شخصیت هاگفتگو

گفتگو با ماموستا ملا رسول محمدی (مهاباد) 

ماموستا ملا رسول محمدی (مهاباد) 

سید محمدامین واژی

مقدمه:

صبح چهارشنبه و مورخه (۱۹ مرداد ۱٤۰۱) همراه جمعی از ماموستایان بزرگوار: م: “خالد حیدرنیا” م: “ایوب احمدی” و م: “محمد محمدی” جهت دیدار از ماموستای پابه‌سن گذاشته و پیشکسوت جناب ماموستا ملا “رسول محمدی” راهی روستای “دوستعلی” (دۆستاڵی) واقع در ده کیلومتری شهرستان مهاباد شدیم.

صبح زود بود، آفتاب پرتو خود را بر زمین افشانده بود. برای صبحانه خدمت استاد رسیدیم و تا ساعت ۱۰ صبح در خدمتشان کسب فیض نمودیم. ساختمان مسکونی و حیاط ماموستا، با همان سبک و معماری قدیم بود که یادآور زندگی ۳۰ تا پنجاه سال قبل روستاهای مکریان بود، اصلا احساس می‌کردی تنها ساختمان کهنه در روستا فقط همین ساختمان فرسوده است، ولی یک عالَم از فضای معنوی و بدور از تجملات در آن حس می‌شد، ماموستا نسبت به بنده لطف خاصی دارند چون با عموزاده‌ام ماموستا “سید عبدالکریم حبیب‌اله زاده” (که حدود سال ۱۳۳٥ خورشیدی) در حجره و در فراگیری علوم شرعی هم دوره بوده‌اند.

مدتی هم در روستای “نلیوان” اشنویه، طلبه مرحوم پدرم ملا “سید محمد واژی” بوده‌اند. در ضمن دو فرزند ماموستا به نام‌های ماموستا ملا “محمد محمدی” و ماموستا ملا “عثمان محمدی” نیز در خدمت پدرم تلمّذ کرده‌اند و اتفاق جالب‌تر زمستان سال( ۱۳۹۹)فرزند جناب ماموستا ملا عثمان، مدتی در حجره مسجد جامع باغ‌شایگان مهاباد که به همت ماموستا “ملا نجم‌الدین خضری” مسجد بازسازی و حجرهایی برای طلاب درست و راه اندازی شد، این افتخار را داشتم که در خدمت “ملا رحمت” نوه ماموستا، کتاب “قطرالندی” را به ایشان بگویم.

در اینجا برای آن نوه ماموستا آرزوی توفیق و برای دو یادگار ماموستا توفیق روز افزون را خدای متعال خواهانم.ماموستا ملا رسول خانه‌نشین و بعلت درد مفاصل پاها که امروز یکی از دردها افراد مسن جامعه ایران است، نمی‌توانست راحت بنشیند و مدام معذرت خواهی می‌کردند.

ماموستا دنیایی از خاطرات دوران طلبگی را برای ما نقل کردند، به خصوص چند خاطره از جمله، در روستای “گردکسپیان” پیرانشهر، خدمت حاج ماموستا ملا “احمد اسکی بغدادی”، و دیگری دورانی که در روستای “ترجان” سقز و خدمت ماموستا ملا “حسن ادیبی” و حاج بابه‌شیخ ترجان بوده‌اند و همچنین دورانی که خدمت اساتید دیگری در اشنویه و پیرانشهر بوده‌اند و خاطراتی از اوایل انقلاب و احزاب کردی و همچنین با فعال کُرد سعیدکویستان “سەعید کوێستان” در منطقه خاطراتی داشتند.

ماموستا در روایت رویدادها با تأنی و شمرده آنها را نقل می‌کرد، متاسفانه آن وقت فراموش کردیم که این سخنان ماموستا را حداقل با گوشی ضبط کنیم و بعد به مصاحبه مفصلی تبدیل شود ولی بعد از مدتی همین تصمیم را گرفتیم، حداقل گفتگوی کوتاهی با آن استاد فرزانه ترتیب دهیم، که الحمدلله با همت فرزندان ماموستا جناب ملا محمد و ملا عثمان میسّر شد.

ماموستا دفتر یادداشتی را از جناب ملا محمد محمدی فرزندشان خواست که برایمان بیاورند که در آن به مسائل فقهی و اخلاقی نکاتی را به رشته تحریر در آورده. بعدا با کشیدن عکس یادگاری از این ماموستای بزرگوار و همسر مهربانشان خداحافظی کردیم.

در اینجا مصاحبه بنده با ایشان را در اختیار خوانندگان گرامی قرار می‌دهیم. 

1-خدمت شما استاد بزرگوار عرض سلام داریم. ممنون می شویم بیوگرافی مختصری از خودتان (شامل تاریخ و مکان تولد ، تحصیلت، ازدواج ، تعداد فرزندان و ….) را برای ما بیان بفرمایید؟  

جواب(- بنده “سول محمدی” در یک خانواده مذهبی، سال (1320) در ماه شهریور که به سال (تیاره ره شه) مشهور بوده در یکی از روستاهای عراق بنام (شناوی) واقع در منطقه “کویه” چشم به جهان گشودم. دوران کودکی را در همان روستا سپری کردم، بعد از سه سال به ایران مهاجرت کردیم و به روستایی به اسم “چکو” آمدیم. پدرم روحانی بود بعد از یک سال و دو ماه به یکی از روستاهای شهرستان مهاباد به اسم “بیطاس” آمدیم و سپس به روستایی “داغه” رفتیم. در همان زمان که در کردستان دوران ارباب و رعیت بود و مردم نمی توانستند فرزندانشان را به مدرسه بفرستند ولی پدرم با وجود اینکه خیلی از لحاظ مادی فقیر بود ولی با این حال دو پسرش را راهی حجره کرد و من به همراه برادر بزرگم، جناب ماموستا ملا “عبدالقادر شریفی” مشهور به “گیلمس” به حجره رفتیم .

اولین روستایی که به حجره آنجا رفتم روستای “گردکسپیان” حومه پیرانشهر بود که در آنجا شروع به قرآن کلام الله کردم. در آن زمان بنده( ۱۰) سال سن داشتم بود یعنی سال 1330 وارد حجره شدم. در این روستا نزد استاد “محمدحافظ” قرآن را فراگرفتم بعد از آن به روستای “ده شمس حومه اشنویه، “دزه” حومه مرگور، “قره بلغ”، “تورجان” ، “نلیوان” اشنوە، حومه سقز نقل مکان کردم.

بعد از آنکه نزد اساتید زیادی کسب علم کردم، در پایان در روستای “ماسوی” شهرستان نقده، درس را به اتمام رساندم و اجازه نامه علمی را نزد استاد گرامی ماموستا ملا عبدالله کاتب به پایان رساندم. حدودا بعد از 15 سال در حجره درس را ادامه و به اتمام رسنده ام و بعد از آن به روستای به اسم “اٌوغن” منطقه (پیرانشهر)رفتم. بعد از چند سال مجردی درسال 1349با یکی از دختران همان روستا ازدواج کردم.

در چندین روستاهای کردستان، امام جماعت و جمعه بوده ام که حالا، حدود 40 سال است که در روستای “دوستعلی” مهاباد روحانی می باشم.

دارای 11 پسر و دو دختر هستم. ولی متأسفانه 5 پسرم به علت بیماری به رحمت ایزدی پیوستند و هم اکنون 6 پسر و 2 دختر برایم باقی مانده که همه آنها تشکیل خانواده داده و ازدواج کرده اند و اکنون با همسرم به تنهایی در روستای “دوستعلی” زندگی می کنیم.

2ـ چی شد کە راهی حجره شدید ؟ نزد کدام اساتید و در چه شهرها و روستاهایی درس خوانده اید؟ خارج کوردستان هم تحصیل کرده اید؟ در چه سالی و در خدمت کدام ماموستا فارغ التحصیل شدید؟  

جواب)- چون پدرم روحانی بود و اصالتا از یک خانواده مذهبی بودیم از این رو پدرم علاقه زیادی به درس روحانیت داشت و به من انگیزه می داد که وارد حجره شوم. نزد استادان گرامی فراوانی درس خوانده ام از جمله: ماموستا ملا احمد اسکی بغدادی. ماموستا ملا عزیز شریفی – ماموستا ملا سیدمحمد واژی – ماموستا ملا سید رحمان- ماموستا ملا صالح مدرسی- ماموستا ملا قاضی خضری اشنویه- ماموستا ملا محمد رضایی( بارزانی) – ماموستا ملااحمد عباسی. و در آخر در خدمت ماموستا ملا صالح مدرسی درسم را تمام کردم و در نزد ماموستا ملا عبدالله کاتب اجازه نامه را دریافت کردم و فارغ التخصیل شدم.

3-در بین علما و ماموستایان دوران تحصیلی تان از چه کسی یا کسانی بیش از همه متاثر شده اید؟ در مورد شخصیت ایشان توضیح بفرمایید؟

جواب : البته ماموستاهای کردستان درآن زمان که من یک طلبه بودم، انصافا همه اساتید بزرگواری بودند که از هر لحاظی دارای مزیت بالای و برای همه آنها دعای خیر می کنم و از خداوند متعال می خواهم روح پاکشان را قرین رحمت خود گرداند. ولی در بین آنها که بنده توانستم از محضرشان فیض علمی واخلاقی کسب کنم عبارت بودند از ماموستا عبدالقادر شریفی(برادرم) ماموستا احمد اسکی بغدادی، ماموستا سید محمد واژی ـــ ماموستا عزیز شریفی،اینان اساتیدی بودند که از لحاظ علم وآگاهی و اخلاق نمونه و الگو برای جامعه بودند.

۴ـ دورانی در خدمت ماموستا ملا سید محمد واژی در نلیوان بودید لطفا اگر خاطراتی از آن دوران به یاد دارید بفرمائید؟  

جواب ـ دوران حجره کلا پر از خاطره بوده و سراسر آن پر از زندگی تلخ و شیرین بوده، درحین این همه مشکل و فقر و نداری و دوران خوبی بود،اغلب زندگی ما به خوشی می گذشت، ولی در این میان به همراه دوست عزیزم ملاسید کریم حبیب الله زاده که در روستای نلیوان و گردکسپیان و اشنوزنگ در خدمت اساتید بزرگوار ماموستا سید محمد واژی و ماموسنا احمد اسکی بغدادی و ماموستا عزیز شریفی بیشتر از هر دورانی بهتر گذشت،در کنار استادان هم خوب درس می خواندیم هم دوران خوشی بود،حیف که این دوران هرگز تکرار نمی شود.

۵ـ لطفا از دوران خاطرات روستای ترجان سقز و ازشخصیت حاج باباشیخ بفرمائید؟ 

جواب ـ تورجان یکی از روستاهای توابع سقز است،درقدیم الایام این روستا مثل حوزه علمیه بوده،در زمان بابا شیخ تورجان همیشه سی الی چهل طلبه داشته،ارباب ده به اسم قوچ بەگ آدم بسیار خوبی بوده،بعد از فوت قوچ بەگ همسرش به اسم نورالنساء خانم، علاقه خاصی به ماموستا و طلاب داشته، می گفتند سه شنبه هر هفته به همراه یک کنیز به حجره میرفت و تمام لباس های طلبه ها را می شست و حجره را تمییز می کرد، نورالنساءخانم داستانهای زیادی دارد اگر بخواهیم خدمات این شیر زن را بیان کنیم خودش کتابی می شود، خدا رحمتش کند.

آن زمان که در تورجان بودم ماموستا حسن ادیبی (درەزیارت) آنجا تشریف داشتند،تقریبا دوازده ساله بودم نزد برادر بزرگوارم ماموستا قادر شریفی درس می خواندم، ماموستا احمد سلیمی (دونه خور) هم طلبه بودند خداوند هر دوی آنها را رحمت کند، دوران خوبی بود، ماموستا حسن به خاطر صدای خوشی که داشتم علاقه خاصی به بنده داشت، هر شب به حجره تشریف می آورد و می بایست نیم ساعت برایش قصیده و شعر بخوانم و بعد می رفت منزل، متاسفانه زمستان همان سال به مریضی سختی گرفتار شدم و مدت چهل روز تمام نتوانستم چیزی بخورم؛ برادرم و همه طلاب امیدی به زنده ماندم نداشتند، بعد از چهل روز یک خانواده از روستا، من را به منزل خود بردند که الحمدلله به برکت این خانواده که سید هم بودند ( باوه له سید فتاح اسلام خواە) همراه خواهرش عائشه خانم، خداوند مرا شفا داد و خوب شدم،ماموستا حسن خدا رحمتش کند به پاس شادی بابت شفای بنده همه طلاب و برای شام دعوت کردند،

۶ـ استاد از فرهنگ ماموستا ملا عبدالقادر برادر بزرگتان بفرمائید، چند جلد است؟ فرهنگ به چه صورت است و آیا موفق به چاپ آن شده اید؟ 

جواب ـ ماموستا قادر شریفی مشهور به (گێلمس)برادر بزرگ بنده که من علاقه خاصی به او داشتم، بعد از مرگ پدرم جای خالی پدرم را برای من پر کرد، ایشان مردی پرهیزگار و متدین بودند،دوران تحصیل را در کردستان ایران درس خوانده بعد از اتمام درس در روستاهای زیر مشغول ماموستای بوده، روستای دیلکه،،، روستای گرگول علیا و در آخر به روستای تازه قلعه سندوس تشریف آوردند و تا آخر عمر مبارکشان در تازه قلعه زندگی کردند،،ایشان در تمام 50سال ملایی زحمات زیادی کشیدند،که حاصل این همه زحمات ایشان فرهنگی بود در مورد حیوانات و پرندگان و درختان و گیاهان،این فرهنگ16جلد می باشد،به هر نقطه ای از ایران سفر کردند تا توانستند معلومات جمع آوری کنند،یک عادت خاصی که داشت اگر اسم حیوان یا گیاهی یا درختی را می پرسید می بایست حداقل هفت هشت نفر آن را تایید می کردند و بعد می نوشت،،،ولی متاسفانه به خاطر مشکلات زندگی هنوز موفق به چاپ کتاب نشده ایم،

۷ـ مشهورترین عالمان دوران طلبگی ات را بفرمائید؟ 

جواب ـ در زمان طلبگی بنده اغلب ماموستاهای مناطق کردستان شهرت خاصی داشتند و هر کدام از اساتید به تبحر علمی مشهور بودند،در میان این ماموستایان چند اساتید را نام می برم، ماموستاملا صالح مدرسی ـ ماموستا ملا محمد بداقی ـ ماموستا قازی خضری اشنویه ـ ماموستا ملا احمد اسکی بغدادی ـ ماموستا ملاسید حسن واژی ـ ماموستا ملا سید محمد واژی ـ ماموستا ملا عزیز شریفی،

٨ـ تلخ ترین و شیرین ترین خاطره دوران طلبگیتان چیست ؟لطفا بیان بفرمایید ؟  

جواب ـ کلا دوران طلبگی بنده پر از خاطره های تلخ و شیرین هستند،ولی مرگ پدرم که تنها امید و پشتیبان من بود تلخ ترین حادثه ی دوران طلبگی بنده بوده و مرا از هر لحاظ خیلی متاثر کرد چون هیچ کس نمی توانست نبود پدرم را پر کند، انشالله روحش با اولیا محشور شود، به هر حال راضی به قدر الهی شدم، امید به خدا و به امید برادرم ماموستا قادر شریفی دوباره درسم را شروع کردم.هنگامی که فارغ التحصیل شدم شیرین ترین خاطرات دوران طلبگی بوده،چون زمانی که پدرم مریض بود به پدرم قول داده بودم حتما درسم را تمام کنم،خوشحال بودم از اینکه به قولم وفا کردم وصیت پدرم را به جا آوردم.

۹ -چندسال به خدمت مقدس دعوتگری در کسوت ماموستایی پرداختید ، وابسته بودن دعوتگر دینی )ماموستا(از لحاظ مادی و معیشتی به مردم را چگونه ارزیابی می کنید؟  

جواب ـ بنده حدود 55 است که در لباس روحانیت به مردم خدمت می کنم.نحوه معیشت ماموستایان در کردستان اغلب وابسته به مردم بوده ومردم زندگی ماموستایان را تامین می کنند، بیشتر ماموستایان زندگی متوسطی دارند، ولی بنده در مدت این چند سال که روحانی بودم هیچ پولی به عنوان برات ملایی از مردم نگرفته ام و خودم همیشه از راه دامداری و کارگری معیشت خانواده تامین می کردم.

10ـ صدای خوشی را داشتید آیا مناجات و اشعاری از آن دوران جوانی ضبط کردید؟ 

جواب ـ از همان دوران نوجوانی فهمیدم از نعمت صدای خوشی بهره مند هستم و از همان دوران طلبگی در اغلب محافل و مجالس اجازه نامه و مولودنامه ها اشعار و قصیده می خواندم که باعث خوشحالی مردم می شد، ولی متاسفانه به دلیل نبود امکانات به غیر از دو کاست مولود نامه و مناجات چیز ضبط شده دیگری ندارم.

۱۱ .همچنانکه مستحضرید این روزها طلبگی و تحصیل علوم دینی خیلی کم رنگ و در برخی مناطق خاموش شده است! دالیل آن را شما در چی می بینید؟  در این خطای نابخشودنی مقصر اصلی کیست ؟ پدران، ماموستایان یا طرف ثالث؟!

جواب ـ بله امروز واقعا اغلب مردم علاقه زیادی به این که فرزندشان را روانه حجره کنند تا درس علوم دینی یاد بگیرند نشان نمی دهند، چند علت دارد، اول اینکه امروزه مردم وضعیت معیشت و زندگی ماموستایان را می بینند که چقدر در مضیقه هستند و از لحاظ مادی عقب تر از مردم هستند و متاسفانه امروزه مادیات حرف اول مردم هست، تبلیغات ماموستان نیز تاثیر زیادی دارد، البته رفتار نادرست بعضی از ماموستایان هم تاثیر منفی گذاشته است.

12ـ همچنانکه می بینیم در این دوره و زمانه رابطه و مراجعه جوانان جهت پرسش از دین به ماموستایان دینی به شدت کاهش پیدا نموده است ؛ تحلیل شما از این وضع نامطلوب چیست؟ چرا در گذشته شرایط این گونه نبود؟ 

جواب ـ امروزه با این پیشرفت و تکنولوژی علمی و رفاهی که هستش خیلی زحمت می توان با سبک ملای قدیم بتوان جوابگوی جوانان امروز ما شد،چون الحمدلله جوانان امروز خیلی فهمیده واز لحاظ علمی پیشرفت کرده اند و نمی توان با سبک سه دهه ی گذشته آنان را قانع کرد، پس توصیه می کنم که ماموستایان همیشه به روز باشند و در علم روز مطالعه فراوانی داشته باشند،

13 -خوش ترین خاطره دوران طلبگی و ماموستایه تی تان را برای ما تشریح کنید؟ 

جواب ـ قبلا عرض کردم که دوران طلبگی بنده پر از خاطرات تلخ و شیرین می باشد،ولی از میان این همه خاطرات یکی را برایتان باز می گویم؛ در روستای “گرکسپیان” بودم دو نفر از دوستان می خواستند اجازه نامه بگیرند، ماموستا ملا احمد اسکی بغدادی” بنده را مسئول تدارکات این کار کرد، این مراسم مدت یک هفته طول کشید و هر روز به مهمانان اضافه می شد؛ دراین مدت هر روز سه وعده غذا به مهمانان داده می شد،ولی بنده با کمک مردمان خوب و نجیب روستا و حومه جوری برنامه ریزی کرده بودم که در این مدت کوچک ترین مشکلی پیش نیامد.

14ـ در چه سالی و چگونه به شهرستان مهاباد آمدی؟ 

جواب ـ تقریبا مدت 25 سال در منطقه منگور مهاباد ماموستا بودم ولی بعدا به خاطر جریانات سیاسی که در منطقه روی داد نتوانستم در این منطقه زندگی کنم، بعد به همین خاطر در آخرین روستایی که اقامت داشتم به اسم” سلیم ساغلو” کوچ کردم و به شهرستان مهاباد آمدم ولی چون به زندگی شهری عادت نداشتم بعد از مدت سه چهار ماه به یکی ازروستاهای محال مهاباد باسم دوستعلی(دۆستاڵی) رفتم و الان قریب به چهل سال است که در خدمت مردم شریف این روستا می باشم.

15-تلخ ترین خاطره دوران زندگیتان چیست ؟ لطفا بیان بفرمایید ؟ 

جواب ـ زندگی ماموستایان کردستان اغلب با خاطره های تلخ روبرو بوده، ولی در این چند سال اخیر بنده با از دست دادن دو برادر و دو خواهری که داشتم خیلی متاثر شدم،می توانم بگویم آن ها تلخترین خاطره زندگیم بوده،زندگی بدون برادر و خواهر خیلی سخته و دوری آنها فشاری زیادی به روحیه من وارد کرد،ولی باز شکر خدا با وجود داشتن فرزندان خوبی که خداوند به من عطا کرده باز هم یک دلخوشی به زندگی برایم مانده است.

16-چرا ماموستایان خدمتگذاری همچون شما پس از چندین دهه تدریس و تحقیق و خدمت به مردم و دین پس از مرگشان به کلی به فراموشی سپرده می شوند و در هیچ جا از آنان اثری به چشم نمی خورد ؟ آیا در درجه نخست ماموستایان خودشان مقصر نیستند؟  

جواب ـ در همه زمانها به مردمان عالم و نخبه کم تر توجه شده،دلیل دیگر اینکه ماموستایان چون فقط مشغول تدریس بودند و زمانی برای اینکه بتوانند تالیفی داشته باشند که بعد از مرگشان میراث ملت باشد ندارند این هم باعث فراموشی آنان شده است.

17 -برای پس از مرگتان که ان شاء اللە یکصد و بیست سال عمر کنی چه آثار و یادگارهایی را به عنوان ارث برای جامعه و مردم مسلمان به جا گذاشته اید آیا کتابی تالیف یا ترجمه کرده اید؟ اگر جواب منفی است چرا؟ 

جوای ـ متاسفانه به خاطر مشکلات مالی و فرزندان زیاد و مسؤلیت ماموستایی کمتر می توانستم مطالعه کنم و بیشتر عمر خود را صرف تربیت بچه ها و امورات مردم می کردم، ولی با وجود این همه مشکلات بعضی وقت ها به سراغ کتاب خانه ام می رفتم و مشغول مطالعه می شدم و چند جزوه توانستم در حوزه طلاق، اختلاف مسلمانان و زکات بنویسم،ولی هنوز موفق به چاپ آنها نشده ام،

18 –آیا در این خانواده نویسندگانی بوده اند؟ آیا کتاب های نسخه خطی دارید و برای نگهداری آنها چه کار کرده اید؟ 

جواب ـ بله الحمدلله برادرم ملا قادر شریفی نویسنده ومحقق بوده و فرهنگ بزرگی در زمینه حیوانات و گیاه شناسی و پرندگان با زبانهای کردی،عربی،فارسی نوشته،ولی متاسفانه به خاطر مشکلاتی هنوز موفق به چاپ آن نشدیم که ان شالله به زودی به چاپ می رسد، و فعلا به صورت دستنویس باقی مانده است.

19ـ آیا تاکنون مشرف به زیارت کعبه شریف شده اید؟ اگر خاطراتی دارید بفرمائید؟ 

جواب ـ نه متاسفانه به خاطر مشکلات مادی و کمبود معیشت خانواده نتوانسته ام به خانه خدا بروم که همیشه آرزوی همیشگی بنده بوده به خانه خدا و به خدمت رسول الله شرفیاب شوم، خدا قسمت نکرده است ،ولی دعا می کنم که فرزندانم بتوانند این عبادت بزرگ را انجام دهند و قسمت آنها بشود.

20ـ با کدام ماموستاهای منطقه بیشتر ارتباط دارید؟  

جواب ـ الحمدلله در تمام زندگیم با همه ماموستایان میانه خوبی داشته ام و با اغلب ماموستایان منطقه رفت و آمد داشته و دارم ،ولی دربین ماموستایان بیشتر از همه به دوست عزیزم ملا سید کریم حبیب الله زاده علاقه خاصی داشته ام و رفت و آمد می کردم، خداوند انشاالله عمر پر برکت به ایشان عنایت فرماید..

21ـ خانواده شما از قدیم الایام در خدمت دین و ملت بوده اند، لطفا توضیحاتی بفرمائید؟  

جواب ـ تا آنجا که یادم میاد همیشه در خانواده پدری ما چندین روحانی بوده، پدرم روحانی بوده،دو پسرش را روانه حجره کرده من و برادرم،بنده هم دو پسرم را فرستادم حجره و الان الحمدلله ماموستا هستند پسر بزرگم ملا محمد که پیشنماز مسجد نبی مهاباد است، پسر دیگرم ملا عثمان در شهرستان پیرانشهر اقامت دارد، ملا عثمان هم پسرش به اسم ملا “رحمت الله” را روانه حجره کرده و الحمدلله او هم امسال اجازه گرفته، برادر زاده بنده نیز به اسم ملا “سلام شریفی” که در روستای “گزلن” میاندواب روحانی هستند و پسرش هم ملا “یاسر شریفی” در یکی از مساجد مهاباد روحانی می باشند و این افتخار و برکت بزرگی است که خداوند به خانواده ما عنایت بخشیده است.

22ـاگر سخنی و یا نکته ای هست که ما نپرسیده باشیم بفرمایید که سراپا گوش و هوشیم؟ 

جواب ـ درود بر شما و کلیه کسانی که برای احیا و اعلای کلمه الله تلاش می کنند،یک توصیه به خانواده ام و فامیل هایم و در آخر به ملت شریفم دارم و آن این است که تا می توانند برای حفظ دین و احیای بیشتر اسلام تلاش کنند و تا می توانند فرزندانشان را روانه حجره بکنند تا دروس علوم اسلامی یاد بگیرند چون تنها راه رستگاری ملتم همین است و بس. پس تا میتوانند دین خود را حفظ کنند.

پایان

مصاحبه کننده: سید محمد امین واژی/ مهاباد

دوشنبه

۱۳ اردیبهشت ۱٤۰۲خورشیدی

۱۲شوال ۱۴۴۴قمری

۳ مە ۲۰۲۳میلادی

نمایش بیشتر

واژی

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ فعال دینی و مدنی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا