رفتیم واوان خانمی را دیدم و او را تأیید کرده از کاک جلیل پرسیدم این خانم کیست؟ او هم فرمود کاری به این نداشته باش، خلاصه کسانی دیگر را پیشنهاد کرد و اما بعدا قسمت به همان برگشت که ابتداءا دیده و تأیبد کرده بودم و  ازدواجم با مادر سه تا فرزندم خدا را شکر شکل گرفت و هم من و هم پدرم از معضل بی همسری نجات یافتیم!
البته خاطره ها زیاد است و به  بیان موارد مذکور بسنده می کنم

سۆزی مێحڕاب ۱۴- استاد عزیز لطفا تلخ ترین خاطره زندگیتان را برای دوستان سوزی محراب بیان کنید
✍پاسخ: زندگی با توجه به نص قرآنی همه آزمایش و ابتلاست،{ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَكُمۡ أَیُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلࣰاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفُورُ }
[سُورَةُ المُلۡكِ: ٢] و خیلی طبیعی است که انسان در زندگی خاطره های شیرین و تلخ را تجربه کند.
آنچه به یاد دارم از خواطری که راستی صبر و تحمل می طلبید اینکه شبی چند نفر از فامیلان همسرم  از جمله برادر زنم به نام کاک عبدالله که در مهاباد مهمانم بودند وقتی عصر رسیدند خبر رسید که یکی از دوستان بسیار عزیزم به نام کاک جلیل محمدیان در مسیر تبریز تصادف کرده اند ولی خبر فوتش هنوز معلوم نبود و اما همه فامیلان که منزل تشریف از شنیدن این خبر وضعیت خیلی نامطلوب و پریشانی داشتند، وقتی با یکی از کسانی که در صحنه تصادف بود و اهل  تبریز بود عرض کردم که راننده خودرو آیا فوت کرده؟ او گفت:شما با آن چه نسبتی دارید؟گفتم: دامادشان هستم ولی مطمئن باش که  تحمل شنیدن خبر را دارم که بلافاصله گفت: متاسفانه راننده به نام جلیل محمدیان فوت کرده ست، حقیقتا وقتی خبر را شنیدم بی حال شدم و هنوز ناراحتی آن لحظه در ذهنم مانده است، چون خیلی با او علاوه بر فامیلی دوست بودم و هر کس او را شناخته باشد و حتی برای یک بار او را ملاقات کرده اصلا فراموش ننموده است، یک خاطره واقعا تلخ بود برای من.
یک خاطره تلخ دیگر هم دارم و از ابراز آن خودداری نخواهم کرد:
در ایام طلبگی برای یک عادت طلبه ها به نام(جومعانه) همراه یکی از دوستان طلبه بدون اطلاع طلبه های ارشد به اصطلاح مستعد برای (جومعانه) به دو روستا رفته بودیم وقتی برگشتیم و مقداری پول چیده بودیم ماموستاهای بزرگ در حجره از جمله ماموستا سعید رحمانی خبر را شنیدند و خیلی از ما خشمگین شدند و گفتند: باید حجره را ترک کنید و در جای دیگر تحصیل نمائید، در آن که بقیه طلبه ها پاک سازی حجره می کردند و من هم هرگاه برای کاری دست دراز می کردم که انجام دهم، ماموستا رحمانی می گفت: اجازه ندهید حسن کار کند چون مهمان است و با شنیدن چنین صحبت هایی ناراحتی ام چند برابر می شد، البته ماموستا  سعید رحمانی که فامیلم بود هدفش از این کار بعدا معلوم شد که جدی نبوده و تنها یک نوع تربیت و هشدار بوده است ولی من شروع به گریه کردم و راهی روستای کاژه شدم که پشت شهر نلاس بود وقتی راه افتادم، ماموستا رحمانی یکی از طلاب را به نام عبدالسلام صدیقی دنبالم فرستاد که برگرد و همه شوخی بوده، منم با چشمان پر از اشک رفتم و برنگشتم و در حجره کاژه جایی گرفتم، اما وقتی به حجره نلاس برگشتم نگذاشتند که از آنجا بروم ، این خاطره هم برام خیلی تلخ بود؛چون تازه به حجره آمده بودم و باید در اوائل طلبه تازه وارد به حجره را نرنجاند و جذب تحصیل کرد واین برای همه معلم ها ضروری به نظر می رسد که در آموزش خیلی باید دقت کرد که سبب رنجاندن کسی نباشیم و خیلی روانشناسانه باید برخورد نمود.

سۆزی مێحڕاب ۱۵ماموستای بزرگوار به نظر شما حضور دعوتگران در فضای مجازی شبکه‌های اجتماعی تا چه حد ضروری و لازم است و معایب و محاسن حضور در این دنیای گسترده چیست؟
خودتان در شبانه روز چند ساعت به شبکه‌های اجتماعی اختصاص می دهید

✍پاسخ: در پاسخ به ضرورت حضور دعوتگران دینی در شبکه های مجازی
می توان گفت: در هر عصر و زمانی وسایل دعوت دینی متفاوت است و در هر زمانی وسیله ای که برای دعوت دینی مفید باشد باید از آن استفاده کرد، البته لازم است هوشیار باشیم که هدف وسیله را مباح و توجیه  نخواهد کرد و استفاده از تمام وسایل به طور کلی نباید مشروع تلقی شود.
و اما باتوجه به اینکه در عصر کنونی فضای مجازی فضای قریب به اتفاق مردم است اعم از پیران و جوانان و همه از آن استفاده می کنند و در آن حضور فعال دارند، فلذا حضور دعوتگران دین در آن فضا خیلی لازم و ضروری به نظر می رسد و می توان آن را به عنوان یک سنگر دعوت تلقی نمود که الحمدلله دعوتگران دینی در ان خیلی عالی حضور پیدا کرده اند.
ولی هر کاری معایب و محاسنی دارد که یکی از معایب فضای مجازی استفاده افراطی از آن می باشد و اینکه بدون یادگیری فرهنگ استفاده از آن مضرات جبران ناپذیری دارد؛ زیرا احتمال افساد از جهت عقیدتی و اخلاقی در آن به وفور فراوان است، پس قبل از استفاده از آن، لازم است حتما  فرهنگ استفاده از آن را آموخت.
و اما چون همگان از فضای مجازی استفاده می کنند و سریع می توان پیام را به اقصا نقاط جهان مخابره کرد و همچنین چون جمعیت انبوهی در شبکه های اجتماعی داخل و خارج حضور دارد  فلذا می توان این حالت را به عنوان یکی از محاسن فضای مجازی در نظر گرفت و همچنین برای یک محقق می تواند یک حسن تلقی شود  و خیلی سریع  می تواند به مطالب مورد نظر خود دسترسی پیدا کند و……
در باره استفاده بنده از شبکه های مجازی که پرسیده اید باد عرض کنم من بیشتر تحقیقاتم اعم از مواعظ و پاسخ  به سؤالات مردمی، از شبکه های مجازی استفاده می کنم و خودم نیز کانال تلگرامی دارم و آن را به عنوان یک سنگر دعوت دینی تلقی می کنم ولی به مقدار لازم از آن استفاده می کنم.

سۆزی مێحڕاب ۱۶ همچنانکه استحضار دارید در گذشته پدران و پدربزرگان فرزندانشان را جهت تحصیل علوم دینی روانه حجره می کردند ولی امروز از چنین پدرانی خبری نیست جنابعالی دلایل عدم رغبت جوانان و نوجوانان نسبت به دروس دینی و طلبگی را چگونه بیان می کنید؟ مشکل از علماست یا جوانان یا مردم یا گزینه چهارمی هم در این باب نقش ایفا می کند؟
✍پاسخ:
{ ۞ ……. فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةࣲ مِّنۡهُمۡ طَاۤىِٕفَةࣱ لِّیَتَفَقَّهُوا۟ فِی ٱلدِّینِ وَلِیُنذِرُوا۟ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوۤا۟ إِلَیۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَحۡذَرُونَ }
[سُورَةُ التَّوۡبَةِ: ١٢٢] ……پس چرا از هر گروهی از آنان، دسته‌ای کوچ نمی‌کنند، تا در دین دانش بیاموزند، و قوم خود را هشدار دهند، هنگامی‌که به سوی آن‌ها باز گشتند، باشد که آن‌ها بترسند.
با توجه به نص صریح قرآن باید در میان ما مسلمانان مجموعه ای به امر تحصیل علوم دینی مشغول باشند و حکم فرض کفایه را دارد.
و اما چرا در گذشته پدران ما فرزندانشان جهت تحصیل علوم دینی روانه ححره می کردند ولی امروز چنین نیست؟
در پاسخ به سؤال باید به چند مورد اشاره کرد:
✓ابتداء: در گذشته مانند امروز مدارس و دانشگاه ها در دسترس نبود و حتی بسیاری از روستا ها دارای مدرسه نبود و تنها شخص سواد دار در روستا ماموستای آن بود، فلذا برای تحصیل و باسواد شدن بیشتر پدرانمان فرزندانشان را پیش ماموستا می فرستادند و بعد برای ادامه تحصیل وارد حجره ها می شدند که آن وقت بیشتر ماموستاها مدرس و دارای طلبه و حجره بودند واگر ماموستایی طلبه نداشت در میان مردم از پایگاه مردمی چندانی برخورددارنبود.
✓دوم: اینکه التزام مردم و گذشتگان ما به دین خیلی بیشتر از امروز بود و تنها افتخارشان برای فرزندانشان این بود که در آینده یک روحانی و دعوتگر گردد و وارد سنگر محراب گردد و این چیزی بود که در جشنهای فارغ التحصیلی گذشته وچهره های والدین کاملا نمایان بود.
✓سوم: اینکه  در گذشته مانند امروز تبلیغات شوم علیه قشر طلاب وروحانیون وجود نداشت و تحصیل علوم دینی و جایگاه ماموستایان در گذشته به عنوان یک امر خوب و سبب افتخار در آمده بود، کسی که در روستا و حتی شهر اگر فرزندش طلبه می شد جایگاهی ویژه داشت.
✓چهارم: اینکه در گذشته قناعت زیاد بود و مادیات مانند امروز دامن گیر جامعه نشده بود، فلذا وقتی یک طلبه روحانی می شد  بیشتر از مردم محله خود از امکانات مادی برخورد دار بود.
✓پنجم: در گذشته ماموستا ها به تدریس و طلاب علوم دینی علاقه داشتند، نه به چیزهای دیگر.
✓ششم: در گذشته ماموستاها در هر زمینه به عنوان یک الگوی نیک مطرح بودند و هر کس دوست داشت فرزندش مانند مثلا فلان شیخ خوب و فلان ماموستا الگو گردد.
✓هفتم: در گذشته تفکر قیامتی در میان مردم بیشتر غالب بود و این را شنیده بودند که هرکس فرزندش را راهی تحصیل علوم دینی کند و حافظ و نگهبان قرآن باشد، در واقع کلاه زرینی را در روز قیات روی سر خود گذاشته است.
این ها مواردی بودند که سبب شده بوده در گذشته حجره های علوم دینی خیلی بیشتر از امروز آباد باشند و مانند امروز ویران نگردند و حقیقتا خالی شدن حجره های امروزی از طلاب وبی علاقگی ماموستا ها به تدریس علوم دینی و نفرستادن فرزندان برای تحصیل علوم دینی در حجره ها و توطئه های امروزی علیه روحانیون و طلاب یک تهدید بزرگ و زنگ خطری است برای جامعه اسلامی و کردنشین.

جا دارد علاوه بر مطالب مشارالیه یک نکته دیگر هم اضافه کنم و آن اینکه فکر کنم خود ما ماموستاها شاید دلیلی دیگر بر نابسامانی‌های وضعیت روحانیون و طلاب در عصر حاضر باشیم و اما چرا؟
زیرا میان ما مانند گذشته ورع و تقوی نیست، همه می دانیم که چنددستگی، تفرقه، غیبت و پشت سر هم و بدگویی و تخریب و نیز حسادت همه این موارد میان برخی متأسفانه وجود دارد و قابل انکار نیست، پس با وجود این منکرات باید انتظار این نابسامانی‌ها را در میان خود داشته باشیم.

سۆزی مێحڕاب ۱۷استاد گرامی، ماموستایان کوردستان امروزه از چه مشکلاتی رنج می برند، به جز مشکلات مالی آیا احساس نمی کنید با بحران کم مخاطبی در جامعه و بویژه در بین جوانان مواجه هستند؟ مشکل از کجاست، گفتمان ماموستایان قدیمی و بی استدلال است یا مردم و جوانان از دین و خدا فاصله گرفته اند؟
✍ پاسخ: ماموستایان کردستان در طول تاریخ با تحمل انواع سختی ها و صبوری در مسیر دعوت دینی، حامیان دین و ملت بوده و تلاش و زحمات و خدمات آنان قابل تقدیر است.
اینکه فرمودید ماموستایان کردستان،امروز از چه مشکلاتی رنج می برند به جز مشکلات مالی؟ باید در پاسخ به این سؤال وارد جزئیات شویم و پاسخ خیلی طولانی خواهد شد و اما چون خود از قشر ماموستایان می باشم مختصراً عرض خواهم کرد.
✓بزرگترین مشکل امروز ماموستایان کردستان کمبود و حتی نبود یک مرجعیت مدیر در میان ماموستایان می باشد که بتواند امور آنان  را به طور عمومی سامان دهی و مدیریت نماید.
✓مشکل دیگری که بتوان بیان کرد: چنددستگی و تفاوت دیدگاه های آنان که در بسیاری از جاه ها منجر به تفرقه و بغض و کینه گردیده است.
✓مشکل دیگر جامعه روحانیت وابستگی مالی به مردم می باشد، هرچند برخی شاید مخالف این نظریه باشند، اما بنده آن را به عنوان یک معضل بزرگ در میان ماموستایان کردستان می بینم که اگر این طور نبود وضعیت بهتری خواهیم داشت.
✓ مشکل و بحران کم مخاطبی به خصوص در میان جوانان، عوامل زیادی دارد که برخی  از آنان:
•حاکم شدن یک فضای مادی بر جامعه و برنامه های از پیش تعیین شده برای به الحاد کشاندن جوانان به خصوص انتشار شبهات در دین،
•وجود برخی از جریانات که به زعم خودشان مشغول انجام امور دین هستند ولی علیه قشر ماموستایان تبلیغ نموده و ارزش و جایگاه آنان را در میان مخاطبان خود تا حدی متزلزل نموده اند،
•دیگر از علل کم بود مخاطبان ماموستایان، خود ما، ماموستایان هستیم که دیدگاه ها و فتاوای متفاوت و حتی متناقض در صحبت ها میان برخی از ماموستایان، وجود بدگویی و غیبت پشت سر هم میان بعضی از ماموستایان نزد مردم سبب شده که مخاطبین ما از این همه تناقضات و اختلافات فرار کنند و از دایره مستمعین ما خارج گردند،
•روش دعوت و خطابت هم عامل دیگری است برای جذب و یا پراکندگی مخاطبان ماموستایان، امروز یک ماموستای موفق باید آپدیت باشد و زبان عصر جدید بلد باشد و در  به دست آوردن وسایلی که برای جذب مخاطبان تأثیر گذار است کوتاهی نکند از جمله آن تحصیلات عالی و دانشگاهی و مطالعه روانشناسی و جامعه شناسی علاوه بر پرورش  اخلاق اسلامی در خود و خانواده و این که قبل از سخن و خطابت  به عنوان یک الگوی عملی شناخته شود.
موارد فوق برخی از مشکلات بود که حقیر آن. را در جامعه ماموستایان احساس کرد و شاید هم بیشتر باشند ولی به خاطر اطاله کلام از آنها صرف نظر خواهم کرد.

سۆزی مێحڕاب ۱۸استاد عزیز، اگر از شما بخواهیم سه شخصیت تاثیرگذار  در زندگی و در دوران تحصیلتان  را به ما معرفی کنید، آن ها کیانند؟

✍ پاسخ: باتوجه به حدیث صحیح که از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نقل است که می فرماید:« من لا يشكر الناس لا يشكر الله»
بر خود لازم می دانم که از تمام اساتیدی که در ایام تحصیل خدمتشان کسب فیض کرده ام تشکر کنم و از خداوند مهربان برای همگیشان خاشعانه جنة المأوي را می طلبم.
از جمله اساتیدی که در ایام طلبگی ام که از سال1365 شمسی و تا سال1374ادامه یافت و خیلی از آنها متأثر شدم می توانم به افراد زیر اشاره کنم که بیش از سه نفر می باشند:
✓مرحوم حاج ماموستا محمود واوی امام جمعه وقت شهر نلاس، آن ماموستای با قناعت دارای همت بالا و خستگی ناپذیر از تدریس و صبور بر حرفهای بد برخی از نااهلان که به ایشان می گفتند اما طوری خود را نشان می داد که نمی شنود و بنده نیز در ایام ماموستایی این روش را در پیش گرفته ام و……
✓ماموستا محمد ملازاده، که در ایام تدریس خیلی به جنبه پرورش اخلاقی طلاب توجه می کرد.
✓مرحوم حاج ماموستا عبدالرئوف نقشبندی که کتاب لب الأصول را خدمت ایشان خواندم و هنگامی که وارد کلاسش می شدیم دور و بر او همه کتاب های باز شده بود و همیشه بوی تحقیق و مطالعه از او به مشام می رسید.
✓ماموستا سعید رحمانی که آغاز طلبگی ام در حجره مرحوم حاج ماموستا محمود واوی در شهر نلاس خدمت ایشان  بود و واقعا مدرس و معلم است.
✓دیگر از اساتیدی که برای بنده تأثیرگذار بودند جناب ماموستا دکتر سید مصطفی محمودیان بودند که در ایام تحصیل در حجره روستای واوان خدمت ایشان  تلمذ می کردم، به یاد دارم هنگامی که به آنجا رفتم از دوره مقدماتی  در دروس صرف و نحو بنده را مورد امتحان قرار داد واین یک تحول بود برای من و سریع برای بار دوم از نو خواندن برخی از کتابهای مقدماتی صرف و نحو باز شروع به خواندن کردم و بخصوص از جهت پیشرفت در علوم متداوله خیلی  تحول پیدا کردم، علاوه بر اخلاق متین و حوصله ای که داشت که همه جای الگو گیری بودند.
✓و در ایام تحصیلات دانشگاهی ام از آقای دکتر عادل ضیایی استاد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران خیلی متأثر شدم و ایشان واقعا  در اخلاق و متانت الگوی خوبی است.
✓جا دارد که علاوه بر کمک های پدری ام خدا حفظش کند و تأثیرگذاری او در تحصیلم یادی کنم از عموی بسیار مهربانم مرحوم علی خان ممندی که در آن زمان یک خانواده بودیم و او سرپرستی خانواده امان را عهده دار بود و هم او بود که بنده را برای درس طلبگی فارغ نمود و من را همراه خود به حجره برد و تا در قید حیات بود از جهت مالی بخش اعظم هزینه های تحصیلم را پرداخت می کرد.
جزاهم الله جمیعا.

سۆزی مێحڕاب ۱۹آیا ماموستا علی پور با توجه به اینکه حجره های علوم دینی آنچنانی در کوردستانات وجود ندارد و اغلب علمای طراز اول چون ماموستا سیسیری، نقشبندی، بوداغی و احمدیان و شهری کندی و … دار فانی را وداع گفته اند و در بین ماموستایان و جوانان رغبتی برای حجره داری مشاهده نمی شود، نسبت به آینده علما و دین داری در کردستان احساس خطر نمی کنید؟ به نظر شما راه حل چیست و چه باید کرد؟
✍پاسخ: لكلِّ قرنٍ من أُمَّتِي سابِقُونَ ; الراوي : عبدالله بن عمرو ; | المحدث : الألباني ; | المصدر : صحيح الجامع ; | الصفحة أو الرقم : 5172
برای هر قرن و نسلى از امّت من پيشتازانى هستند.
با توجه به روایت فوق تا دنیا پابرجاست، دین خدا حامیانی خواهد داشت واین یک نوید خوبی است.
اما آنچه سبب ناراحتی ما باشد اینکه ما، ماموستایان از کاروان حامیان دین خدا جا بمانیم.
جناب دکتر  رسولی کیا، بله در گذشته و در تاریخ مناطق کردنشین آذربایجان غربی مدرسان و ماموستایانی داشتیم  که حقیقتا برای همه ملت کرد سبب افتخار بودند و اما جامعه کنونی ما دارد از جهت چنین ماموستایانی رو به عقب است و اندک اندک از همچنین عالمانی کاسته می شود و آبادی حجره های طلاب علوم دینی نیز رو به کاهش می باشد واین یک تهدید و یک زنگ خطری برای همگی ما ماموستایان و آینده  دین داری در کردستان می باشد.
استاد،  فرمودید که راه حل چیست و چه باید کرد؟
برای باز آبادی دروس حوزوی و حجره های علوم دینی آنچه به نظر حقیر به عنوان راه حل پیشنهاد می شود این است:
✓دعوتگران دینی اعم از ماموستایان و نویسندگان و……. برای  بالا بردن سطح فرهنگ دینی مردم و اعلام خطر خالی شدن حجره های علوم دینی از طلاب تلاش مضاعف داشته و برای این امر همه دست به کار شوند.
✓برای بهبودی وضعیت معیشتی ماموستایان چاره اندیشی گردد که اگر کسی تصمیم ورود به  میدان داشته و بخواهد وارد حجره ها گردد از ابتدا آینده ی روشنی برای خود ببیند.
✓ در هر شهرستان ماموستایان همه باهم به خصوص آنان که طراز اول و علاقمند تدریس اند جمع شده و در هر شهرستان یک مدرسه علوم دینی مشترک بنا و دایر نمایند و بنده پیشنهادم این است که در همه شهرستان‌ها با مجوز مرکز اسلامی ساختمان  مدرسه علوم دینی وجود دارد، ماموستایان بیان و مدیریت چنین مدارسی را عهده دار باشند و هیچ اشکالی ندارد که با مجوز مرکز اسلامی شروع به کار شوند و همه طلبه ها در مرکز دارای پرونده بوده  و در امتحانات شورای برنامه ریزی اهل سنت شرکت نمایند و مدرک سطوح را هم که ارزش استخدامی دارد، بگیرند.
دو خاطره جالب و جای تأمل دارم که برای دوستداران سوز محراب نقل می کنم
✓در سفر حج به یاد دارم روحانی کاروان ما که اهل اشنویه بود را در مسجد همسایه هتل مان همراه فرد دیگری دیدم، او را معرفی کرد و کفت وی اهل شیراز و روحانی کاروان اهل سنت آن شهرستان است و در همان حال که خدمتش رسیدیم و خود را معرفی کرد گفت: اسم من شیخ انصاری و مدیر حجره های علوم دینی اهل سنت شیراز هستم و حجره های ما دارای بیش از هزار طلبه می باشند وقتی از او در مورد مجوز پرسیدم گفت: بله دولت به ما مجوز داده و آن قدر رابطه ما با امام جمعه اهل تشیع شیراز خوب است که وقتی برای امضای یک در خواست خدمتش می رسیم او می گوید: کاغذ سفید را بیاورید تا برایتان امضا کنم، ما اینطور با اهل تشیع آنجا رابطه داریم که به ما اعتماد می کنند!
✓یک قضیه دیگر در تعامل اهل سنت غیر کردستان با حکومت، به یاد دارم برای مصاحبه سطح چهار شورای برنامه ریزی به تهران برای مصاحبه دعوت شدم،  آیا می دانید یکی از مصاحبه کنندگان من چه کسی بود؟
استاد عبدالکریم محمدی از علمای برجسته اهل سنت جنوب از بنده مصاحبه گرفت، که در جنوب ایران دارای مدارس علوم دینی خیلی با کیفیت وبا کمیت می باشند، در حالی که  برخی از ماموستایان منطقه ما  شرکت در چنین امتحاناتی را آن موقع تأیید نمی کردند و حتی من به خاطر چنین تعامل و شرکت در آن امتحانات توسط برخی مورد غیبت قرار گرفتم.
ذکر این دو خاطره برای این بود که بیشتر روحانیون منطقه ما هنوز هم تشکیل پرونده و گرفتن مجوز برای دایر نمودن مدرسه های علوم دینی را جائز نمی دانند، پس باید بدانیم که چرا حجره های مناطق ما به این ویرانی تبدیل شده اند ولی در جاهای دیگر که اهل سنت دارند چنین نیست؟!
✓راه حل دیگری برای آبادی حجره ها پیشنهاد می کنم که ما طلبه دانش آموز را از ورود به حجره ها منع نکنیم و هیچ اشکالی ندارد شخصی هم طلبه و هم دانش آموز باشد و در حجره پرورش یابد.
استاد جان، موارد فوق برخی از پیشنهادات بنده بودند برای راه حل آبادی حجره ها و جذب طلاب علوم دینی و حوزوی.

سۆزی مێحڕاب ۲۰- ماموستای عزیز، معمولاً درباره چه موضوعاتی بیشتر با مردم سخن گفته و  می گویید؟
آیا قبول دارید مخاطبان شما با سی چهل سال گذشته زمین و زمان فرق دارند؟
چرا مردم از گفتمان و ادبیات دینی برخی امامان جمعه و دعوتگران گریزانند ؟
به نظر شما که قریب به سه دهه است به دعوتگری در محراب و مسجد می پردازید ایراد اصلی از مردم است که از همه چیز خسته اند یا ماموستایان که بدون آمادگی و با موضوعات تکراری و خسته کننده به ارائه مطلب می پردازند و یا بدخواهان که علیه دین تبلیغ می کنند و یا همه و عوامل دیگر؟
✍ پاسخ:
استاد عزیز،
بنده بیشتر در خطبه ها به حال مخاطبان نگاه می کنم و مطالبی را آماده و ارائه می دهم که به نظر خودم مردم نیازمند یادگیری و یادآوری آن می باشند و مطالب اساسی در ارائه خطبه ها و مواعظم چنین است:
✓از پیش مطالب را در نظر گرفته و شدیداً برای آن خود را آماده کرده و حتی قبل از ارائه گاهی تمرین هم دارم،
✓سعی دارم که موضوع مشخص باشد و حاشیه گویی نداشته باشم و بعداز ارائه متن خطبه، در آخر نتیجه گیری و خلاصه گویی دارم،
✓از طولانی شدن خطبه خوشم نمی آید، وقت خسته شدن مخاطبان را در نظر می گیرم و حساب می کنم که خودم نیز مخاط آن خطبه هستم و نمی گذارم خطبه هایم از حد استاندارد خارج شوند،
✓من حقیقتا به این گفته باور دارم که می گوید: «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.»
همیشه دوست داشته ام آنچه می گویم را قبلاً خود به آن عمل کرده باشم،
✓وقتی به منبر می روم حرصم بر این است که مخاطبانم مطلب را حالی شده و بگیرند و خیلی جدی آن را ارائه می دهم، نه اینکه تنها یک تکلیف باشد و شانه خالی کنم،
✓قبل از ارائه خطبه از خالق پروردگار خداوند مهربان طلب نموده ام که این خطبه  تأثیر گذار باشد.
✓همه خطبه هایم منظم و یادداشت شده و تلاشم بر این بوده که تکراری نباشند.

دکتر جان،اینکه در مورد تفاوت مخاطبان حال  با گذشته فرمودی، راست می فرمائید که  خیلی باهم تفاوت دارند و امروز مثلاً شخصی مخاطب شماست که مثلا در حد مرحوم دکتر خرم دل است. (و یادش به خیر که برای نماز جمعه ها بیشتر به کوی دانش مهاباد تشریف می آوردند و گاهی بعد از خطبه ها و بعد از نمازگزاران بنده را صدا می زد و در گوشه ای از مسجد یاد آوری هایی می فرمود و من هم با افتخار آن را می گرفتم، به عنوان مثال در چند خطبه مطالب عرفانی را در قالب قصه شمس تبریزی و مولانا داشتم و پیرامون آن خطبه می دادم و بعد از یکی از خطبه ها که نمازگزاران بیرون رفتند صدایم زد و فرمود: این مطالب جزو مطالب تدریس بنده در دانشگاه بوده است و از خوف اینکه خدا نکند که من بیراهه حرکت کنم، تذکراتی فرمودند و….)
بله باید یک خطیب حال مخاطبان خود را بشناسد و (کلم الناس علی قدر عقولهم) و بر مبنای  شناخت عقل آنان باید صحبت کرد.
در مورد پاسخ به سؤال اخیر در این مطلب می توان گفت: حقیقتا امروز تبلیغات خیلی به روزی علیه دین و دعوت دعوتگران وجود دارد چنانچه در گذشته و عصر طلایی نیز چنین بوده اما در گذشته طبق مقتضای حال آن وقت بوده است ولی حقیقتا برخی از ما نیز در ارائه و آماده کردن خطبه ها کمی کوتاهی داریم و مطالب استاندارد خطبه ها را رعایت نمی کنیم، فلذا خیلی طبیعی است که به این صورت از مخاطبان کاسته شود و اگر دقت داشته باشید ماموستایانی که در ارائه خطبه ها دقت دارند و آن را فرصتی طلایی می شمارند و خیلی با مطالعه و استاندارد آنها را ارائه می دهند، مخاطبان زیادی دارند، خداوند به عمر همه خطیبان محترم خیر و برکت عطا فرماید ، انشاءالله جزو کسانی باشیم که خداوند مهربان در مورد آنان می فرماید:«{ وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلࣰا مِّمَّن دَعَاۤ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَـٰلِحࣰا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ }
[سُورَةُ فُصِّلَتۡ: ٣٣].

سۆزی مێحڕاب ۲۱اخیرأ شاهد اختلافات علمای منطقه در حوزه های مختلف از جمله اعلام رمضان و  شوال و قربان، مقدار فطریه و …. هستیم، آیا این گونه اختلافات را طبیعی و رحمت می دانید یا غیر طبیعی و نقمت؟ چرا با هم نمی نشینید و اختلاف نظرها را برطرف نمی کنید؟
آیا خبر دارید دود این نابسامانی ها و اختلافات در درجه اول به چشم علما و سپس مردم و دین می رود ؟
✍پاسخ: دکتر جان، خیلی وقت است که من از رنج این اختلافات و حتی در برخی جاها که منجر به تفرقه و حرف های رکیک علیه همدیگر شده، می نالم و همیشه سخنم اینست که ای کاش همه یک دل و باهم بودیم وبا تفاوت دیدگاه ها برای همدیگر احترام قائل بودیم.
حل نشدن مشکل چنین موارد اختلافی که فرمودی، در نبود یک مرجعیت می توان دید و هر ماموستایی فتوای مختص به خود دارد و آماده نیست که به  حرف دیگری گوش دهد و همچنین اختلافاتی نه اینکه رحمت نمی بینم بلکه امروز برای مردم و ماموستایان به یک نقمت تبدیل شده و لذت عیدها را از همه گرفته است.
البته استعداد این اختلافات در کتابهای فقهی و دیدگاه های متفاوت فقها، به وفور دیده می شود، اما در عصر کنونی می بایست و مصلحت بود که ما ماموستایان یک مرجعیت می داشتیم و بر سر یک دیدگاه، متفق القول می شدیم و ایجاد این مرجعیت می توان به این صورت باشد:
در هر شهرستان ماموستایان دیدگاه های متفاوت و افکار متفاوت را کنار گذاشته و به عنوان یک صنف جمع شده و از طریق انتخابات یک مرجع را انتخاب کنند.
از خدا می طلبم که همتی از ما، ماموستایان بروز شده و همه این اختلافات را کنار بگذاریم و در هر شهرستانی یک مرجعیت داشته که آنان نیز با بقیه شهرستان‌ها هماهنگ بوده و آرامش اتحاد و همدلی جامعه را فرا گیرد.

سۆزی مێحڕاب ۲۲- در گذشته یکی از افتخارات ماموستایان این بود که توانسته اند مردم با حلال و حرام و مشتبهات آشنا کنند و مرمان زیادی حلال و حرام  رعایت می کردند، آیا اکنون این افتخار کم رنگ نشده است؟
و به طور عام دین داری و التزام به حلال و حرام در کوردستان را چگونه ارزیابی می کنید آیا همچنان می توان ادعا کرد بیش از نود و پنج درصد کوردها مسلمانند یا آنگونه که عده ای می گویند جامعه کوردی یک جامعه سکولار است که دین و مسجد و قرآن را دور زده است؟!
✍پاسخ: استاد جان، واقعا یکی از افتخارات ماموستایان  این بود که در وسع و توان خود در خدمت ملت خود بوده و نسبت به همه مسائل مربوط به دینداری جامعه را روشنگری نمودند و حقیقتا مردم هم گوش به فرمان بودند و رعایت و پرهیز از محرمات یکی از افتخارات ملت ما بوده است.
عفت، حجاب، التزام به واجبات از جمله پرداخت زکات و…… همه اینها جزو اخلاق گذشتگان و پدران و اجدادان ما بوده است.
اما امروز متأسفانه در جامعه ما التزام عملی به خواسته های دین کم رنگ بوده است، به خصوص نسل جوان ما وقتی از آنان بپرسید که مسلمانید؟جواب مثبت است ولی وقتی در عمل به جامعه می نگریم التزام به واجبات (نماز، روزه، زکات، حج)خیلی کم رنگ شده است وقتی در مدارس در یک کلاس از دانش آموزان سؤال می شود که نماز می خوانید؟باور کنید نود در صد به بالا جوابشان منفی است، روابط نامشروع خانم ها و آقایان، بدحجابی و کم توجهی به کسابت حلال همه این موارد جزو معضلات جامعه کنونی ماست.
دکتر جان، با توجه به وفور گناه در جامعه، می توان جامعه را یک جامعه گناهکار نامید، نه سکولار!
با توجه به وجود موارد زیر که اشاره خواهد شد در قطره ای از زمان در مناطق ما دین گرپزی زیاد خواهد شد و بنده آیه یأس را نمی خوانم و به یک حقیقت اشاره نموده ام، اما فکر می کنم  جامعه بعد از تجربه به نتیجه خواهند رسید تنها راه نجات اسلام  و التزام به دین است.
مواردی که  در جامعه ما سبب دین گریزی گشته به امید خدا مختصراً اشاره خواهم کرد:
✓وجود تهاجم فرهنگی غیر دینی با وسائل و امکانات پیشرفته،
✓ضعف وجود الگوهای دینداری در جامعه و کثرت الگوهایی که خود را دیندار می نامند و اما التزام عملی آنان به دین خیلی ضعیف به نظر می رسد به عنوان مثال: وقتی از جوانی می پرسید که چرا نماز نمی خوانید؟ می گوید به خاطر فلانی مثلا حاجی که خود را دیندار معرفی نموده ولی اهل احتکار، گران فروشی و غل و غش در معامله و……. است،
✓کم بود مطالعه دینی در جامعه و عدم آگاهی برخی از دین و قوانین آن،
✓سستی دعوت دینی و دعوتگران،
✓ وجود تفرقه و غیبت  میان برخی از کسانی که جزو جریانات اسلامی هستند که مردم عامه  این قضیه را کاملا لمس کردند،
✓وجود جریاناتی که به نام دین در ممالک اسلامی کارهایی را انجام داده اند که هیچ سند دینی نداشته ولی به نام دین کارها صورت گرفته است.
این عوامل سبب شده که برای مدت موقت در مناطق ما سبب دین گریزی گردد.

سۆزی مێحڕاب ۲۳–  سال چند به زیارت بیت الله مشرف شدید؟ از حال و هوای حج برایمان بگویید.
شما پس از بازگشت از حج چه احساسی داشتید؟
به نظر شما چرا عده ای از بدخواهان علیه حج و هزینه های آن و حاجیان موضع می گیرند؟ چرا هزینه های عجیب و غریب و هنگفت که برخی از مردم در مسافرت ها و مراسم های بی سر و ته می کنند را نمی بینند و فقط در باره حج شبهه پراکنی می کنند؟
نظر شما در باره این سخن که « دادن پول به فقرا و کمک به احداث مدرسه و بیمارستان به مراتب بهتر است از رفتن به حج» چیست؟

✍پاسخ: استاد بزرگوار،یکی از آرزوهای هر مسلمان سفر زیارتی حج خانه خداست و بنده که قبلا در شهرستان بوکان ثبت نام کرده بودم حدود ده سال در انتظار این سفر زیارتی نشسته که روزی که در کوی دانش مهاباد به منزل برگشته خانمم گفت خبری خوش برایت که از بوکان تماس گرفته اند امسال نوبت حجت رسیده و بیا مدارک را تحویل دهید، خیلی خوشحال شدم و خدا را شکر گفتم که خدا مقدمات این سفر ارزشمند را برایم مقدور فرمود و در سال 96 مشرف به زیارت بیت الله شدم.
با کاروان بوکان وبا مدیریت آقای پاکدامن راه مدینه منوره شدیم که مدینة القبل بودیم، الحق هم مدیر کاروان وهم  روحانی کاروان ماموستا عبدالسلام برهانی هر دو تا خیلی آدم خوبی بودند و نیز دوستان و همراهان مان از جمله ماموستا هدایتی جای افتخار بود.
وقتی به آسمان مدینه رسیدم و خلبان هواپیما اعلام کرد که مسافران محترم حالا در آسمان مدینه قرار گرفتیم، با شنیدن این جمله حال و هوایی ویژه وجودمان را فرا گرفت که به شهری رسیدیم که مردم آن شهر،  محبوبمان محمد المصطفی(صلی الله علیه وسلم) را در ایام بسیار دشوار وقت پناه دادند و با سرودن شعر (طلع البدر علينا من ثنيات الوداع)
ماه شب چهارده از گردنه وداع بر ما طلوع کرد
وجب الشكر علينا ما دعى لله داع
شکر خدا بر ما واجب است
ای که بر ما مبعوث شده ای و با دستوری پذیرفته آمدی
أيها المبعوث فينا جئت بالأمر المطاع
تا هنگامی که ندای دعوت به سوی خدا طنین انگیز باشد
جئت شرفت المدينة مرحباً يا خير داع
با ورودت مدینه را شرافت دادی ، خوش آمدی ای بهترین دعوت کننده)
استقبال کردند.
استاد جان! خاطره های شیرین آن سفر قابل توصیف نیست و مانند اینست که طعم و شیرینی عسل طبیعی را برای کسی  توصیف کنید که هنوز آن را نخورده باشد.
دوست داشتم که این خاطره ها را بازگو نکنم و اما چون شاید کسانی برای زیارت آن بوسیله ذکر خاطرات تشویق شوند -ان شاء الله- از اجر و پاداش آن سفر نمی کاهد.
خلوت های مسجد النبی و تلاوت و نمازهای جماعت در آن مسجد،حضور چند ساعت در صف  رسیدن به روضه مطهر و خواندن چند رکعت در آن روضه و در عین محراب پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و زیارت قبر حضرت رسول(صلی الله علیه وسلم) و نیز حضرت ابوبکر صدیق و حضرت عمر فاروق(رضی الله عنهما) و زیارت قبرستان بقیع و به یاد آوردن تلاش و زحمات آن همه اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و رضی الله عنهم) و نیر دیدار کوه احد و مسجد قبلتین و قبا و…. همه جزو خاطرات شیرین مدینه منوره بودند و هیچگاه قابل فراموشی نیستند.
دکتر جان، خاطرات آن قدر شیرین و به یاد ماندنی هستند که هر لحظه آرزوی باز تکرار آن را دارم.
تلاوت چند آیه بعد از نماز عصر که در مسجد النبی ضبط کردم حالا که به آنها گوش می دهم تمام خاطرات آن وقت برایم تداعی می شود.
بعد از چند روز ماندن در آنجا راهی مکه مکرمه شدیم و اصل ماجرا و تأثیر گذاری در آنجا شروع خواهد شد.
حال و هوای مشاهده بیت الله برای اولین بار واز نزدیک جای توصیف نیست و نمی توان آن احساس را باز گوکرد.
استماع صدای دلنواز قاریان و امامان مسجد الحرام از جمله ماهر معیقلی در نمازهای جماعت که چشمان را اشک باران می کند.
خلوت ها و تلاوت های قرآنی در جوار کعبه با دلی که فارغ از هر تعلقات دنیوی است مانند این است که قرآن در آن  حال در حال نزول می باشد.
صفا و مروه که تداعی خاطرات هاجره مادر حضرت اسماعیل و همسر گرامی حضرت ابراهیم (علیهما السلام)است و نیر انجام بقیه مناسک مانند طواف بیت الله  و شب زنده داری در منی و مزدلفه همه جزو خاطراتی هستند که دل انسان را به جوش می آورند.
استاد جان، اما خاطرات صحرای عرفه، وقتی در یک روز ملیون ها مسلمان از اقصا نقاط جهان با اشکال، رنگها و زبان های متفاوت همه رو به آسمان و با اشکانی بارش از چشم های پر از انتظار غفران الهی پروردگار رحمن و رحیم  را مشاهده می کنید، تمام دنیا را فراموش می کنید و تنها چیزی که در دل می ماند عشق و علاقه ی عرفا ست و بس.
ولی لحظه ای که طواف الوداع را انجام می دهید و از بیت الله به صورت عقب نشینی و رو به کعبه از آن خارج می شود باید چه حزنی را در دل حاجی ایجاد کند و چقدر نگران کننده است این خدا حافظی؟!

پس از بازگشت استاد عزیز، جسم اینجاست و اما همیشه قلب برای آن دیار مبارک (مکه مکرمه  و مدینه منوره) می تپد و می زند و احیاس می کنید هنوز آنجا هستید.
اینکه فرمودی چرا برخی مخالف وعلیه آن اماکن مقدسه و صرف هزینه ها بدگویی دارند؟
دشمنان این دین همیشه به دنبال نقطه حساس و تأثیر گذار در میان مسلمانان می باشند وقتی می بینند که مناسک حج و عمره چقدر در میان مسلمانان تاثیر گذار است،به تحریک در می آیند و چشمانشان کور می شوند و هر شبهه ای که  در توان داشته باشند راه می اندازند در حالی که آنها فراموش کردند که همان کسانی که  برای انجام مناسک حج و عمره هزینه می کنند، در جاهای دیگر نیز اعم از کمک به فقرا، احداث مدارس و مساجد و جاهای دیگر هزینه ها را صرف می نمایند و چرا علیه کسانی نمی گویند که برای سفر سیاحتی به کشور های دیگر می روند و چند برابر هزینه حج، صرف هزینه دارند ولی کسی علیه آنان صحبت و اعتراضی ندارد؟!

سۆزی مێحڕاب ۲۴- از آشنایی تان با مصاحبه کننده(رسولی کیا) و خاطراتتان با او بگویید،ظاهرا زمانی همدوره بوده اید.
در ضمن از سوزی میحراب و فعالیت های فرهنگی و دینی و اجتماعی ده ساله اش که برای شما آشناست بگویید
از ۲۰ نمره چه امتیازی به آن می دهید؟پس از یک دهه فعالیت، چه پیشنهاد و انتقادی برای مدیران سوزی محراب دارید؟

✍پاسخ: قبل از شروع به پاسخ به این سؤال جا دارد که تشکر ویژه داشته باشم از جنابعالی که وقت گهربارت را برای این مصاحبه اختصاص داده اید.
آشنایی بنده با جنابعالی آقای دکتر رسولی کیا بر می گردد به ایام طلبگی ام بخصوص وقتی که در حجره طلاب علوم دینی در  زادگاه شما روستای آلواتان تحصیل می کردم، ذکر خیر جنابعالی ورد زبان طلاب بود؛ اینکه حدود پانزده جزء قرآن حفظ هست و تلاوت قرآن خوبی همراه با رعایت تجوید دارد، دوست داشتم که از نزدیک ببینمتان و خدا این زیارت و آشنایی را قسمت کرد و الحمدلله همه مطالبی که در مورد جنابعالی شنیده بودم، صدق یافت بخصوص وقتی تلاوت قرآنت را شنیدم واقعا که دلشین و لذت بخش بود.
استاد جان، وقتی در شهرستان بوکان بودم و آنجا به عنوان دفتر دار در دفتر ازدواج جنابعالی همکارتان  بودم خوش اخلاقی
و متانت های شما را فراموش نمی کنم و به یاد دارم که روزی ناگهان رئیس ثبت اسناد همراه با بازرس وقت آقای مقصودی وارد دفترخانه شده و خیلی تند برخورد کردند و پرسیدند که سردفتر کجاست؟! ظاهرا گزارش داده بودند و من هم گفتم: آقای مقصودی، هم من و هم سردفتر آقای رسولی کیا از این دفتر حتی مقدار هزینه های جاری دفترخانه درآمد نداریم، فلذا هیچ کدام از ما شیفته این  دفترخانه نیستیم و حاضرین آن را تحویل خودتان دهیم و خواهش می کنم از همین حالا دفتر را از ما تحویل بگیرید! بعد از این سخنان آرام شدند و خیلی محترمانه منزل را ترک کردند!
اکنون که زحمت این مصاحبه را تقبل فرموده اید و این افتخار را به حقیر دادن اید، حقیقتا  از آشنایی و برادری و صمیمیت  با شما افتخار می‌کنم و می دانم که دارای وجود سه صفات دوستی می باشید که در زیر اشاره می شود:
(صاحبوا من ذکرکم بالله رؤیته و یزیدفیکم منطقه و یرغبکم للآ خرة عمله)
بارک الله فیکم.
فعالیتهای سایت سوز میحراب از جهت فرهنگی، دینی و اجتماعی را عالی و میانه روانه می بینم و از نمره 20 که فرمودید نمره 18 به آن می دهم.
به مدیران آن سایت  پیشنهاد می کنم همچنانکه تا این لحظه بوی تعصب در آن به مشام نمی رسد و از مسمای آن برداشت می شود که جنبه عمومی دارد و متعلق به جریان خاصی نیست و مطالب مربوط به اسلام را بازگو می کند، این روال ادامه داشته باشد و از انتشار مطالب تفرقه افکن و جنجالی بپرهیزند و به انتشار مطالب اعتقادی در آن زیاد توجه نشده و از این به بعد گوشه ای برای آن باز شود ان شاءالله.

سۆزی مێحڕاب ۲۵استاد عزیز لطفا از واژگان زیر جمله ای بسازید که حاکی از نگاه شما باشد
🔺 بیداری اسلامی:
🔺اختلاف العلماء:
🔺دعوتگر دینی:
🔺میهن دوستی:
🔺مسجد و مدرسه:
🔺سۆزی مێحڕاب:

✍ پاسخ: ♥بیداری اسلامی که در کشورهای پیشرفته به وجود آمده، برای آینده اسلام و مسلمانان جای امید است.
🩷بیداری اسلامی نعمتی است که شکر آن پاسداری از آنست.
♥اختلاف العلماء: اختلاف علماء در مسائل فرعی یک امر طبیعی و برای امت نوعی توسعه و مثبت است در صورتی که منجر به تفرقه و بغض و کینه نشود.
♥دعوتگر دینی با اسوه گرفتن از حضرت رسول (صلی الله علیه وسلم) باید کار دعوتگری را ادامه دهد.
♥میهن دوستی: با توجه به نگاه سیره رسول (صلی الله علیه وسلم)، میهن دوستی هیچ گونه مخالفتی با دین داری ندارد.
♥مسجد و مدرسه: مسجد و مدرسه هر دو جزو اماکنی می باشند که می توان در آنها انسان را پرورش داد.
♥سۆزی مێحراب: سۆزی مێحراب می تواند یک سنگر دعوت دینی و عام المنفعه باشد.

سۆزی مێحڕاب ۲۶به نظر شما که تجربه فعالیت در مدرسه و مسجد دارید دلایل دین گریزی جوانان و فرزندان ما چیست ، آگاهی اندک دعوتگران و معلمان معارف اسلامی، سیاه نمایی رسانه های اجتماعی، نظام های حاکمیتی ناموفق در نمایش دین یا آمریکا و اسرائیل عامل بدبختی ما هستند
✍ پاسخ: دکتر جان،
دین گریزی جوانان و فرزندان ما در منطقه واقعا جای تأسف است و عوامل گوناگونی دارد و در چند سطر زیر ان شاءالله در حد سلیقه و توان خود به آنها اشاره خواهم کرد:
✓ویران شدن وضعیت آگاهی دینی و عدم مطالعه،
✓غافل شدن والدین از نحوه پرورش  ونیز تربیت فرزندان،
✓عدم سازگاری و عدم همکاری  محیط های تربیت (خانواده، مدرسه و جامعه) و آلوده شدن آنها بخصوص محیطهای خانواده و جامعه با انواع گناه ها،
✓ضعف الگوهای دینی در عمل،
✓وجود منکراتی که واقعا زیان آور است از برخی  کسانی که خود را به عنوان دیندار معرفی می کنند،
✓وجود سستی در کار دعوتگران دینی،
✓عدم مطابقه نبودن سخن و عمل در برخی از دعوتگران و مدعیان دینی،
✓وجود فقر و تنگ دستی در میان بعضی و کمبود قناعت،
✓کوتاهی برخی معلمان معارف حتی در حد ببشتر از مطالعه و آگاهی دینی و عدم وجود انگیزه آنان در امر اطلاع رسانی دینی و پرورش دانش آموزان در مدارس،
✓فعالیت زیرکانه و مستمر دشمنان دین با انواع وسایل پیشرفته و تهاجم فرهنگی،
✓مهاجرت زیاد جوانان به کشورهای غربی و اروپایی و وارد شدن به محیط های بسیار آلوده،
✓فراهم شدن زمینه انواع گناه بخصوص گناه های بداخلاقی جنسی،
✓دوگانگی در فتاوا و دعوت دینی میان برخی از جریانات اسلامی،
✓ضعف به روز بودن برنامه های  مساجد ونیز بیشتر ماموستایان آنها در منطقه ما،
✓برخورد تند برخی از متولیان مساجد با کودکان و نوجوانان ما که به مساجد می آیند و کمی عادات کودکانه خود را در مساجد اجرا می کنند، بنده که امام جماعت مسجد جامع شهر ربط هستم، روزی یکی از نمازگزاران را دیدم که دوان دوان با سرعت یک کودک را دنبال گرفتند و آن کودک از آن طرف مسجد به آن طرف مسجد فرار می کرد، خوب این خاطره برای همیشه در ذهن آن کودک خواهد ماند و یکی از عوامل دین گریزی می گردد.

سۆزی مێحڕاب ۲۷از دیدگاه استاد علی پور دلایل رشد احساسات ملی گرایی تا سرحد ناسیونالیستی و در مقابل احساسات ضد اسلامی تا سرحد اسلاموفوبیا در جوامع اسلامی و بویژه کردستانات چیست؟ آیا این ادعا را قبول دارید که امروزه کردستان به یکی از کانون های داغ اسلام ستیزی و دعوت به سکولاریزم تبدیل شده است؟
✍ پاسخ: استاد بزرگوار، راستی امروز خیلی جا دارد که از موضوع اسلاموفوبیا(اسلام هراسی) بخصوص در منطقه ما صحبت شود؛زیرا امروز این قضیه  یک مسأله بسیار داغ است.
با توجه به وجود مطالب قبل در مورد اسلام گریزی جوانان در منطقه ما و نیز فعالیت گسترده سکولارها  که بیشتر رسانه ها در دست آنان می باشد و ملت ما اکثرا در منازلشان مستمع و بیننده صدای آنان می باشند، برای تقویت بعد حس ناسیونالیستی افراطی  در میان مردم و جلوه دادن اینکه اسلام راه نجات ملت کرد نیست و ذکر  و بیان نمونه هایی از افراط گرای اسلامی برای تقویت ادعای خود که فعالیت افراطی   برخی از جریانات سبب دست آویزان کردن آنان گشته است،همه این موارد، دلایل ایجاد اسلام هراسی در منطقه ما گردیده است.
می طلبد که همگی ما دعوتگران دینی برای اصلاح این بحران، چاره اندیشی کنیم و دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد ان شاءالله.

سۆزی مێحڕاب ۲۸استاد فرزانه به نظر شما که در حوزه اسلامی هم مطلب می نویسید، اسلام و اسلام گرایی بیشتر از افراط گرایی ضربه دیده و  می بیند یا سهل انگاری و تفریط؟
✍ پاسخ: آیین اسلام به اهل خود آموخته است که یکی از ویژگیهای آن وسطیت است.
وسطیت به معنی رعایت توازن و اعتدال میان دو طرف افراط و تفریط، غلو و تقصیر، اسراف و تقتیر می باشد، هرکدام از آنها دو طرف مذموم دارند که یا به سوی افراط و یا به سوی تفریط است، وسطیت یعنی رعایت توازن میان آن دو طرف.
(اسلام ویب)
دکترجان، دین اسلام از هر دو ناحیه افراط و تفریط متضرر خواهد شد و اما بیشترین ضربه که به اسلام وارد می شود از جهت افراط است که سبب ضیقت و تنگنا در زندگی انسان می گردد.
امروز ما شاهد زیان های جبران ناپذیری به جامعه اسلامی می باشیم که از جهت افراط گرایان دینی به آن وارد شده است و دشمنان این آیین پاک و حنیف افراط گرایی اسلامی را دست آویز خود قرار داده تا بتوانند پیروان بقیه ادیان را از ورود به اسلام منصرف نمایند.
وقتی ما در شرق و غرب شاهد رشد اسلامی گرایی می باشیم که خدا را شکر (یدخلون فی دین الله أفواجا) و گروه، گروه وارد آیین اسلام می شوند، دشمنان  این دین می خواهند افکار عمومی را  از راه ایجاد حرکت‌های افراطی دینی در خاورمیانه و یا جلوه و نشان‌دادن  عملکرد افراط گرایان اسلامی منحرف کرده و نگذارند که عاشق اسلام و به این دین حنیف مشرف شوند.
فلذا می طلبد دعوتگران دینی از زیان و خطرات  هردو جهت: افراط گرایی و تفریط گرایی دینی صحبت کرده و در جامعه روشنگری نماییم ان شاءالله.

سۆزی مێحڕاب ۲۹- اخیرأ شنیدیم استاد علی پور متاسفانه با کسالت مختصری دچار شدند ضمن دعای شفای عاجل برای شما معلم تلاشگر، ممنون می شویم عزیزان را که خواستار مزید خدمت صادقانه شما در مدرسه و مسجد هستند در جریان معالجات و سلامتی خود بگذارید
✍پاسخ: باتوجه به آیه قرآن که گوشزد شدیم حیات و ممات ما در دنیای موقت و زود گذر تحت آزمایش است و بنده اخیرا گاه گاهی صدایم گرفته می شد و حدود یک دو سالی بود که این احساس را داشتم و به پزشکان عمومی مراجعه  کردم اما وضعیت بهبود نیافت، تا اینکه روزی به پزشک متخصص حلق و بینی در مهاباد مراجعه نمودم که گفت باید از حنجره ات عکس بگیریم، بعد از عکس برداری متوجه شدند که یک نودول یا پولیپ  در حنجره ام ایجاد شده و باید جراحی حنجره شود، برای اطمینان بیشتر به ارومیه نزد متخصص حلق و بینی دیگری مراجعه کردم، باز هم بعد از معاینه ایشان گفتند باید جراحی حنجره شوید، سپس عکس ها ی حنجره را برای دوستی که در تهران دارم ارسال نمودم  و ایشان زحمت کشیدند و عکس ها را برای فوق تخصصی سروگردن و…. که با ایشان رفاقت داشت فرستاد، ایشان هم دو تا فوق تخصص برای جراحی حنجره در تهران معرفی کردند که بنده یکی را به نام دکتر اصلان احمدی فوق تخصص حلق و بینی انتخاب کردم و ایشان هم بعد از معاینه بلافاصله بنده را برای عمل جراحی به بیمارستان یاس سپید تهران کرد و دوم مرداد 402به صورت لیزیری  عمل جراحی حنجره شدم و از آن تاریخ تا به حال نتوانسته ام سخنرانی داشته باشم و اما الحمدلله بعد از مراجعه بعدی و نشان دادن نتیجه آزمایش نمونه گیری، دکتر گفتند خدا را شکر جراحیت خوب و نتیجه آزمایش هم خوب است، بعد از آن حدود یک ماه هم صوت درمانی رفتم و خدا را شکر حالا صدایم خوب است و سر کلاس درس رفته و می روم و تدریس را شروع نمودن ام و نیز نمازهای جهری را چند هفته ای است که خودم امامت می کنم وان شاء الله مدتی دیگر موعظه ها را نیز شروع خواهم کرد البته باید احتیاط کنم و از زیاد صحبت کردن و بلند کردن صدای بیش از اندازه پرهیز کنم.
استاد عزیز، بنده حدود سی سال است که به وظیفه ماموستایی مشغولم ولی شاید از این به بعد صحبت ها و موعظه های زیاد،  برای سلامتی حنجره ام مناسب نباشد و به احتمال زیاد از این به بعد اگر خدا توفیق دهد مشغول  خدمت در قالب  نویسندگی و تدریس در مدارس باشم.
لازم به یاد آوری می دانم که پزشکان علت این پولیپ را زیاد صحبت کردن و بیش از حد استفاده از صدا بیان کردند.
حقیقتا آنگاه که انسان تحت آزمایشات الهی قرار می گیرد بسیاری از حقایق برایس نمایان می شود و شاید بسیاری از مکروهات که انسان ظاهرا آنها را می کرهاند(دوست ندارد) برای ما اتفاق بیفتند ولی در واقع خدا برای انسان خیرهایی را پشت آن وقایع پنهان نموده است. چنانچه خدا می فرماید:
{ …… وَعَسَىٰۤ أَن تَكۡرَهُوا۟ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ خَیۡرࣱ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰۤ أَن تُحِبُّوا۟ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ شَرࣱّ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ }
[سُورَةُ البَقَرَةِ: ٢١٦] خدمت به اسلام و مسلمین در هر صورتی که برایم میسر باشد، افتخار حقیر می باشد واز خداوند منان می طلبم که توفیق خدمت به حقیر و همنوعانم نیز عطا فرماید و از دوستان عزیز انتظار دعای خیر را دارم.

سۆزی مێحڕاب  ۳۰- استاد عزیز چی شد که ماموستا حدیثی جایگزین شما در مدیریت دفتر ازدواج شماره ۵ بوکان شد؟! گویا پس از واگذاری دفتر به ماموستا حدیثی خاطرات شیرینی با هم دارید ممنون می شویم خاطره مربوط به آن جوان که نتیجه آزمایش خود و نامزدش را از بهداشت سقز دریافت کرده بود برایمان تعریف کنید!
✍ پاسخ: استاد کیا جان، علت جایگزینی ماموستا حدیثی محترم در کار زیر دفتری😊 این بود که بنده در نظر داشتم از بوکان به شهرستان سردشت نقل مکان کنم، لذا بهترین جایگزین خدا را شکر انتخاب گردید که حقیقتا ماموستا حدیثی در شهرستان بوکان یکی از روحانیان برجسته، محبوب و مقبول در سطح شهرستان می باشد و میان روحانیون هم جایگاه والایی دارند و بنده هم خیلی او را دوست دارم.
جریان ثبت ازدواج آن دختر خانم سقزی به شرح زیر بود:
شخصی از شهرستان بوکان به ما اطلاع داد که قصد دارد با دختری در سقز ازدواج کند… برای آنان معرفی نامه آزمایش نوشتم و قرار بر این شد در بهداشت شهرستان سقز آزمایش دهند و جواب آزمایش را برای ما بیاورند….
وقتی جواب آزمایش را از شبکه بهداشت سقز آوردند، اقدام به ثبت ازدواج آن جوان کردم و سپس پرونده را که حاوی جواب آزمایش و سایر مدارک بود تحویل ماموستا حدیثی دادم… ایشان هم پس از بررسی و کنترل مدارک پرونده و از جمله جواب آزمایشی که از مرکز بهداشت سقز آورده بودند متوجه می شوند که نوشته شده (جواب آزمایش این زوج منفی است)! جمله ای که در شهرستان بوکان برای زوج هایی که مشکل داشته باشند می نویسند).
لذا ماموستا حدیثی سریعاً با من تماس گرفت و خاطر نشان کرد که متاسفانه علیرغم اینکه نتیجه آزمایش آن جوان منفی است شما اقدام به ثبت آن کرده اید!! بنده نیز که بابت این ندانمکاری خیلی ناراحت بودم بلافاصله با پدر آن جوان تماس گرفتم و به وی گفتم: متاسفانه جواب آزمایش پسرتان منفی است و او معتاد است! طفلکی با شنیدن این خبر خشک شد و حرفی برای دفاع نداشت جز اینکه می گفت: ماموستا باور کنید پسر من اهل این برنامه ها نیست! خلاصه تا فردای آن شب که ادارات تعطیل بود در این اضطراب و دلهره ماندیم …فردای آن روز ماموستا حدیثی با یکی از ماموستایان سقز که سر دفتر ازدواج است تماس می گیرد و جریان را از اول برایش بازگو می کند و بابت ثبت غیر قانونی این واقعه ازدواج از وی راهنمایی می خواهد که در پاسخ وی می گوید: عزیزم، منفی یعنی صاحب این آزمایش معتاد نیست !
پس از این تحقیق و تفحص فوراً ماموستا حدیثی با من تماس گرفت و فرمود: خدا را شکر داماد معتاد نیست و ثبت واقعه ازدواج توسط شما بلامانع می باشد!! اینجانب که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم به پدر آن جوان زنگ زدم و گفتم: خدا را شکر در جواب آزمایش پسرتان مشکلی نیست و تنها سوء تفاهمی پیش آمده که حل شد!! الحمدلله مشکل که دو روز بود عرصه را بر ما تنگ کرده بود فیصله پیدا کرد و آرامش بار دیگر وارد خانواده های ما زیر دفتران و پدر زوج کردید😊

سۆزی مێحڕاب ۳۱– ماموستا علی پور دوست داشتنی از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید نهایت تشکر را داریم، لطفا اگر مساله مهمی هست و ما نپرسیده ایم و پیام خاصی دارید با گوش جان می شنویم و پایان گفتگو را اعلام می کنیم

✍ پاسخ: بنده نیز تشکر ویژه دارم خدمت همه دست اندرکاران و مدیران سایت سۆزی مێحراب علی الخصوص جنابعالی استاد بزرگوار جناب دکتر رسولی کیا که وقت گران بهایت را جهت این مصاحبه به حقیر اختصاص دادید، امیدوارم که خداوند همگی را از شر شیاطین جن وانس و وسوسه های آنها محفوظ نگهدارد و توفیق خدمت عالمانه، عاقلانه خالصانه و حکیمانه، بیشتری عطا فرماید و قلبا هم آرزومندم همه ی مسلمین همدیگر را دوست داشته و حب و بغض ما مسلمانان تنها به خاطر پروردگار جهانیان باشد.

ضمنا عرض کنم که بنده فعلا امام جماعت مسجد جامع شهر ربط می باشم و حدود سه سال است که آنجا ادای وظیفه می نمایم و گاهی هم اگر امام جمعه سردشت جناب حاج ماموستا واوی  و ربط ماموستا یوسفی که با هر دو در ایام طلبگی هم دوره بوده ام برای امامت جمعه معذور بوده اند،  لطف کرده و تا قبل از جراحی حنجره ام، امامت جمعه و خطبه های  آن دو مسجد را به بنده واگذار می کردند.

و آخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین.

 

نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا