گفتوگو با دکتر مصطفی خرّم دل
در سایهی نور . گفتوگو با دکتر مصطفی خرّمدل، نگارندهی تفسیر نور
✅ مصطفی خرمدل که هماکنون صفای ویژهی عهد پیری و از سر گذراندن تجارب رنگرنگ روزگار، در کلام و سیمایش پدیدار است؛ همچنان گرمپوی و قویدل در کار نوشتن و ترجمه است و در میان کوششهای عدیدهاش، تفسیر نور را بیشتر دوست دارد.
✅ تفسیر نور که در حقیقت ترجمهای حاوی پارهای توضیحات لازم و مختصر است، سهم فراوانی در وصل دلها و نگاههای جامعهی اهلسنت ایران با کتاب آسمانی قرآن داشته است. به این بهانه گفتوگوی کوتاهی داشتهایم با صاحب این اثر پُرفایده و از سیر زندگی و دیگر کوششهای فرهنگی و فکریاش جویا شدهایم.
– استاد عزیز، سهم شما در تکوین روحیهی دینداری طیف پرشماری از جوانان، انکارناپذیر است؛ در حلقههای قرآن و محفلهای ایمانی، تفسیر نور، نقش کانونی و مهمی ایفا میکرد؛ خیلی از اهالی مسجد، معلمان و نوآموزان قرآن، وام دار شما هستند که در مسیر آشنایی با معنا و محتوای قرآن، دستگیری کردید؛ دوست داریم در آغاز این گفتوگو، از کودکی و ایام تحصیل خود بگویید.
من در سال ١٣١٨ در روستایی دهبُکر مهاباد متولد شدم. چندی بعد به شهر آمدیم. پدرم کشاورز بود و به مهاباد هم که آمدیم همین پیشه را داشت. ایام تحصیل را در مهاباد بودم و دیپلم ادبیات فارسی گرفتم.
– شما دروس حوزوی و طلبگی هم خواندهاید؟
تنها ۶ ماه و نیم در حُجره درس خواندم. آنهم داستان دارد. سال دوم دبیرستان که بودم، در ماه رمضان که مصادف شده بود با ایام نوروز، در مسجد شاه درویش مهاباد، ماموستایی موعظه میکرد؛ سه طلبه داشت؛ در ضمن صحبتهایش گفت: «هر که سرش لُخت باشد(کلاه بر سر نداشته باشد) دوزخی است.» خیلی متأثّر شدم و به طلبهها گفتم من دیگر دبیرستان نمیروم. از آن وقت دیگر نرفتم دبیرستان و رفتم طلبه شدم. مجموع دوران طلبگی من ۶ ماه و نیم در مهاباد و سه روستای دیگر طول کشید؛ اما بعد دیگر خودم مطالعه کردم. سال ۴٢ هم که برای درس دانشگاه به تهران رفتم، همین عشق به مذهب و آیین سبب شد تا رشتهی ادبیات عرب را انتخاب کنم و نه رشتهی دیگری را.
– از دوران دانشجوییتان بگویید؟
من سال ۴٢ کنکور دادم و لیسانس ادبیات عرب دانشگاه تهران قبول شدم. لیسانس را تمام کردم و چون دراین رشته فوقلیسانس وجود نداشت مجبور شدم به دانشگاه معقول و منقول بروم.
از اساتیدی که در دوره لیسانس داشتم میتوانم به استاد فارس که مصریتبار بود و استاد بدیعالزمان کردستانی و دکتر شهیدی اشاره کنم.
در همان دوران لیسانس که در تهران ادبیات عرب میخواندم، آموزگار روزمزد هم شدم و بعد هم اعلام کردند دانشکده تربیت دبیر، آموزگار میخواهد. آنجا هم شرکت کردم و با این احتساب، سه کار را باهم انجام میدادم، هم دانشجوی ادبیات عرب بودم، هم معلم روزمزد و هم رفتم تربیت معلم. اینکه چطور همزمان سه کار را با هم انجام میدادم برای خودم هم مایهی تعجّب است.
برای فوقلیسانس به دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی آمدم. موضوع رسالهام بود: «الطبیعه المتناقضه فی الزهاوی» جمیل صدقی زَهاوی، شاعر و متفکری عراقی است که البته تبار کُردی دارد.
بعد از آن دکترا شرکت کردم و قبول شدم. دکترای فرهنگ عربی و علوم قرآنی. رسالهی دورهی دکترای من «تاریخچهی ترجمهی فارسی از آغاز تا عصر مغول» بود.
– از چه زمانی به تدریس در دانشگاه روی آوردید؟
هنوز از رسالهام دفاع نکرده بودم که اعلام کردند برای دانشگاه زاهدان به یک نفر نیاز دارند. مجموعاً هشت نفر ازجمله من شرکت کردیم که حائز رتبهی نخست شدم؛ اما بعد بنا به ملاحظاتی ازجمله دروی راه و اینکه نمیشود به اقوام و والدینم رسیدگی کنم، مانع رفتن من شد.
بعد شنیدم که در سنندج دانشکدهای تشکیلشده است. در آغاز کار، دانشکده فقط چهار رشته داشت: ادبیات فارسی، شیمی، ریاضی و زبان انگلیسی. تنها رشتهای که با تحصیلات من تناسب داشت، ادبیات فارسی بود. آنهم فارسی عمومی.
رفتم دانشکده الهیات و درخواست کردم که تدریس درس ادبیات فارسی عمومی را در دانشکدهی سنندج به من محول کنند و من آنجا در دبیرستان هم تدریس کنم.
تلاطمات دوران انقلاب باعث شد دفاع از رسالهام به تأخیر بیفتد تا نهایتاً سال ۵٨ دکتریام به انجام رسید.
ابتدا که رفتیم سنندج در دبیرستان درس میدادیم و دانشگاه هم فارسی عمومی درس میگفتیم تا اینکه پس از مدتی از دبیرستان به دانشکده منتقل شدیم. در ابتدا دانشگاه کردستان مستقل نبود و یکی از پردیسهای دانشگاه رازی بود. در سال ٧٠ مستقل شد و دانشگاه کردستان نام گرفت.
من تا سال ٧۶ در دانشگاه کردستان و در گروه ادبیات فارسی خدمت کردم. با احتساب دوران سربازی مجموعاً ٣٣ سال خدمت بود. تقاضای بازنشستگی کردم؛ پذیرفته شد و برگشتم به مهاباد، شهر خودم. از سال ٧۶ که به مهاباد آمدم تاکنون در دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد استخدام شدم و ادبیات عرب تدریس میکنم.
– غیر از تفسیر نور که عمدتاً شما را با آن میشناسند، در زمینهی ترجمه و تفسیر قرآن از شما کارهای دیگری هم منتشر شده است. لطفاً در این زمینه توضیحاتی بدهید.
از میان کارهای تألیفی و پژوهشی «تفسیر نور» را از همه بیشتر دوست دارم. تاکنون ٩ بار تجدید چاپشده است. آن سالها بازار ترجمه گرم نبود و احساس کردم نیاز عمومی به یک ترجمهی مختصری وجود دارد که حاوی ترجمه لغات و برخی نکات صرفی و نحوی هم باشد. ۶ سال از عمرم را تماماً مصروف «تفسیر نور» کردم.
بعد از اتمام کار تفسیر نور، دلم میخواست کاری در همین زمینه برای طلاّب انجام بدهم. ٣ سال وقت گذاشتم و تفسیر «المقتطف» را نوشتم. این تفسیر که به زبان عربی است، تنها یکبار چاپ شد. البته ۳ جزء آخرش را بعدها دانشگاه تجدید چاپ کرد.
کار دیگرم در حوزهی قرآن، ترجمه تفسیر «فی ظلال القرآن» اثر شهید سید قطب است. برای ترجمهی این تفسیر ١١ سال وقت صرف کردم.
ترجمهی کُردی قرآن را هم انجام دادهام که کتابی دوجلدی شده با نام «شنهى ڕهحمهت» یعنی «نسیم رحمت.»
برای این تفسیر هم سه سال وقت صرف کردم و به سبک و سیاق تفسیر نور نگارش شده است. گرچه طبیعی است که مطالب بیشتری از تفسیر نور داشته باشد، چرا که در این فاصله معارف و تجارب آدم هم بیشتر میشود و با تفاسیر و مطالب جدیدی آشنا میگردد.
از دیگر کارهایم در زمینهی مطالعات قرآنی کتاب «درسها و پندهایی از قرآن» است که در آن به شکل موضوعی آیات مربوط به ١٧٢ موضوع را از قرآن استخراج کردم. کتاب دیگری هم با نام «در پرتو نور: مجموعه مقالات» منتشر کردم که حاوی چند مقاله در زمینهی مفاهیم و موضوعات قرآنی است.
– وقتی روی تفسیر نور کار میکردید، کدام آیه بیشتر محل تأمّل و توجه شما واقع شد؟
آیهای که بیش از سایر آیات، مورد تحقیق و جستجوی من واقع شد، آیهی نخست سورهی نساء بود. آنجا که میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»
غالباً با اشاره به این آیه مدعی میشوند که خداوند حوا را از پهلوی چپ آدم به وجود آورد، حال آنکه چنین نیست و حوا از نوع آدم است و نه از پهلوی آدم. برای تحقیق در معنای آیه به کتابهای زیادی مراجعه کردم.
– در زمینهی قرآنپژوهی علاقه دارید به چه حیطهی دیگری بپردازید؟
من همیشه راغب بودم که اشعار و نکات نغز ادبی مرتبط با آیات قرآنی را جمعآوری کنم و ذیل هر آیه درج کنم؛ اما هر بار کاری را عهدهدار شدم و تاکنون نتوانستم به این امر بپردازم. پیشنهاد میکنم به دوستان اهل فضل و تحقیق که از ذخائر ادبی در این جهت کمال استفاده را ببرند.
اما یک مراقبت اساسی لازم است. در متون ادبی و عرفانی گاهی مطالبی هست که با قرآن سازگار نیست و باید مراقب بود چنان نگرشهایی به خطا وارد نشود.
– میشود در این باب، مثالی بزنید.
از باب مثال میشود به ماجرای «سلیمان بدلی» اشاره کرد. در دفتر چهارم مثنوی آمده است که شیطان، انگشتری سلیمان را میدزدد و بر جای او تکیه میزند و سلیمانی میکند. باید پرسید مگر حُکمرانی سلیمان مرهون انگشتری است؟ و مگر میشود دیو، به کمک یک انگشتر بر تخت سلیمان تکیه بزند؟
– غیر از مطالعات ویژهی قرآنی، از سایر تألیفات و فعالیتهای علمی خود بگویید.
از کتابهایی که ترجمه کردهام میتوان به کتاب: «عنایت یزدان یا غریزهی حیوان» نوشتهی شوقی ابوالخلیل و کتاب «الله» نوشتهی سعید حوّی اشاره کرد. یکی دیگر از ترجمههایم «گردنبندهای زرّین» تألیف جارالله زمخشری است که در زمینهی اخلاق نوشته شده و نام اصلیاش «اطواق الذهب» است.
برخی میگویند برای ادبیات کُردی کاری نکردی، حال که چنین نیست. من سال ۴٧، پنج کتاب منتشر و چاپ کردم: سبک دستور زبان کوردی سورانی، مکالمات روزمرهی زبان کردی، نماز فرمان خدا، گلبن دانش (مسائل مشکل صرفی)، نحو زبان فارسی.
در نحو زبان فارسی میشود گفت کاری صورت نگرفته است. دستور زبان فارسی مینویسند اما نحو زبان فارسی را کمتر مستقلّاً مورد توجه قرار میدهند.
همچنان که اشاره کردم در سال ۴٧ دو کتاب در زمینهی ادبیات کوردی نگاشتم.
هماکنون هم مشغول ترجمهی کتاب ١٢ جلدی «المفصل فی أحکام المرأه و البیت المسلم» نوشتهی علامهی محقّق دکتر عبدالکریم زیدان هستم. آقای دکتر احمد نعمتی که دوست عزیز بنده است، قبلاً ترجمهی این کار را آغاز کرده بود اما به دلیل مشغلههای عدیده نتوانست آن را به پایان برد. هماکنون ٢ جلد از این کتاب ترجمه شده است.
– کتاب «نماز، فرمان خدا» در دوران ما تا هماکنون نیز، نقش بهسزایی در آموزش نماز داشته است. خصوصاً مصوّر بودن کتاب و سبک و استفاده از شیوهی گفتوگویی ارتباط با آن را بسیار ساده کرده است. هنوز هم برای همنسلان من این کتاب نوعی نوستالژی دارد. چطور شد که ایدهی تألیف چنین کتابی در ذهنتان شکل گرفت؟
در دبیرستان مهاباد که تدریس میکردم، بیشتر درس فقه به من میدادند. فقه و عربی. من بچهها را میبُردم مساجد که وضو و نماز یاد بگیرند. آن زمان فقط «فقه محمدی» آقای مردوخ در دست بود. برای اینکه بچهها در سر کلاس خسته و دلزده نشوند، در کلاس فقه، گاهی سؤالات کنکور را برایشان حل میکردم.
وقتی تهران بودم، یک روز در نزدیکی پارک شهر، روحانیای دیدم که کتابی در دست داشت با نام: نماز فرمان خدا. کتاب به شکل مصوّر بود و برای آموزش نماز در فقه امامیه. از همانجا به ذهنم متبادر شد که به همین نام کتابی بر اساس فقه شافعی برای آموزش نماز بنویسم.
– چه شخصیتی بر زندگی و روان شما بیشتر اثر معنوی را داشته است؟
بیشترین تأثّر معنوی و روحی من از کتابهای سید قطب و خصوصاً تفسیر «فی ظلال القرآن» بوده است. بیشترین حظّ ایمانی و معنوی را از سفرهی سید قطب بُردهام.
– در پایان چه توصیه و سفارشی به اهل تحقیق و مطالعه، خصوصاً جوانان نوکار دارید؟
اگر قرار باشد توصیه و سفارشی بکنم، توصیه به قدردانی و نعمتشناسی میکنم. ما دو جور نعمت داریم: نعمتهای مادّی و نعمتهای معنوی. گاهی از نعمتهای معنوی غفلت میکنیم و دچار غرور و سرکشی میشویم. من بسیاری را دیدهام که به سبب تحصیلات عالی و مدارج علمی مغرور شده و دینداری و مسلمانی را کمارزش شمردهاند. انسانها مستعد طغیان کردن هستند و باید همیشه مراقب خود باشند.
منبع و مصاحبه کننده: اصلاح ویب