شخصیت هاگفتگو

مصاحبه با ماموستا محمد محمدزاده (مَمَلیان)

گفتگو با ماموستا محمد مملیان

مقدمه
ارتباط بنده با حاج ماموستا محمد محمد زاده مملیان بر می گردد به تقریباً دو سال پیش که ماموستا عمر مدرسی امام جماعت مسجد بداق سلطان مهاباد که ارادت خاصی نسبت به ایشان دارم و گاهگاهی به اتفاق همدیگر به دیدنی دوستان می رویم، پیشنهاد کرد به دیدنی  ماموستا محمد زاده برویم… وقتی خدمتشان رسیدیم با اشتیاق و استقبال گرم آن بزرگوار مواجه شدیم و ناهار را در خدمتشان صرف کردیم.
با ماموستا محمد زاده که مرد بسیار خون گرم و بشاشی است در زمینه های گوناگون حرف زدیم و پس از اینکه فهمیدم این عالم دینی سخنان زیادی برای گفتن دارد و مسافرت های زیادی به نقاط مختلف ایران و خارج داشته از  ایشان خواستم مصاحبه ای با سوزی میحراب ترتیب دهد که با تواضع و فروتنی گفت: من حرفی برای گفتن ندارم!!
برای بار دوم و این بار به اتفاق ماموستایان مدرسی و حسن زاده و سنایی به دیدنی ماموستا رسیدیم و پیشنهاد قبلی مبنی بر گفتگو با ماموستا محمد زاده مطرح شد که با انعطاف بیشتر ایشان مواجه شدیم و با همدلی و پیگیری ماموستا حسن زاده تلاش ما به بار نشست و مصاحبه ترتیب داده شد..
اگر چه ماموستا محمدزاده سخنان و خاطرات به مراتب بیشتری از آنچه برای ما نوشته در سینه دارد ولی این گفتگو از آن جهت که نخستین بار است که آن بزرگوار در مقام مصاحبه شونده ظاهر می شود، می تواند استارت ارزشمندی باشد… امیدوارم در آینده توفیق یابیم که بیشتر ‌و با تفصیل بیشتر از محضر ایشان بهره مند شویم و خشنودی خداوند و استفاده بیشتر شما خوبان را رقم بزنیم…
این شما و این هم گفتگوی سوزی میحراب با ماموستا محمد محمدزاده

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آورد چرخ نیلوفری

خدمت دوست گرانمایه و عالی قدر و دیندار و دین دوست جناب آقای رسول رسولی کیا پاسخ سوالات مصاحبه، تقدیم می گردد.
اینک سرور و سردار ارجمند بنا به محبت و لطفی که نسبت به اینجانب ابراز و اظهار داشته اند الزاماً خود را مدیون آن جناب دانسته و وظیفه وجدانی و انسانی خود می دانم که به سوالات ایشان پاسخ گویم و اگر چه همه سوالات را نمی توان با تفصیل پاسخ داد ولی به مفاد«ما لا یُدرَکُ کُلُّهُ لایُترکُ کُلُّه»اگر آب دریا را همه نتوان کشید به مقدار تشنگی باید چشید، در حد توان به پاسخ سؤالات می‌پردازم.


سوال۱) اگرچه شخصیت ماموستا محمد محمد زاده برای اغلب دوستان و عزیزان شناخته است ولی شناختن بزرگان از زبان شیرین خودشان چیز دیگری است، لطفا خودتان را به دوستان سوزی محراب معرفی بفرمایید و بگویید کجا و نزد کدام اساتید وقت تحصیل کرده اید؟

🟢پاسخ: اینجانب محمد محمدزاده فرزند مرحوم درویش معروف محمدزاده و مرحومه زهرا خضری در تاریخ یکم آبان ماه سال ۱۳۱۹ خورشیدی و در روستای خلیفه لو از توابع شهرستان نقده چشم به دنیا گشوده ام و اکنون ساکن روستای مملو هستم.
در روستای ما و روستاهای پیرامون و حتی شهرستان نقده مدرسه وجود نداشت و به همین خاطر در مدرسه تحصیل نکرده ام و بعدها مدرسه به روستای خلیفه لو آمد و نخستین معلم روستای ما آقای اسماعیل عزیزی که اکنون زنده است و در مهاباد زندگی می کند، بود. یکی از هم کلاسی های من در مدرسه مرحوم حاج محمد امیر حسینی بانی مسجدی در نقده با همین نام بود، پدرشان اهل روستای خلیفه لو بود.
از قدیم الایام روستای خلیفه لو امام جماعت و مدرس داشته است، در آن زمان روحانی توانمندی بنام ماموستا سید احمد برزنجی در روستا تشریف داشتند، ایشان طلبه مستعدی داشتند بنام ماموستا علی حیدری که اهل سقز بود، اینجانب برای اولین بار در خدمت او درس قرآن و طلبگی را شروع کردم، نامبرده بر روی یک کاغذ بسم الله الرحمن الرحیم، یا الله یا فتاح یا رزاق و الفبا و صداهای کوتاه و کشیده و سوره فاتحه و اخلاص و تشهد و اذکار مربوط به رکوع و سجود و غیره را نوشت و به عنوان جزوه درسی به من تحویل داد و سپس قرآن و عوامل جرجانی و صرف میر و احمدی و نصاب الصبیان و گلستان و بوستان سعدی و غیره را خواندم.
مدتی هم پیش استاد عبدالرحیم افشاری (اسماعیلی) به تحصیل دروس دینی و طلبگی پرداختم.
ما یک خانواده رنجبر بودیم، پدرم جولا بود و جاجیم و سجاده می بافت و با دو برادر بزرگترم حسن و حسین هر سه با هم درس می خواندیم، مادرم و خواهرانم آمنه و زلیخا و عایشه خانه دار بودند، برادرانم ترک تحصیل کردند ولی من به تحصیل در حجره ادامه دادم.
کتاب صرف میز، عزی، عوامل جرجانی را نزد مرحوم ماموستا شهریکندی که آن وقت، مجرد بود و نه زن داشت و نه خانه، خواندم.
و سپس کتاب معلقات سبع و جواهر البلاغه در علم بیان و بلاغه و معانی را در محضرش خواندم و در مجموع همه علوم متداول آن وقت که مفتاح العلوم آنها ۱۳ علم بودند را کم و بیش و در حد توان خوانده و از محضر اساتید وقت بهره مند گشتم.
در منطقه سولدوز، روستاهای خلیفه لو و قره قصاب، تازه قلعه، ماسو، میمند و گرده قیت و در شهر ویران، روستاهای لج، اگریقاش، قم قلعه، قزلقوپی، قره قشلاق، قره داغ و کوسه کهریزه مقداری نیز در روستای حلبی از توابع شهرستان نقده، منطقه لاجان و پیرانشهر و اشنویه و مهاباد و محالات درس خوانده و در محضر ماموستایان تلمذ کرده ام.
اینجانب و ملا سید عزیز قره کندی و ملا سید صالح حسینی فیض الله بیگی و ملا ابراهیم شریف پور آتابلاغی که در مدرسه علوم دینی مهاباد تحصیل می کردیم از آقای جلیل رضوانی که خط خوش و زیبایی داشت خواهش کردیم اجازه نامه ای را در یک ورق کاغذ برایمان بنویسد، آن وقت ماموستا عبدالله مدرسی مدیر مدرسه علوم دینی بود و آقای رضوانی مدیر دفتر و چاپخانه و ماموستا ملا حسین مجدی رئیس مدرسه علوم دینی بودند این مجموعه و مرحومان استاد ملا شیخ عزالدین حسینی و استاد ملا عبدالکریم شهریکندی اجازه نامه ما را امضاء و تایید فرمودند.
در سال ۱۳۴۴ ه‍.ش اجازه افتاء و تدریس گرفتم.

سؤال ۲) در حالی که شما زاده روستای خلیفه لو هستید همه، شما را به عنوان حاج ماموستا محمد مملیان می شناسند، این پسوند چرا، مگر چند سال در این روستا امام جماعت و جمعه بوده ای؟ در ضمن بفرمایید چی شد که کوچه اصلی روستا بنام شما شد؟

🟢 پاسخ: مرحوم استاد ملا سعید شاوله که عالمی وارسته، فاضل و با محبت و مهر و رافت بودند در روستای مملو مشغول خدمت دینی بودند و پس از اینکه تصمیم گرفتند به روستای همجوار همانا خلیفه لو نقل مکان نمایند با مقاومت و مخالفت مردم روستا مواجه شدند و در نهایت بر این توافق کردند که قبل از نقل مکان، ماموستا و امام جماعت دیگری را که مورد رضایت و تأیید خودش است را بجای خود بنشاند و منصوب کند که ایشان هم بنده را به عنوان امام جمعه و جماعت روستای مملو معرفی کردند و به مدت پنجاه و چهار سال در این روستا در کسوت امام جماعت خدمت کردم.
در این مدت مدید خیلی خیلی خدمت خالصانه داشته و انجام داده ام، الحمدالله موفق به احداث دو مسجد شده ام که دومی ۱۲ متر بزرگتر و جادار تر از مسجد جامع کنونی مهاباد می باشد.
توانستم پروژه دبیرستانی را که قرار بود در روستایی دیگر احداث شود را به مملو بیاورم و همچنین در راه اندازی نانوایی و خانه بهداشت و تلفن ثابت نیز خدمات در خوری به هم روستایی های عزیزم کرده ام.
نامگذاری خیابان اصلی و قدیمی روستا و نصب دو تابلو به نام بنده و نگارش جمله«به همت حاجی ماموستا محمد محمد زاده احداث گردید» بر سنگ نوشته مسجد جامع جدید نیز حاصل زحمات و خدمات اینجانب به مردم مسلمان و خداجوی روستا و البته با رضایت و اصرار آنان بوده است که نشان از درک و فداکاری آنان نسبت به بنده و خدمت های صادقانه و خیرخواهانه قلبی این جانب به عموم آن بزرگواران می باشد.
متاسفانه در دوران خدمت در کسوت روحانیت هرگز موفق به دایر کردن حجره و تدریس به طلاب نشدم، زیرا در مجموع منطقه سندوس طلبه پرور نبود!

سؤال ۳) استاد گرامی چی شد علیرغم نیم قرن خدمت صادقانه، روستای محل خدمت و امامت آن روستا را ترک کردید و بعدها چرا برگشتید؟
🟢 پاسخ: پس از ۵۴ سال خدمت در کسوت پیشنمازی و امام جمعه احساس نوعی خستگی می کردم و البته بی تفاوتی مردم هم تاثیر داشت که تصمیم گرفتم این مسئولیت را رها کرده و به مردم روستا واگذار کنم تا شخص مناسبی را به عنوان امام جماعت و جمعه خود انتخاب نمایند.
روستا را ترک کرده و چند ماهی را در شهرستان پیرانشهر اقامت گزیده و سرگرم کتابفروشی بودم و بدلیل دلبستگی های فراوانی که به مملو و مردمانش داشتم و البته با پافشاری اغلب اهالی روستا به روستا برگشتم و به عنوان یک شخص عادی و غیر ملا در آنجا ساکن شدم.
زمانی که در پیرانشهر بودم امام جماعت کنونی روستا( ملا صابر) جهت کسب اجازه جهت امامت جمعه و جماعتی روستا، به منزل من آمد و پس از اعلام رضایت اینجانب، او امام جمعه و جماعت روستا شد.
ناگفته نماند به جز روستای مملو تنها یک ماه، آن هم به عنوان ملا رمضان در روستای گاپیس مهاباد در کسوت روحانیت خدمت کرده ام.

سؤال ۴) آیا خارج از ایران هم تحصیل کرده اید؟

🟢 پاسخ: در خارج ایران درس نخوانده ام زیرا اولاً پول سفر به خارج را نداشتم و در ضمن به حدی شرمین و خجالتی بودم که جرأت ظهور در جمع را نداشتم و هنگام درس و تمرین و سماع، جرأت طرح سؤال را نداشتم ! و همین کمرویی باعث شد نه دانش کافی تحصیل کنم و نه ثروت اندوز شوم و نه هیچ هنری بدست آورم.
البته چند سال پیش و اغلب به اتفاق همسرم به کشورهای عراق و عربستان سعودی سوریه و ترکیه و عراق سفر کرده ام.

سؤال ۵) از هم دوره هایت بگو؟

🟢 پاسخ: با مرحوم ملا مصطفی‌قورغانی و ملا مصطفی ایزدی دوست و ملا حسن آرام و ملا عبدالسلام عزیزی و ملا عزیز پروزن و ملارحمان طاهرپور و ملا محمد امین شیخ لری و ملاعبدالله سراوی در مهاباد پیش استاد مدرسی و استاد مجدی و استاد حسینی و استاد شهری کندی و استاد واثق بالله و استاد ماورا نی درس خوانده ام.

سؤال ۶) از ذوق شعر و هنری و نویسندگیتان برای ما تعریف کنید؟

🟢 پاسخ: ذوق شعر و و هنر و خطاطی ندارم ولی می توانم شعر بگویم و نویسندگی کنم.
اینجانب علاقه چندانی به آموختن و هنر اندوزی و تمرین کردن درس و نشستن در کلاس نداشتم و برای آینده نیز پس انداز و اندیشه خاصی نداشته ام که علت اصلی آن را هم چیزی جز خجالتی بودن خود نمی دانم و اگر چه از لحاظ سخنرانی نسبتاً خوب بودم ولی انگیزه ای برای نوشتن و خلق اثر نداشته ام.
در دوران جوانی و طلبگی بارها برای رادیو کوردی قاهره و بی بی سی، نامه می نوشتم که آن را قرائت می
کردند! ناگفته نگذارم یکی دیگر از دلایل نپرداختنم به نوشتن بر می گردد به اینکه بیشتر حماسی بودم تا واقع بین و بیم آن داشتم اگر منویاتم را بر کاغذ بنگارم با مشکل مواجه شوم!
متاسفانه -تنبلی باعث شده که _خاطرات فراوان زندگیم را برشته تحریر درنیاورده ام!
اگر چه خودم را از جهات گوناگون ناموفق می دانستم ولی زمانی که با جناب ملا مصطفی ستوده هم دوره و هم درس بودیم خطاب به من می فرمود: از حافظه و ذهن و زیرکی شما تعجب می کنم که چطور این همه درس را با هم می آموزی!!

سؤال ۷) از نحوه معیشتتان در دوران حجره بگویید
🟢 پاسخ: زندگی خیلی سخت و حجره های محقری داشتیم، ولی باید اعتراف کرد نابغه هایی چون بیتوشی و ابن الحاج و زهاوی و برزنجی و مدرسی و بالکی و واژی و چوری و کاشتری و ربیعی و احمدیان و هژار و هزاران عالم و ادیب و شاعر دیگر در همین حجره‌های گلی پرورش یافتند و به بار نشستند.
در دوران خدمت در کسوت امامت جماعت و جمعه میانه و تعامل خوبی با مردم داشتم و مردم خداجو نیز در امرار معاش بسیار دستگیری و کمک می کردند .
یادم می آید سال ۱۳۴۵ ه‍.ش که جهت خدمت امامت به روستای مملیان رفتم مردم، گندم و سایر محصولات کشاورزی به عنوان « برات» و حقوق سالانه برایم آوردند که از فروش آن مبلغ دو هزار تومان که آن زمان پول فراوانی محسوب می شد عایدم شد!
نحوه معیشتم مانند سایر ماموستایان کوردستان وابسته به مردم بود و تقریباً زندگی متوسطی داشتم و با درآمد حاصل زندگی خود و فرزندانم را می چرخاندم.

سؤال ۸)از طلبه های هم دوره اتان اسامی چه کسانی را به یاد دارید؟
🟢 پاسخ: از طلبه های زرنگ همدوره بنده می توان به افراد زیر اشاره کرد:
ملا علی بڵوڵی، ملا احمد جلدیانی، ملا احمد حاجی حده، ملا عبدالله حسن زاده، ملا محمود ابراهیمی، ملا سعید رسولی، ملا علاءالدین نبی زاده، ملا عزیز محمد پور، ملا محمد بیادار، ملا محمد مجیدی، ملا صالح باغچه ای، ملا محمد اکرادی، ملا ابوبکر حسن زاده و …

سؤال ۹) ممنون می شوم اسامی ماموستاهایی که از نزدیک با آن ها ارتباط داشته و یا نزدشان تلمذ کرده ای را برای دوستداران سوزب محراب ذکر کنید.
🟢 پاسخ: اسامی بعضی از ماموستایان فرزانه که در زمان تحصیلم می شناختم عبارت است از :

ماموستایان: صالح جوله، میرگی، مدرسی، مجدی، حسینی، افخم زاده، بالکی، بداغی، عزیزی، محصلی، واژی، خضری، شهری کندی، رسولی، عباسی.

برخی از آخوندهای آشنای بنده نیز عبارتند: جباری، جوهری، محرر، ملا زاده، میر بابا ، میر عبدالله.

سؤال ۱۰) هر جا سخن از حاج ماموستا محمد مملیان است مهمان نوازی او می درخشد، از مهمان نوازیتان بگویید، آیا بیشتر دوست داری میزبان باشی یا مهمان؟نام چند مهمان ویژه و گرامی که به خانه اتان آمده و شرف پذیرایی از آنان داشته ای را برای ما بگویید.
🟢 پاسخ: میزبانی و مهمانداری بنده در نوع خود قطعاً نظیر نداشته است به ویژه از این جهت که در طول دو سال عموم اهالی روستای مملیان را به خانه خود دعوت کردم.
از روز اول تا لحظه نوشتن این مطالب هرگز هیچ وقت نشده که مهمانان بزرگوار من آنگونه که خواسته من بوده غذا بخورند چرا که اینجانب دوست دارم مهمانی که به خانه بنده می آید سیر سیر شود و تا می تواند غذا بخورد!

اینجانب همواره منتظر و چشم به راه تشریف فرمایی مهمانان بوده و بی صبرانه و با اشتیاق در انتظارشان لحظه شماری کرده ام و می کنم.
و با توجه به وسعت مالی اندکی که دارم تاکنون هیچ کس را مانند خود سخاوتمند ندیده ام! سوگند به خدا وقتی از مغازه چیزی برای پذیرایی از مهمان می گیرم آن قدر عاشق مهمان داری هستم که پولی که به فروشنده میدهم را با کاغذ دفتر یا روزنامه یکی می دانم!
همه مهمانان بنده بزرگوار و صاحب فضل بوده و هستند ولی عده ای مهمان ویژه نیز به شرح اسامی زیر داشته ام:

شیخ عزالدین حسینی، سلطانی، محمدی، شهری کندی، ماموستا محمد بداغی، سه تا ماموستا با نام خانوادگی عزیزی، خسروی، ماموستا سید محمد واژی، ماموستا عمر نوربختی، رسولی، معروفی، ماموستا احمد دافعی، ماموستا خدر باروره و ….

سؤال ۱۱) از ازدواجتان تعریف کنید، چی شد که داماد خانواده مشهور وطمانی شوید، چند فرزند دارید، اگر خاطره ای با مرحوم حاجی ماموستا محمد وطمانی دارید برایمان تعریف کنید.
🟢 پاسخ : با دختری از خانواده وطمانی ازدواج کردم و خیلی به مرحوم ماموستا محمد وطمانی علاقه داشتم ماحصل ازدواج اینجانب ۲ دختر به نام های سیما و فریده است .
خیلی به دخترانم علاقه دارم و هرگز آرزوی داشتن پسر را نداشته و ندارم.
همسرم و دخترانم را فرشتگانی میدانم که در اوج عفت و حیا و پاکدامنی در کنار من زندگی می کنند و بسی جای شکرگزاری دارد که اینجانب قبلا نیز با حاجی ماموستا ملا محمد وطمانی آنگاه که ایشان کتاب ملاجامی تحصیل می کردند و همچنین دورانی که نزد مرحوم ماموستا شهریکندی مستعد بودند آشنایی و مراوده داشتم. به ایشان و خانواده محترمش و علی الخصوص فاطمه مادرشان و مرحوم حاجی ملا مصطفی ارادت ویژه‌ای داشتم. حاجی ماموستا مرد بسیار سخاوتمند و اهل گذشت و اغماضی بود و کسی در این دو ویژگی به گرد پای او نمی رسید.
مطوف حاجی سلیمان عنقاوی وزیر اوقاف عربستان سعودی به منظور ابراز احترام و محبت نسبت به حاجی ماموستا با ماشین شخصی که حکم یک هواپیما داشت به روستای محمدشاه علیا محل خدمت آن مرحوم آمدند و به مدت یک هفته در آنجا ماندند.

سؤال ۱۲) هر جا از روستای مملو یا همان مملیان سخن به میان می آید نام گرگ مملیان به ذهن خطور می کند، معمولا متعارف است که یکی در مقام تهدید به دیگری می گوید اگر چنین و چنان نکنی به بلای گرگ مملیان گرفتارت می کنم، داستان این گرگ بخت برگشته چیست و مردم با او چه کرده اند که شهره آفاق شده است؟
🟢 پاسخ: درباره گرگ مملو در روستای مملو چندین روایت وجود دارد.
روایت۱) در اطراف روستاهای گدار و قوپی و قره قصاب، ساعت ده صبح، گرگ به گله گاو و گوساله می زند و بلافاصله گاوبان سوار بر اسب شده و گرگ را آن قدر تعقیب می کند که از خستگی می میرد و تلف می شود!
روایت ۲) گرگ هنگامه شام به حیاط و آغل گوسفندان، حمله ور می شود، سگ ها او را محاصره کرده و گاز می گیرند ولی صاحب خانه به گمان اینکه سگ هایش دارند با سگ همسایه می جنگند سگ ها را پراکنده می کند و گرگ را نجات می دهد، گرگ طمع کار پس از دقایقی دوباره به محل نگهداری گوسفندان برمی گردد و مجددا مورد حمله سگهای صاحب گوسفندان قرار می گیرد ولی این بار کسی به فریادش نمی رسد و صاحب گوسفند پس از اینکه متوجه حقیقت می شود گرگ مرده را به تیر برق روستا آویزان می کند!
روایت ۳) ساعت ۱۰ صبح گرگی از طریق خندق باغ های روستای ترک نشین نظام آباد به طرف روستای مملو می آید و به دور از دید سگ ها و چوپان ها چند کیلومتر پیشروی می کند؛ چوپان های نظام آباد به چوپان های مملو خبر می دهند که گرگی از طریق خندق در حال پیشروی به سوی گوسفندان شماست که بلافاصله به اتفاق سگانشان گرگ را محاصره می کنند و در آن‌جا گیر می کند، یکی از چوپان های روستا دم گرگ را می گیرد تا از خندق بیرون بیاورد که مورد حمله سگ ها قرار می‌گیرد و گرگ نیز در حالی که در چنگال چوپان گیر کرده است سرش را به نشان دفاع از خود تکان می دهد و سگ ها پارس کنان در کنار می ایستتد!

سؤال ۱۳) از آنجا که روستای مملو که کورد و سنی نشین است با روستاهای ترک پ شیعه نشین همجوار است خواستیم از رابطه اتان با شیعیان و آذری های منطقه برایمان بگویید.
🟢 پاسخ: ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمان و فارس و یهودی و مسیحی و بت پرست و مسلمان همه در انتخاب دین و باورهایشان آزادند و دارای وجه مشترک های زیادی هستند و باید با هم تعامل درست داشته باشند دین و مذهب نباید عامل تفرقه و فتنه باشد بلکه با گذشت و احترام متقابل باید در کنار یکدیگر مسالمت آمیز زندگی کرد.
روزی در مسجد دور هم جمع شده بودیم از یک نفر از اهل روستا که به جمع ما پیوست پرسیدم: کجا بودی؟ پاسخ داد: رفته بودم نقده برای خرید. او در ادامه گفت: از قضا شخصی از من پرسید اهل کجا هستی؟ در پاسخ گفتم روستای مملو ،گفت: خوش به حالتان که هنوز مرد بزرگ و مبارکی چون ماموستا محمد محمدزاده در میان شماست!
الحمدلله سعی کرده ام در طول زندگیم با همه نژادها و مذهب ها و مکتب ها همزیستی و تعامل داشته باشیم و به نظر من باید با هر کس و جریانی مادامی که اهل تعامل باشد مدارا کرد.

سؤال ۱۴) همه دوستان ماموستا محمد زاده را به عنوان شخصی می شناسند که علیرغم محدودیت های مالی و عدم داشتن ماشین شخصی و گواهینامه، خیلی مسافرت می رود، بفرمایید چرا به سفر علاقمند هستید و تاکنون به عنوان زیارت یا سیاحت به چه کشورهایی سفر کرده اید؟
🟢 پاسخ: بله، خیلی مشتاق و علاقمند سفر و زیارت مزارها هستم و تاکنون به این زیارتگاهها رفته ام:
به زیارت اویس القرنی و ماهیدشت و ترکیه و باب الصغیر و قلب سوریه و حضرت هابیل در جولان سوریه و مولانا خالد نقشبندی در حی اکراد دمشق و بغداد و سامرا و کاظمین و کربلا و نجف و کوفه و دارالسلام و حلب و حمص و دیار بکر و وان و بدلیس و اورفا و موزه عالم اهل کفر دین یعنی موزه ایاصوفیا که عصای حضرت موسی در آنجا می باشد رفته ام ، علاوه بر اشیای به جا مانده از ابوایوب انصاری و چند نفر صحابی دیگر پیامبر علیهم السلام.
برای زیارت و دیدنی به دجله و فرات و رمادی و شیخ حاجی احمد و مشهد و غم هاجر خاتون خواهر حضرت معصومه و کوسه هجیج و آب حضرت غوث پالنگان باینگان و سفیر حسین فرهاد دوم شهر جده عربستان رفته ام.
و تا کنون ۵ بار به زیارت بیت الله رفته ام، جمعا چهار بار به حج تمتع و یک بار حج عمره مشرف شده ام.
ناکفته نماند بیشتر سفرهایم جنبه زیارتی داشته است و هزینه آن سفرها بر عهده سخص خودم بوده و احدی ریالی بابت آن به من پرداخت نکرده است.
متاسفانه تاکنون وضعیت مالی ام کفاف خرید ماشین نکرده و همواره برای مسافرت هایم از تاکسی و ماشین دربستی بهره برده ام.

سؤال ۱۵) گویا علاقه فراونی به کتاب و مطالعه دارید، لطفاً برای ما توضیح بفرمایید
🟢 پاسخ: کتاب، خیلی زیاد دارم در تنوع و تکثر و تنوع کمتر کسی پیدا می‌شود که کتابخانه اش مانند کتابخانه من باشد خیلی به مطالعه علاقه دارم و هرگز از مطالعه خسته نمی شوم.
در فکر این هستم که جایی پیدا کنم که پس از مرگم کتاب هایم را آنجا نگهداری کنند
ارزش کتاب نزد من آنقدر زیاد است که حاضر نیستم یک مجلد کتاب را به یک من زر سرخ بفروشم اگر چه در صفحه نخست همه کتاب هایم با خط خوش نوشته ام بخشیدنی هستند نه فروختنی و یقین دارم هیچ یک از اقوام و وارثان بنده نیز آرزویی جز آرزوی من را ندارد

سؤال ۱۶) حاج ماموستا محمد زاده با چا انسان هایی دشمنی دارند و از چه کسانی متنفر است؟
🟢 پاسخ: من نه کسی را دشمن خود میدانم و نه بدخواه انسانی هستم ولی میدانم بعضی انسان ها حسودند
سعدی می گوید:
توانم آنکه نیازارم اندرون کسی
حسود را چه کنم کو ز خود به رنج درست
بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

آدم هایی هستند که کژدم منشند و به قول شاعر باید بدانیم که «نیش عقرب نه از ره کین است بلکه اقتضای طبیعتش این است».
در زندگی خود همواره تلاش کرده ام که به هیچ احدی و حتی جانوری ضرری نرسانم و خیرخواه همه بوده ام و تاکنون هیچ حلال گوشت و حرام گوشتی را هم سر نبریده و شکار نکرده ام و حتی به تماشای ذبح حیوانات هم ننشسته ام و گاهی با خود می گویم که ای کاش انسان گوشتخوار نبود!
صد بار بدی کردی دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
ولی علیرغم همه نیک رفتاری ها و صبوری ها باز نمی توان از شر زبان مردم رهایی پیدا کرد!

سؤال ۱۷ ) از علاقه اتان نسبت به سادات و شیوخ و مراقد و مزارها بگویید.
🟢 پاسخ:
نسبت به همه شیخ ها و خلیفه ها و سیدها و خانقاه ها و مساجد و حجره ها و مدارس احترام قایل هستم و همه را دوست دارم و به همه زیارتگاه ها و مقابر و امام زاده ها ارج می نهم .
نسبت به اربابان و مالکان کردستان که خدمات شایانی به علم و علما و مساجد کرده اند خیلی احترام قایل هستم و بر این باورم که این همه علما و ماموستا و صلحا و مسجد و خانقاه و حجره و فقها و قاری قرآن بر سفره سخاوتمندانه آنان پرورش یافته و بزرگ شده اند! آنان همواره مردم را تشویق می کردند که  به علم و علما و دین خدمت کنند و اگر  آنان و خدمات و زحماتشان نبود از علم و حجره و علما خبر و نشانی نبود.
اینجانب پس از نیم قرن خدمت صادقانه در کسوت امام جمعه و جماعت به منظور اعلام وفاداری و احترام به پیران طریقت مورد احترام مرحوم پدرم و تجدید بیعت با عقاید او از طرف مرز رسمی تمرچین- حاجی عمران به روستای سندولان از توابع شهر قلعه دیزه رفتم.
بنده بر این باورم طریقت را همطراز شریعت می دانم و عرفان و تشیخ را در تضاد و تقابل نمی بینم.

سؤال ۱۸) از علاقه و ارتباطتان با مرحوم ماموستا عبدالکریم شهری کندی بگویید، او چه ویژگی هایی داشت که اینگونه شهره آفاق شده است؟
🟢 پاسخ: مرحوم ماموستا شهری کندی به نظرم در سال ۱۳۳۱ ه‍. س به روستای خلیفه تشریف آوردند، او مجرد بود و هنوز ازدواج نکرده بود و همراه مادر و برادرش زندگی می کرد… بعد از مدتی با کمک ارباب روستا که مرحوم ماموستا را خیلی دوست داشت ازدواج کرد، مدت زیادی در روستای ما امام جماعت و جمعه بود، طلبه و حجره داشت، از مناطق دوردست طلبه نزد ایشان می آمدند و در محضرشان تلمذ می کردند…. بعدها و قبل از انقلاب ماموستا به مهاباد نقل مکان نمود…
ماموستا شهری کندی در سخنوری و متانت و قناعت بی نظیر بود، شخصیتی جاافتاده و مردمی داشت… علیرغم رزومه موفق، متاسفانه آثار چندانی از این شاعر و نویسنده و خطاط و دعوتگر بزرگوار در دست نیست.
مرحوم ماموستا شهری کندی بیش از سایر خانواده های صدگانه روستا به خانه پدری من آمد و رفت داشت و هر وقت به منزل ما می آمد معمولاً تا حیات خانه بدرقه اش می کردم، عجب علاقه ای به ایشان داشتم.

🔹 از اینکه وقت گرانبهای تان را در اختیار ما گذاشتید بی نهایت متشکریم

🟢 پاسخ: درود بر شما و کلیه کسانی که برای اعلای کلمه الله تلاش می کنند.

مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا

نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا