اندیشه

بازخوانی ریشه های تروریسم در جهان اسلام

مقاله پیش رو قریب به ۱۰ سال پیش از امروز به رشته تحریر درآمده است، اما حوادث این روزهای ایران و منطقه باعث گردید تا گروه اندیشه فراتاب، آن را که توسط دکتر سیدهاشم هدایتی از فعالین اصلاح طلب کرد نوشته شده است و در اختیار فراتاب قرار داده است، را بازنشر کنند:

در چند ماه اخیر با ظهور ناگهانی گروه داعش در عراق و اقدامات نامتعارف این گروه دربرخورد با مردم بی پناه و حمله به مناطقی از اقلیم کردستان، دگر بار سخن گفتن در ذم ترور و تروریسم بر سرزبان ها افتاده است. دوستانی از سر مهر و تکلیف امثال حقیر را مخاطب می سازند که چرا در مورد این گروه چیزی نمی نویسید. به عرض می رسانم:

ظهور ترور و تروریسم در هر نقطه از دنیا دلایل و ریشه هایی دارد (کما اینکه به نظر اکثر عقلای جهان عملکرد غلط تبعیض گرانه دولت نوری مالکی یکی از دلایل عمده ظهور و قدرت گرفتن داعش در عراق به شمار می آید) بی توجهی به این ریشه ها و تلاش صرف برای نابودی و کشتن سلاح به دستان یا بمب به دوش های جهادی و تکفیری نه تنها به نابودی و ریشه کن کردن تروریسم نخواهد انجامید بلکه اگر صرفا از سر هیجان و احساس و با رفتار انتقامجویانه باشد نتایج ناگوار دراز مدت به بار خواهد آورد. کشتن هزاران سلاح بر دوش در یک کشور زخم هایی بر تن آن جامعه خواهد نشاند که در طول روزگاران دراز برجای خواهد ماند و هرازچندگاهی نمکی بر آن پاشیده شود جز درد و رنج نتیجای نخواهد داشت.

به قول یک صاحب نظر آلمانی ترور سلاح ستمدیدگان فقیر است کما اینکه اتم هم سلاح قدرتمندان زیاده خواه استعمارگراست. با کشتن یک تروریست فقیر، ریشه تروریسم کنده نخواهد شد. صاحب این قلم ضمن محکوم کردن جنایات تروریست های تکفیری داعش در سوریه و عراق به ویژه برخورد ضد انسانی شان با مردمان بی پناه شهرها و روستاهای کردنشین عراق و حمایت از نبردهای مبارز وطن دوست کرد و قدردانی از کمک کشورهای همسایه وجهان درجهت بیرون راندن آنان از شهرها و روستاهای اشغالی، به جد بر این باورم که اگر جهان –به درستی و صادقانه – در پی ریشه کن کردن ترور و تروریسم است باید قدرتمندان و حاکمان همه کشورها بکوشند، ریشه تبعیض و ستم از بن کنده و درخت عدل و انصاف نشانده شود.

حقیر در سال ۲۰۰۴ پس از قضایای یازده سپتامبر مقاله ای نوشتم با عنوان “ریشه های تروریسم در جهان اسلام”، هنوز هم برآن سخنان پای می فشارم و ضمن دعوت از دوستان با حوصله ای که طاقت مطالعه مطالب تفصیلی و تحلیلی را دارند برای مطالعه و امعان نظر در مفاد آن، درخواست دارم اندکی تروریسم را  عمیق تر از داعش و شنگال و جلولا ببینند:

۱ . سخن گفتن و اعلام موضع کردن پیرامون تروریسم، به ویژه در سال های اخیر به یک پدیده سهل و ممتنع برای کسانی تبدیل شده است که در جهان اسلام دگی کرده ودر جریان مبارزات دینی و انقلابی خود را در مجموعه طرفداران سیستم سیاسی اسلامی قرار داده اند! صاحب این قلم نیز به واسطه همین موقعیت هم مایل به اظهار نظر درباره تروریسم بوده است و هم از ورود به این عرصه احتیاط داشته است. نگارش مقاله “گفتمان تروریسم“ از سوی هموطن اندیشمند و اصلاح طلبم کاک صلاح الدین عباسی مهابادی، که در کلیه نوشته هایش رگه های غلیظی از حق گویی و عدالت طلبی مشاهده می شود، به ویژه اینکه خمیر مایه نوشته وی دیدگاه های نویسنده آزاده و بی باک کرد دکتر فاروق رفیق با آن ویژگی های ژرف اندیشی خاص بود و درج آن در سایت های اینترنتی متعدد، مرا بر آن داشت که به نام یکی از کردهای اهل سنت ایران که هنوز چشمانش از دود ترور و تروریسم می سوزد برداشت های خودم را در این باب به رشته تحریر در آورم، شاید به شناخت گوشه هایی از ناگفته های این زخم التیام نابخش کمک کند!

 ۲ . در مقاله مورد اشاره ضمن اذعان به ناشناخته ماندن ماهیت تروریسم و چرایی های آن، تروریسم به عنوان یک گفتمان خشن تلقی شده است که وجود ظلم وتبعیض و ناعدالتی، به ویژه در عرصه بین المللی از علل آنند. اشاره به حادثه یازده سپتامبر و بحث های پیرامونش، تلاش غرب به ویژه آمریکا برای انحراف اذهان جهانیان از حقیقت موضوع و نیز نقش اساسی آمریکا و سیاست های سلطه گرانه اش در تقویت این پدیده شوم از یک سو و قایل شدن به اینکه تروریسم یکی از اشکال سه گانه جنگ بین ظالم و مظلوم و گدا و غنی است از محورهای برجسته این مقاله است. هدف پاسخگویی به هیچیک از این موضوعات نیست چرا که بیان واقعیت است، اما گوشه هایی از آن آنچه من در صدد شکافتن آن هستم اولا تغییر نگاه از یک موضع خاص و یک بعدی به نگاهی چند بعدی است زیرا آن نگاه بخشی از واقعیت اند و نه همه آن. ثانیا بی توجهی به ریشه ها و بنیان های آن و پرداختن به مقوله تروریسم صرفا به عنوان یک واقعیت و بدون توجه به مبانی تئوریک آن همانطوری که جناب عباسی هم اشاره کرده اند نوعی خود فریبی است. ثالثا ایجاد نوعی تقابل بین حرکت های عدالت خواهانه ای که به گفته نویسنده ترورشکل افراطی آن است با جهانی شدن و دموکراسی و مدرنیته هم جای سؤال بسیار دارد و هم خطرناک به نظر می رسد! در هر حال منهم می کوشم به نکاتی از این پدیده زشت اما واقعی اشاره کنم. انتظار می رود صاحبان فکر و قلم، به ویژه اندیشمندان مسلمان با نگاه از درون، مسئله را تحلیل و دامن دین حقیقی را از انتساب به این واقعیت ناخوشایند و ضدبشری، پاک و ثبت آنرا به نام دین و دینداری در تاریخ مورد سؤال قرار دهند!

 ۳ . شاید بتوان برخی از ویژگی های تروریسم، با توجه به واقعیات گروه ها و افراد منصوب به آن را به شرح زیر نام برد:

 ۱) مطلق گرایی: بی گمان مطلق گرایی یکی از مهمترین مشخصه کسانی است که در یک مواجهه و تقابل و یا به تعبیری در میدان رقابت حذف فیزیکی رقبا را به شیوه خشن و افراطی بر می گزینند. این افراد و گروه ها فرض خود را بر این اساس می گذارند که اولا خودشان را حق مطلق و مخالفان شان را ناحق مطلق دانسته ثانیا بر اساس دیدگاه دگم و یک سو نگرانه هیچ راهی جز نابودی رقیب نمی شناسند و ثالثا براساس ذهنیت مطلق گرایانه هیچ توجهی به روش و نتایج واقعی اقدام خود ندارند. در واقع اینان یک تکلیف فردی و اجتماعی برای خود قایلند و عمل به آن را از همه چیز مهمتر تلقی کرده و نظر و برداشت هیچ مرجعی برای شان مهم نیست. تاجایی که اگر لازم شد تحت عناوین انتحار یا شهادت طلبی حاضر به فدا کردن جان خویش بوده و از قربانی کردن بی گناهترین و بی ارتباط ترین آدم ها هم ابایی ندارند. چرا که از دیدگاه آنان آنچه مهم است آرمان آنهاست که حق مطلق است و فدا شدن هر کس در مقابل آن هدف مقدس مهم به حساب نمی آید. این آرمان مقدس و مطلق می تواند با مستمسک قرار دادن دستورات دینی یا ایدئولوژیک حزبی و گروهی و یا قومی و قبیله ای و یا حتی ادعای رهایی بشر و خیر و سعادت او باشد.

 ۲)عدالتجویی و برابری طلبی: اگر به تک تک حوادث ناشی از ترور و تروریسم بنگریم مشاهده می شود تقریبا بدون استثنا خمیر مایه ای از عدالت طلبی در آن مطرح است. غالبا در جاها و ایام و موقعیت هایی که احساس ظلم و تجاوز و تبعیض مشهود است، اقدام به عملیات تروریستی از نگاه عاملان آن توجیه پذیر می شود. این احساس ظلم و در نتیجه اقدام برای احقاق حق و برگرداندن عدالت می تواند در سطح فردی، قومی، ملی، منطقه ای و یا حتی جهانی باشد. شخصی که در یک اقدام شخصی مثلا تعدی کننده به ناموسش را در یک اقدام غافلگیرانه شخصی از پای در می آورد، کار خود را نوعی عدالتجویی می شمارد و فرد یا افرادی که در قالب یک اقدام فردی یا سازماندهی شده گروهی، برای اعاده حیثیت و احقاق حق قومی یا مذهبی، طرف مقابل را ترور می کنند هیچگاه تصور نادرست و نامشروعی از کار خود ندارند بلکه آنرا نوعی اجرای عدالت و مقابله با ظلم و تبعیض می دانند. در سطح بین المللی نیز زمانی که افرادی از یک کشور دست به ترور افراد کشور رقیب می زنند برای عمل خود توجیه عدالت طلبانه دارند. چرا که اگر غیر از این بود دلیلی برای آن ها وجود نمی داشت اینچنین خشن به حذف رقبا بپردازند. با این وصف گرچه ترور از سوی نظریه پردازان صرفا در حوزه سیاسی تعریف می شود اما در واقع، ترور، ترور است چه با نیت سیاسی چه غیر سیاسی اما انگیزه عدالتجویی در آن محرز است.

 ۳) احساس ضعف و ناتوانی در رسیدن به هدف: در یک میدان رقابت استراتژی های متعددی برای تعامل با رقبا وجود دارد: از مذاکره و توافق تا احتیاط و در نهایت تصمیم به حذف کلی آن ها که مورد اخیر به جنگ تعبیر می شود. در شرایطی که فرد یا گروه و کشور ی در خود احساس قدرت بنماید، دست کم در برابر با رقیب موجود، به یک جنگ علنی و تعریف شده که نوعا کلاسیک خوانده می شود دست می زند. اگر احساس ضعف کند به شیوه های مخفی و پنهانی روی می آورد که در عرف جنگ چریکی نامیده می شود. اقدام به ترور نشان از اوج احساس ضعف و نابرابری است. طرفی که هیچ شانسی برای خود قایل نیست و توان خود را برای رودر رویی علنی کافی نمی بیند به غافلگیری رقیب می پردازد. کشتن افراد بی ارتباط با رقیب و بویژه زنان و کودکانی که هیچ نقشی در این مواجهه و رقابت ندارند نهایت ضعف و استیصال را می رساند. در این رابطه هرچه دامنه بی ارتباط کشی بیشتر باشد ضعف بیشتر تروریست ها را نشان می دهد.

 ۴) رفتار انفعالی و عکس العمل هیجانی و غیر عقلایی: واقعیت ها نشانگر این حقیقت اند که ترور غالبا و یا تماما نوعی عکس العمل است و نه یک اقدام ابتدایی و برنامه ریزی شده. نگاه افرادی مثل مهندس صلاح الدین عباسی بیشتر روی همین محور متمرکز است. مشاهده می کنیم از مقاله وی اینگونه استنباط می شود که در برابر اعمال زورگویانی چون اسراییل یا آمریکا و امثالهم چاره ای جز ترور برای تروریست ها نمی ماند. یعنی ماهیتا اقدام تروریستی دارای اصالت بالذات و ابتدایی نیست. یعنی اگر ستم نباشد، اگر تبعیض و نابرابری نباشد زمینه ای برای اقدامات تروریستی نمی ماند. لذا از این منظر می توان گفت: اگر کسانی یا سازمان ها و کشورهایی در صدد از بین بردن تروریسم هستند باید بکوشند زمینه ها و اعمال ستمگرانه از بین برود تا عکس العمل آن، از جمله ترور هم از بین برود.

 ۵) نفی کرامت ذاتی انسان: شیوه های رفتاری تروریست ها نشان می دهد که اصولا اعتقادی به کرامت ذاتی انسان ندارند. از نظر آنان این فکر و ایدئولوژی و نوع نگاه  ایشان است که قدر و قیمت افراد را معین می کند. از این منظر بعضی از آدم ها خیلی خوبند، پاکند، مظلومند، عدالتجو و منزه اند و برخی خبیث و نامرد و ناپاک و سزاوار مرگ! این فکر با هر مبنای تئوریک، خواه آسمانی یا زمینی، برای انسان، کماهو انسان، ارزش ذاتی قایل نیست. انسان ها دسته بندی می شوند. دسته ای خوب، خیلی خوب و دسته ای بد و خیلی بد. زمانی که یک تروریست برای ضربه زدن به یک قدرت سیاسی، ولو بد و ناصالح، به خود اجازه می دهد عده ای کودک و پیر و جوانی که هیچ ارتباط منطقی با آن قدرتمندان ندارند در کمال قساوت و بی رحمی و در غفلت قربانی شوند نشان از شان دونی است که انسان ها نزد آنان دارند. این نگرش را مقایسه کنید با دیدگاهی که می گوید کشتن یک انسان مانند کشتن بشریت است.

 ۶) باور به این اصل که «هدف وسیله را توجیه می کند»: نمی خواهم وارد بحث در این زمینه بشوم که رابطه هدف و وسیله چیست و از تعامل این ها چه نسبتی به دست می آید. اما از رفتار تروریست ها به خوبی استنباط می شود که از نگاه آنان برای تحقق اهدافی که فکر می کنند حق است، آن هم حق مطلق، می توانند از هر وسیله ای ولو به کارگیری خشونت و کشتن غافلگیرانه، مغایر با قوانین میدان جنگ و بی حساب و کتاب،  آدم ها، حتی آدم های بی گناه، استفاده کنند. گاه عمل به این اصل، زشتی و خباثت کار تروریست ها را به اوج می رساند. به یاد آورید حکومتی را که برای حذف مخالفان سیاسی خود به چه وسیله های متوسل می شود که جدا مشمئز کننده است. زمانی یک حکومت مخالف سیاسی خود را سر میز مذاکره از پای در می آورد و یا در گذشته ها شاهانی که مخالفان خود را به مهمانی دعوت کرده و سر سفره غذا اقدام به قتل شان می کردند، یا زمانی که یک تروریست دست به قتل زن و بچه و کهنسالان منسوب به رقیب او می زند، با یک بمب اتوبوسی را منفجر و یا ساختمانی را منهدم می کند که ده ها غیر نظامی بی گناه درآن حاضرند و نمونه هایی از این قبیل چقدر صحنه زشت و ضد بشری می شود . این اتفاق نمی افتد مگر به واسطه اعتقاد به اصل “هدف وسیله را توجیه می کند“.

 ۴ . در یک نگاه اجمالی به واقعیت های جهان کنونی صاحب این قلم به عنوان فردی که حدود یک ربع قرن است با مسایل سیاسی آشنا و مرتبط است نام گروه ها و افرادی را شنیده است که تروریست نامیده شده اند و عملیات تروریستی انجام داده اند. خواه تروریسم دولتی یا غیر دولتی، ویژگی های بیان شده در بالا را در آن ها، به فراخور دیده است. بی گمان کسانی که سن و سالشان بیشتر است پیشتر از این ها را نیز به یاد دارند. گاهی در تاریخ هم نمونه هایی از ترور ثبت شده است. این مسئله محدود به جامعه و کشور و دین و ملیت خاصی نیست. بررسی تاریخی این مسئله هم جزو اهداف این نوشته نیست. آنچه من به آن نظر دارم توجه به تروریسمی است که از چند سال پیش به واسطه انفجارهای نیویورک در یازده سپتامبر سر زبان ها افتاد و کوشش می شود همه کاسه و کوزه ها سر اسلام و مسلمان ها شکسته شود. از سویی برخی گروه های شیعی و سنی بی توجه به نیات مبلغان این نظریه، دنبال سر نخ در مذهب اند. شیعیانی می کوشند برای تبرئه خود، سنی ها را بانی فعالیت های تروریستی بخوانند و سنی هایی نیز برعکس در تلاش اند مذهب شیعه را مروج عملیات تروریستی خطاب کنند. در این نوشته خیلی در پی ریشه یابی این مسئله هم نیستم، گرچه مسئله ی قابل تامل و پژوهشی است. آنچه در این مقاله پیگیری می شود این است که ترور یک روش است در میدان رقابت و نوعی تعامل است بین رقبا. تروریسم دارای ویژگی هایی است که انسان امروزی، عقل جمعی مردمان این عصر آن را نمی پسندند. دنیای امروز دنیای مطلق گرایی نیست، دنیای پلورالیسم و تکثر و تنوع پذیری است. در منطق پذیرفته شده امروز، نمی توان به صرف آرزوی حق و عدالت انسان ها را قربانی کرد. در جهان امروز، فرض بر این است که انسان کرامت و حرمت ذاتی دارد، هرچه هست در اختیار انسان است. انسان حتی از مقدس ترین مقدس ها هم عزیزتر است. هیچ انسانی را نمی توان به بهانه دفاع از هیچ دین و ایدئولوژی و اندیشه مقدسی قربانی کرد. دین ها برای انسان اند، نه انسان ها برای دین. در دنیای امروز دیگر پذیرفته نمی شود به بهانه نمایندگی خدا به تسخیر انسان ها پرداخت. مردم این جهان پذیرفته اند همه برابرند و برای تشکیل جامعه سیاسی و اجتماعی همه باید مختار و دخیل باشند و مکانیسم آن را هم پیدا کرده اند. فهم امروزی می گوید: اینکه ما فکر کنیم پروسه جهانی شدن و نزدیکی انسان ها به هم بد است وب رای مقابله با این بدی می توان از هر وسیله ای، ولو ترور ، بهره گرفت خطاست. اگر ما فکر کنیم مدرنیته و دمکراسی بد است و ما برای مقابله با آن حق داریم از هر حربه ای ، ولو ترور و یا تحقیر طرفداران آن مبادرت بورزیم از منظر عقلای عالم پذیرفته نیست. انسان امروز در کنار علاقه مندی به حقیقت، واقع بین هم هست. انسان امروز کرامت و حرمت انسان را بالاترین حقیقت می شمارد و علاقه مند نیست به بهانه های دیگری این کرامت و حرمت نادیده گرفته شوند. البته نمونه های عینی گویای این واقعیت اند که این اندیشه جدید مخالفان سرسختی دارد. مخالفانی از جنس سنت و کهنگی و مخالفانی از جنس نو، زیاده خواهی و توسعه طلبی. در چنین میدانی آیا می توان گفت تفکر ضدبشری تروریسم مختص به یک نقطه، یک زمان و یک کشور یا دین و ملیت خاص است!؟ لابد همه خواهیم گفت نه. و اذعان خواهیم کرد که تروریسم ناشی از مطلق گرایی و نادیده گرفتن کرامت انسانی است و رفتار تروریستی از هر فرد و گروه و سازمان و کشور و دولتی که سر بزند محکوم است خواه در ظاهر دیندار باشند یا بی دین، مسلمان باشند یا مسیحی و یهودی، سنی باشند یا شیعه، کمونیست باشند یا لیبرالیست.

 ۵ . مردم جهان مصداق هایی را می شناسند که تروریست به شمار می آیند. برای عینی تر شدن بحث به دهه های اخیر اشاره می کنیم: القائده به اتهام انفجارهای نیویورک و مادرید، جهاد اسلامی فلسطین به خاطر عملیات های داخل خاک فلسطین علیه اسرائیلی ها، انصار السنه و انصار الاسلام و جیش المهدی به خاطر فعالیت های تروریستی در عراق، سپاه صحابه و سپاه محمد در پاکستان که به کشتار شیعیان و سنیان می پردازند، مجاهدین خلق به خاطر ترورهای وسیع در ایران در دهه شصت، برخی گروه های مسلح کرد به خاطر ترور ده ها فعال سیاسی و مذهبی کردستان ایران، جنبش اسلامی الجزایر و الجهاد مصر به خاطر عملیات های کور تروریستی در سال های گذشته، فدائیان اسلام و چریک های فدایی به خاطر ترور دولتمردان حکومت پهلوی، گروه های کشمیری و اندونزیایی و برخی کشورهای دیگر شرق آسیا، گروه های چچنی به خاطر انفجارهای چند باره در روسیه و پیشترها گروه های کمونیستی در جهان که بارزترینش خمرهای سرخ کامبوج بود. از سوی دیگر ترورهای دولتی که به برخی کشورها نسبت داده می شود و غالبا صحت دارد از همین دست است. ازمصداق های تروریسم دولتی می توان به دولت اسراییل اشاره کرد که صراحتا از ترور مخالفان فلسطینی خود دم می زند. ترور مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در داخل و خارج همچون ترور بختیار، قاسملو، شرفکندی در اروپا و موارد داخلی که در سال های گذشته به قتل های زنجیره ای مشهور و پیشتر نیز مواردی بی سر و صدا اتفاق افتاد که به بخشی از حاکمیت نسبت داده شده است. دولت سابق ترکیه با شیوه های گوناگون، از جمله روشی که به دستگیری اوجالان انجامید و قتل و کشتار مخالفان پرداخته، نمونه دیگر تروریست دولتی است. آمریکا با اقداماتی همانند آنچه در پاناما رخ داد نمونه هایی از فعالیت تروریستی را به نمایش گذاشته است. نمونه هایی از این دست در بسیاری از کشورهای دنیا روی داده است. ترور رئیسان جمهور آمریکا در گذشته ها و امثال آن در ممالک اروپایی و در تاریخ چهارده قرن اسلام هم موارد زیادی رخ داده است. چه کسی می تواند خط کشی کند و با قاطعیت تروریسم را به یک کشور یا دین خاص نسبت بدهد؟! اینکه بیائیم و با مرزبندی های خود ساخته، انگشت اتهام را به سوی اسلام یا مذهب و کشور ویژه ای نشانه برویم نه منطقی است و نه با واقعیت ها هماهنگ است. از سوی دیگر اگر ریشه تروریسم را در چند مورد خاص خلاصه کنیم باز ره به بیراهه برده ایم. درست است بی عدالتی بستر اصلی و مهمی برای بروز و رشد رفتارهای افراطی و تروریسم است اما همانطوری که ذکر شد نوع نگرش آدم ها به انسان و زندگی وحقیقت مسایل اساسی زیربنایی و فرهنگی است که هرگز نمی توانیم آن ها را نادیده بگیریم. مردمی که برای انسان اصالت قایل نشوند، و انسان را به مثابه ابزاری در اختیار ایدئولوژی قرار بدهند و آدم ها را به خوب و بد تقسیم کرده و برای باورهای خود تقدس و مطلقیت قایل باشند ، زمینه بیشتری برای گرایش به ترور دارند تا مردمان فرهیخته و انسانگرایی که برای انسان حرمت قایل اند تاجایی که حتی زندان مادام العمر را به جای اعدام برای واجب القتل ها توصیه می کنند. چه خوبست نخبگان و اندیشمندان مسلمان اکنون که در سال های اخیر انگشت اتهام تروریست بودن را به سوی مسلمان ها نشانه رفته اند، و متاسفانه مصداق های متعدد برای این اتهام خودنمایی می کنند، به جای یک سویه نگری به معرفی چهره واقعی و انسانگرای دین پرداخته و دامن آن را از پیرایه های تاریخی شبهه انگیز پاک کنند. به آسانی نمی توان از کنار فضایی گذشت که به یک جوان، وحتی نوجوان قبولانده است با بستن بمب به خود عده ای بی گناه و بی اطلاع از ماجرا را در غفلت کشتار کند و نام عملیات شهادت طلبانه بر آن بگذارد. ویا ده ها و صدها مرد و غیر مسلمان و مسلمان را در آمریکا و اروپا و آسیا بکشد و نام جهاد و بیدارگری اسلامی برعلیه صلیبی ها بر آن بنهد تاجایی که خشک مغزهای احمق و مغرض نظیر ناتانیاهو، بهانه به دست بگیرند و چنین کنند که جنایاتشان روی نظم نوین جهانی مورد ادعای غرب را سیاه کند. باید دید این چه مبنای فکری است که به رژیم صهیونیستی مجوز قتل عام فلسطینیانی را می دهد که می خواهند خودشان آقای خودشان باشند؟ باید دید این چه منبع دینی است که به دولت های به نام اسلامی اجازه می دهد مخالفان خود را در هر کجای دنیا با ددمنشانه ترین شیوه ترور و یا در درون کشور خود زنان شصت ساله را مثله کنند؟! آیا شکی وجود دارد که یک قرائت از دین چنین فتوایی صادر می کند! به گمان نویسنده این سطور اگر تروریسم واقعیت است، که هست بساید با آن واقع بینانه برخورد کرد. لابد تصادفی نیست که در سال های اخیر حرکت های تروریستی در جوامع مسلمان نشین برهنه تر از سایر جاها خودنمایی می کند. تروریسم، تروریسم است چه در آمریکا ، چه در اروپا، چه در فلسطین، چه در تهران و چه در موصل و کرکوک عراق. اما بدون ریشه یابی و شناخت مبانی فکری آن نمی توان در صدد ریشه یابی آن بر آمد. اینکه بی عدالتی و ظلم وتبعیض و استبداد رای حاکمان قدرت طلب، یک بستر و زمینه بسیار قوی و جذاب برای تولد و رشد تروریسم است مورد تردید کسی نیست اما چه کسی به ما حق می دهد برای برقراری عدالت جنایت بکنیم! چه کسی به ما حق می دهد برای براندازی ستم، تروریسم را گسترش دهیم ! آیا بشریت به این حد از عقلانیت نرسیده است که برای درمان دردهایش ، برای رفاه ، آسایش، برابری، عدل و داد، راهی جز آدم کشی وجنایت بپیماید؟!

منبع : فراتاب

نویسنده: سید هاشم هدایتی – دکترای مدیریت استراتژیک، مدرس دانشگاه و فعال مدنی و سیاسی

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا