گفتگو

فرقه «بلاليون»

تعريف:

(بلاليون و يا أمة الإسلام) حركتي است كه ميان سياه پوستان امريكا ظاهر گرديد، اسلام را با مفاهيم خاصي كه برآن روح مادي غالب بود پذيرفته بودند، بعد ها خيلي اصلاحات در عقايد و افكار شان به وجود آمده و به اسم ” بلاليون” معروف شدند. بر گرفته از اسم بلال حبشي مؤذن پيامبر – صلى الله عليه وسلم – .چون بلال رضی الله عنه سیاه پوست بود واکثریت اتباع این گروه نیز سیاه پوستان می باشند

برای شناخت بهتر این گروه که مراحل زیادی را پشت سر گذاشته باید افرادی که ریاست این گروه را به عهده گرفتند را بشناسیم  چون هر کدام از رهبران آن به نوبه خود در تغیر افکار این فرقه نقش بسزایی داشتند

تأسيس و افراد مشهور در این فرقه:

-مؤسس اين حركت والاس د. فارد.. است، وي شخص سياه پوست مجهول الهويتي بود كه ناگاه در ديترويت سال 1930م ظاهر شد، و دعوت را به سوي مذهب خود در ميان سياه پوستان آغاز كرد، و در يونيو1934م به شكل غامضي مختفى و ناپديد گرديد.

-اليجاپول و يا اليجا محمد الیجا پول” متولد 7 اکتبر 1897 در واشنگتن و درگذشته به تاریخ 7 فوریه 1975 است. او مردی به پاخاسته برای احقاق حقوق شهروندان سیاهپوست آمریکایی بود و به مدت 44 سال رهبری جنبش موسوم به “امت اسلام” را به عهده داشت. ، وی به عنوان فرزند هفتم از مجموع سیزده خواهر و برادر در جورجیا متولد شد. پدرش “ویلیام پول” واعظ مسیحی و مادرش خانه‌دار بود. شغل والدین الیجا، کشاورزی با درآمدی بسیار ناچیز بود. الیجا در سال 1917 و در بیست سالگی با “کلارا اوانس” ازدواج کرد و به همراه همسرش، در بین شش میلیون آمریکاییِ آفریقایی‌تباری قرار گرفت که بین سال‌های 1910 تا 1940 از کشورهای آمریکای جنوبی به شمال ایالات متحده مهاجرت کردند. این موج بعدها به “مهاجرت عظیم شهرت یافت. این مهاجرت عظیم درست زمانی اتفاق افتاد که قوانین ننگ‌آمیزِ “جیم کرو” (Jim Crow) بر آمریکای شمالی حاکم بود. به موجب این قوانین ایالتی که تا همیشه لکه‌ننگی پاک‌نشدنی‌ در تاریخ آمریکاست، جداسازی نژادی در همۀ سازمان‌ها و مراکز عمومی به تصویب رسید.

جدایی سفیدپوستان از همۀ رنگین‌پوستان، آسیب‌های اقتصادی، آموزشی و اجتماعی بی‌شماری برای سیاهان آمریکا ایجاد و آنان را عملاً به “نژاد بردگان” تبدیل کرده بود. الگوهای جدایی نژادی در مسکن از طریق توافقات، امور مربوط به قرض‌های بانکی، تبعیض‌های شغلی از جمله اعمال اتحادیه‌ای تبعیض آمیز به مدت دهه‌ها اعمال می‌شد

دیگر نمونه‌های قوانین “جیم کرو” در جداسازی نژادی، ارتش ایالات متحده، مدارس دولتی، اماکن عمومی، حمل و نقل عمومی، جداسازی نژادی دستشویی‌ها، رستوران‌ها و حتی آبخوری‌ها را نیز دربرمی‌گرفت الیجا در دوران جوانی‌ بارها و بارها شاهد لینچ کردن سیاه‌پوستان به دست سیستم سفیدپوست حاکم بود. لینچ کردن به معنی اعدام غیرقانونیِ یک فرد در ملأعام، معمولاً با هدف تنبیه و مجازاتِ گروهی اقلیت است.

وی سال 1931 با فردی به نام “فرد محمد” آشنا و به واسطۀ وی مسلمان شد. از آن پس نام خانوادگی خود را به “محمد” تغییر داد و به “الیجا محمد” شهرت یافت.

الیجا پس از مسلمان شدن، در سال ۱۹۳۴ یك مركز اسلامی در شیكاگو تأسیس كرد و تا پایان عمر، هدایت جنبش سیاهان مسلمان در آمریکا (“امت اسلام”) را بر عهده داشت. وی در سخنرانی‌هایش به آیات قرآن کریم در موضوع وحدت همۀ ابناء بشر استناد می‌کرد و معتقد بود نژادپرستیِ حاکم بر بردگان و سیاهان آمریکا در ایدئولوژی اسلام نمی‌گنجد.

در تمام سال‌های جنگ جهانی دوم، الیجا از حضور در جنگ خودداری کرد، زیرا جنگ را با تفکرات عدالت‌طلبانه ناسازگار می‌دانست. وی به خاطر همین سرِ پرسودا، دوران‌هایی از عمرش را پشت میله‌های زندان گذراند، اما آرمان‌های برابری‌خواهانه‌اش توانست تا 50.000 سیاه‌پوست مسلمان را در سال‌های نخست تأسیس، به جنبش “امت اسلام” دعوت کند.

اليجا محمد در مناصب حرکت ترقي نمود، تا آنكه رئيس و جانشين فارد بعد از وي شد، در سال 1959م به سعودي، تركيه، اثيوبيا، سودان، و پاكستان سفر نمود، و دراين سفر پسرش والاس محمد با وي همراهي مي كرد، و به حيث ترجمانش نيز بود.

-مالكم اكس ( مالك شباز): وي وزير معبد شماره (7) در نيورك، خطيب و مفكر بود، مالکوم ابتدا تحت تأثیر اندیشه‌های الیجا محمد، رهبر گروه ملت اسلام، به ضدیت کامل با سفیدپوستان دست زد. اما بعد از سفر حج و شناخت اسلام حقیقی، تغییر عقیده داد و به برابری کامل انسان‌ها معتقد شد. وی در پی بیدار کردن غرور خفتهٔ نژاد سیاه پوست ساکن آمریکا از طریق فعالیت‌های مدنی و اجتماعی بود. مالکوم همچنین باوری به اندیشه مبارزهٔ عاری از خشونت نداشت و معتقد بود اگر دولت مایل یا قادر به تأمین عدالت و امنیت برای سیاه‌پوستان نیست، آن‌ها می‌توانند با اعمال خشونت از خود محافظت کنند. پدر مالکوم ایکس توسط افراد گروه کوکلوس‌کلان کشته شدند

مالکوم ایکس در نوجوانی، پس از مرگ پدرش ودورشدن ازخانواده خود ،درس و مدرسه را رها کرد. او سرانجام هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد.

او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات مذهبی پرداخت. او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه «ملت مسلمان».

هفت سال از دوران محکومیت مالکوم گذشت. اما این بار مالکوم ایکس درنگ نکرد و بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خویش را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.وی سفري به شرق عربي كرد و در سال 1963م حج نمود، بعد از بازگشتن خود بر اساسات مادي این فرقه انكار ورزيد و از آن انشعاب نموده جماعتي تشكيل داد به نام ( جماعت اهل السنة)

مالکوم به سیاهان می‌گفت: «زیستن در آمریکا، شما را آمریکایی نمی‌کند. شما باید یاد بگیرید از میوه‌های آمریکایی‌ها لذت ببرید. اما شما از این میوه‌ها لذت نبرده‌اید. شما تنها از خارها و سختی‌ها لذت برده‌اید برای اینکه شما باید سخت‌تر کار می‌کردید تا به میوه‌ها دست یابید».

ازآن پس چند مورد تلاش برای ترور او با ناکامی مواجه شد، تلاش‌هایی که بعدها اف بی آی سعی کرد آن را به ملت اسلام نسبت دهد. در۱۴ فوریه ۱۹۶۵ بمبی در منزل محل اقامت مالکوم، وخانواده اش  منفجر شد که به هیچ‌یک از آنان آسیبی وارد نیاورد. تنها هفت روز بعد، در ۲۱ فوریه ۱۹۶۵ هنگامی که او در یکی از سالن‌های اجتماعات منهتن نیویورک سخنرانی می‌کرد سه مرد مسلح، او را از فاصلهٔ کم هدف ۱۵ گلوله قرار دادند و مالکوم ۳۹ ساله بلافاصله کشته شد. عاملان ترور مالکوم، (تالماج هایر، نورمن باتلر و تامس جانسن )بودند که هر سه از سوی وزارت دادگستری ایالات متحده به عنوان اعضای ملت اسلام معرفی شدند و به علت ارتکاب قتل از نوع اول، درماه مارس ۱۹۶۶ محکوم به اعدام شدند.

-وزير لويس فرخان.: در سال 1950م در اسلام داخل شد و جانشين مالكم اكس بر معبد شماره (7) گرديد، وي نيز خطيب، نويسنده وسخنور بود، خيلي ارتباط محكم با عقيدهء قذافي داشت، دعوت به سوي برپا شدن دولت مستقل براي سياه پوستان در امريكا مي نمود، مگر در صورتي كه حقوق اجتماعي و سياسي شان كاملا تأمين شود.

-والاس محمد: كه بنام ( وارث الدين محمد) ياد مي شد، در ديترويت 30 اكتوبر 1933م بدنيا آمد، و از سال 1958 تا 1960م به حيث وزير حركت در معبد فيلا دلفيا كار كرد، سال 1967م فريضهء حج را ادا نمود، و چندين بار به مملكت سعودي سفر كرد.

-سال 1964م از حركت جدا شد و ازمبادي پدرش دوري جست، ليكن پنج ماه پيش از وفات پدرش دو باره به حركت بازگشت ، آنهم به اميد اينكه از داخل حركت اصلاحاتي انجام دهد.

-در دسمبر 1975م به مركز اسلامي در واشنطن سفر نمود.

-در مجلسي كه رابطهء عالم اسلامي در نيوارك، در ولايت نيوجرسي، به تاريخ 1397هـ/1977م برگذار كرده بود، نيز حاضر شد.

-درمجلس اسلاميي كه در كندا ، سال 1977م برگذار گرديده بود ، حاضر شد، و در هر بار راستي عقيده اسلامي خودرا اعلان مي نمود و مي گفت كه خواهد كوشيد تا عقايد و مفاهيم نادرست را از جماعت خود دور سازد.

-سال 1976م به سعودي، تركيه، و تعداد ديگري از ممالك شرق سفر كرد،

و باشخصيات بزرگ و مهم درين كشورها ملاقات نمود.

سلطان محمد:

* سلطان محمد: يكي از نواده هاي اليجامحمد : در مورد وی مي گويند كه وي اسلام ومفاهیم آن را درست درک کرده بود  وي امام معبدی در واشنطن  بود.

* محمد علي كلاي بوكسور مشهور جهان: گفته اند كه وي را مالكم اكس به حركت جذب نمود، و همچنان وي يكي از بزرگان مجلسي بود كه آنرا والاس محمد، بعد از بدست آوردن رياست حركت، بخاطر پلان و طرح امور مهم در حركت ، برگذار نموده بود.

افكار و معتقدات:

-بايد در نظر گرفت كه افكار اين حركت به تدريج تغيير ميافت ، متأثر از شخصيت زعيم و سرپرستي مي بود كه امور آن را اداره مي كرد، بنابرآن بايد تغييرات حركت را به سه مرحله تقسيم كرد.

اول: دوران والاس د.فارد:

-حركت در ابتداء تأسيس بنام (امة الاسلام) شناخته مي شد، و اسم ديگري هم داشت كه آن ( امة الاسلام المفقودة المكتشفة) بود.

-تأكيد بر دعوت به سوي آزادي، مساوات، عدالت، و كار بخاطر پيشرفت امور جماعت .

-بالا دانستن جنس سياه پوست، و اصيل پنداشتن آن، تأكيد بر چسپانيدن سياه پوستان به اصل و تبار افريقايى، بدگويى سفيدپوستان و توصيف شان كه آنان شياطين اند.

-كار بخاطر برگردانيدن اتباعش از تورات و انجيل به سوي قرآن كريم.

-ايجاد دو بخش، بخشي براي زنان بنام ( تدريب البنات المسلمات) و بخشي براي مردان بنام ( ثمرة الاسلام) اينهمه بخاطر ايجاد لشكر قويي بود كه از حركت و مركز اجتماعي و سياسي آن دفاع نمايد.

دوم : دوران اليجا محمد:

-اليجا محمد اظهار و اعلان نمود كه خدا چيزي غيبي نيست، بلكه لازم است خدا متجسد و ظاهر در شخصي باشد، و آن شخص همانا فارد است كه خدا در وي حلول نموده است، بنابرآن وي سزاوار عبادت و دعاء است، بدين ترتيب او افكار باطنيه را در جماعت خود داخل نمود.

-براي خود مقام پيامبري را اختيار نمود، و به نام «رسول الله» ياد مي شد.

-بر پيروان خود گروگيري، نوشيدن شراب، تنباكونوشي، وزنا را حرام گردانيد، اختلاط زن را با مرد بيگانه منع كرد، بر ازدواج ميان دختران و جوانان فرقه تشويق كرد، و ازرفتن در اماكن لهوو لعب ورستوران هاي عام منع كرد.

-اصرار ورزيدن بر بالا داشتن جنس سياه، و پنداشتن آن منبع هر خير و نيكي،

و دوام بر حقير شمردن جنس سفيد پوست و وصف آن به پستي و رذالت ، در اين هيچ شك نيست كه عضویت  در گروه مشروط به سياه پوست بودن است،

و براي سفيد پوستان هيچگونه مجال شمول نيست.

-اليجا محمد جز به اشيائي كه در تحت حس و مشاهده قرار مي گيرند به چيز ديگري ايمان نداشت، بنابرين نه به ملائكه ايمان داشت و نه به حشر جسماني، زيرا بعث و بر انگيخته شدن نزد وي جز بعث عقلي براي سياه پوستان امريكا چيز ديگري نبود.

-به ختم رسالت و خاتم النبيين بودن محمد(ص) ايمان نداشت، و اعلان مي نمود كه خود وي خاتم پيامبران است، زيرا هر پيامبر به زبان قوم خود مي باشد، وي – يعني اليجا محمد – نيز به زبان قومي خود ، يعني سياه پوستان، فرستاده شده و از طرف فارد براي وي وحي فرستاده مي شود.

-به كتاب هاي آسماني ايمان دارد، ولي مي پندارد كه كتابي به زبان قومش كه سياه پوستان است نيز نازل خواهد شد، كتابي كه آخرين كتاب آسماني براي بشريت خواهد بود.

-نماز در دوران وي عبارت بود از : خواندن فاتحه (الحمد الله ) و يا چند ايت ديگر، و دعاء مأثور، باروي نمودن به طرف مكهء مكرمه و حاضر ساختن چهره فارد در ذهن، روزي پنج بار.

-روزه هر سال در ماه دسمبر به عوض ماه رمضان بود.

-هر عضو دهم حصهء درآمد خودرا به حركت ميداد.

دردوران وی روزنامه ای چاپ می کردند به نام( محمد حرف مي زند) که معتقد بودند هرچه در آن هست حقیقت محض می باشد

سوم : دوران وارث الدين محمد:

-در 24 نومبر 1975م وارث الدين اسم جديدي براي حركت خود اختيار نمود كه آن عبارت است از ( بلاليون)، منسوب به سوي بلال حبشي مؤذن پيامبر – صلى الله عليه وسلم – .

-در 19 يونيو 1975م وارث الدين قانون عدم شمول سفيد پوستان را در تنظيم ملغی اعلان كرد و در 25 فبراير 1976م تعدادي از سفيد پوستان جذب شده در تنظيم در پهلوي سياه پوستان در مركز كنفرانس ها به نظر ميامد.

-پرچم امريكا در پهلوي پرچم تنظيم گذاشته مي شد، در حاليكه سابق پرچم امريكا ممثل و نشان شخص سفيد پوست ، چشم سبز و شيطان قوقازي بود.

-در 29 اغسطس 1975م فرمان صادر كرد كه بايد رمضان روزه گرفته شود، ودر عيد رمضان چشن گرفته شود.

-در 14 نومبر 1975م نام روزنامه از ( محمد حرف ميزند) به ( بلاليان نيوز) تبديل گرديد.

-اعلان كرد كه لقبش در عوض رئيس وزراء «امام بزرگ» است، همچنان

كه كلمهء «وزراء معابد» را به كلمهء «امام » تبديل نمود، وخودش امور ديني را بدوش گرفت، و ديگر امور را به ديگر افراد برازنده حركت سپرد.

-معابد را آمادهء برگذاري نمازها نمود.

-در 3 اكتوبر 1975م فرمان صادر كرد كه بايد نمازها همانطور اداء شود كه ديگر مسلمانان مي نمايند، هر روز پنچ وقت به شكل درست آن.

-تأكيد بر اخلاق و روش اسلامي، ذوق و حسن شكل و قواره، پوشيدن لباس مناسب به زن .

-داعيان حركت به زندان ها مي رفتند و در ميان زنداني ها دعوت خويش را نشر مي نمودند، مأمورين امنيت مشاهده مي كردند كه شخص سياه پوستي كه خيلي متمرد و سركش در داخل زندان بود به مجرد داخل شدنش در اسلام خيلي انسان درست و با انضباط مي گردد، به همين وجه مأمورين و صاحبان سلطه به دعوت داعيان خيلي خوش بودند.

-درست ساختن مفاهيم اسلامي كه در دوران فارد و اليجا محمد حركت به طرز نادرست آنرا پذيرفته بود، واقدام به اصلاحات در آن.

-اموريكه سابقا ذكر كرديم دلالت براين ندارد كه حركت صد در صد اسلامي شده ، ولي دال بر آنست كه تا اندازه ای اصلاحات خوبي در افكار و معتقدات حركت، نسبت به سابق آمده است ، ولي هنوزهم به اصلاحاتي در عقيده و عمل محتاج است، تا در جادهء مستقيم اسلام قرار گيرد.

-امور ميان رهبران حركت خيلي مضطرب و پراگنده گرديد، كه در نتيجهء آن در 25 مايو 1985م وارث الدين حركت را منحل اعلان كرد، و گذاشت كه هر بخشش به طور مستقل كاركند، و هر روز امور جديدي رخ ميدهد و حركت تغيير ميكند.

-مداخلاتي از طرف قذافي وجود داشت و مداخلاتي هم از ايران وجود دارد كه هركدام مي خواستند حركت را به وفق خواهش و نظر خود بچرخانند، همچنان در ميان حركت شخصياتي جديد به ظهور مي رسند، اشخاصي هم پنهان مي شوند،

سبب پیدایش این گروه:

-اين حركت براي در شكستن دو حركت قومي ديگر كه در ميان سياه پوستان ظهور كرده بود، برخاست ، كه آن دو حركت عبارتند از:

1-حركت (الموريه) كه مؤسس و داعي آن سياه پوست امريكايى تيموثي نوبل دروعلي(1929م)بود،وحركت خودرا سال1913م تأسيس نموده بود، و آن يك دعوتي است مأخوذ ازمبادي اجتماعي وعقايد ديني آسيويي مختلط، ولي خودرا مسلمان مي شمردند، و بعد از وفات رهبر شان حركت به جانب ضعف گراييد.

2-تنظيم ماركوس جارفي () (1887 -1940م) كه وي تنظيم سياسي خودرا براي سياه پوستان، سال 1916م تحت اسم ( Associtation) تأسيس نمود، اين حركت به نصراني بودن موصوف است، ولي عيسى – عليه السلام – و مادرش را سياه پوست ميدانند، در سال 1925م رهبر اين تنظيم از امريكا تبعيد شد، و اين امر منجر به از بين رفتن حركت گرديد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-شمارهء سياه پوستان در امريكا به 35 مليون انسان ميرسد، كه از آنجمله تقريبا يك مليون آن مسلمان است.

-مساجد خودرا بنام معابد (Temples) ياد مي كنند، و آنان فعلا 80 شعبه و شاخه در شهرهاي مختلف امريكا دارند، و مدارس شان نيز بالغ بر زياده از 60 معهد، در اماكن مختلف امريكا مي گردد،كه ساعت اول درس شان همه روزه به تعليم دين اسلام تخصيص داده شده است.

-مراكز مسلمانان سياه پوست در ديترويت شيكاغو و واشنطن قرار دارد، و به فكر برپا شدن دولت مستقل هستند، در مسائلي كه به سياه پوستان تعلق مي گيرد به طور عموم كمك مي كنند.

 

تحقیق و جمع آوری: اسماعیل امینی(شوی) امام وخطیب روستای کانی زرد سردشت

نمایش بیشتر

اسماعیل امینی

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - سردشت @ شغل : امام جماعت و خطیب

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا