اصحابدعوت اسلامیسیره نبوی

او در نبرد بدر حضور داشته است!

حاطب بن ای بلتعه

نویسنده: ادهم شرقاوی

مکه، بزودی فتح می شود؛ پیامبر صلی الله علیه و سلم تصمیمش را مبنی بر حرکت به سوی آن قطعی کرده بود و از ارتش خواسته بود که آماده شود و از آنجا که پیروزی در هر جنگ مرهون تاکتیک و ترفندهایی است که به کار گرفته می شود و معمولاً طرفی که به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی بر طرف حمله می کند موفق تر است، لذا پیامبر به یارانش دستور می دهد خبر حرکت به سوی مکه را پنهان دارند.

همه چیز طبق برنامه پیش می رفت؛ آن عده از یاران پیامبر که اهل مکه بودند رویای آن لحظه را می دیدند که بر خاک مکه بوسه می زنند و اصحاب اهل مدینه هم همواره خواب آن عُمره ای را می دیدند که در روز حُدیبیّه از آن بازداشته شده بودند و بقیه اصحاب منتظر آن لحظه ای بودند که اذان مکه سرداده شده و الله اکبر را سروده شود!

ولی؛ اتفاق غیر قابل پیش بینی رُخ داد…

پیامبر صلی الله علیه و سلم سه صحابیّ تفنگدار؛ همانا علی و زبیر و مقداد را فرا می خواند و به آنان دستور می دهد فوراً به “باغچه خاخ” بروند ، جایی که زنی وجود دارد که حامل نامه ای علیه آنان – مسلمانان مدینه- است و به آنان دستور داد  آن زن را به هر قیمتی که شده با خود نزد آن حضرت بیاورند!

سه صحابیّ بزرگوار به سرعت راهی آن مکان شدند و –طبق پیش بینی رسول الله- زنی را آنجا یافتند! از او خواستند نامه ای که همراه دارد را به آنان تحویل دهد که انکار کرد! به او گفتند: یا نامه را تحویل ما می دهی یا لباس هایت را از تنت در می آوریم!

زن، وقتی دید که آنان می خواهند او را بازرسی بدنی کنند نامه را تحویلشان داد و سپس او را با خود به مدینه بازگرداندند!!

 پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نامه را بازکرد و متوجه شد که حاطب ابن بی بلتعه- یکی از اصحاب- به قریش نامه نوشته و به آنان خبر داده که پیامبر قصد دارد شهرشان مکه را از چنگال آنان درآورده و فتح کند!

این، یک کار ضد امنیتی بود و اگر خواستی بگو: خیانت بزرگ!

حاطب – نویسنده نامه- این گونه کار زشت خود را توجیه می کند که خانواده بی پناه و فقیرش در مکه هستند و هدف او از ارسال این نامه تنها این بوده که بستگانش را از آزار بیشتر قریش دور کند!

پیامبر صلی الله علیه و سلم عذر او را می پذیرد… ولی عمر بن خطاب (خدا از او راضی باد) طبق قاطعیت همیشگی و پرخاشگری قابل پیش بینی اش اگر قضیه مربوط به دین باشد، می گوید: ای رسول خدا؛ اجازه بدهید گردن این منافق را – با شمشیر – بزنم!

پیامبر صلی الله علیه و سلم به او می گوید: نه. ای عمر! او در نبرد بدر مشارکت داشته است، شما چه می دانید شاید خداوند بر اهل بدر آگاه بوده که خطاب به آنان فرموده است:هر کار که می خواهید انجام دهید، که من شما را بخشوده‌ام.

{او در نبرد بدر حضور داشته است!}

اى مرد! آيا گمان می کنی وقتی اشتباهی از کسی سر می زند به گذشته درخشانش توجه می کنیم یا همه نیکی ها، لحظات شیرین و احساسات زیبایی که با او تجربه کرده ایم را با نخستین لغزش او فراموش می کنیم؟!

در زندگی هر شخص بدری وجود دارد که در آن حضور پیدا کرده است، چرا بجای اینکه بدر را با اشتباه او پاک کنیم، اشتباه او را با مشارکت در بدر نادیده نگیریم؟

چرا از مردم می خواهیم همواره فرشته باشند؟! آیا برای هر اسب تیزروی سقوطی وجود ندارد و هر قدمی دارای  لغزشی نیست؟ و آیا معمولاً هر انسان نجیبی روزی از درِ نجابتش آسیب نمی بیند؟

 حضرت علی (خداوند از او خشنود باد) می گوید: ومن ذا الذي تُرجى سجاياه كلها  كفى المرءُ نُبلاً أن تُعدَّ معايبه!

شوه، هر روز همسرش را می بیند که با تربیت فرزندان، پخت و پز و تدریس و اهتمام به امور زندگی در بدر حضور پیدا می کند، آیا رواست شوهرش با نخستین اشتباه، همه این حضورها را فراموش کند؛ در حالی که می تواند به راحتی از آن ها عبور نماید؟!

همسر،  شوهرش را دوست داشتنی ، مهربان و دلسوز می یابد، ولی اگر از او اشتباهی سر زد، دنیا زیر و رو می شود! و متاسفانه همسر بخاطر اشتباهی که می تواند از آن چشمپوشی کند عمری از نیکی های شوهرش را فراموش می کند!

چرا یک مدیر باید تمام گذشته درخشان یک کارمند را بر اثر یک اشتباه تصادفی فراموش کند؟ و چرا یک کارمند باید لطف رئیس سابقش را با مشاهده اولین واکنش قاطع فراموش کند؟!

به  “بدر هر شخصی” اعتراف کنید و همه نیکی ها را با یک موضع اشتباه او، ضرب در صفر نکنید!

ترجمه: رسول رسولی کیا

از طريق
رسول رسولی کیا
منبع
https://sozimihrab.org/
نمایش بیشتر

رسول رسولی کیا

@نویسنده و مترجم @ آذزبایجان غربی - مهاباد @ شغل : دبیر آموزش و پرورش

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا