او به عنوان استاد درس ادبیات در یکی از دانشگاه های عراق استخدام شده بود.. قبل از اینکه زمان کلاس فرا برسد ساعاتی را در خیابان های بغداد به گشت و گذار پرداخت و سپس پس با قیافه و ظاهری معمولی و ژولیده وارد کلاس شد!
یکی از اساتید که در کلاس حضور داشت او را دانشجو تصور کرد پس خطاب به استاد علی طنطاوی گفت: و تو ای الاغ! چرا تاخیر کرده ای؟! استاد علی از او عذرخواهی کرد و وارد کلاس شد و بر یکی از نیمکت های دانشجویان نشست!
آن استاد به دانشجویان گفت: به زودی و تا دقایقی دیگر ادیب بزرگ علی طنطاوی خواهد آمد و به عنوان استاد و مدرس در کلاس شما حضور پیدا خواهد کرد! کاری نکنید من پیش او روسیاه شوم!
سپس شروع کرد به پرسیدن سوالاتی ادبی از آنان و استاد علی مانند یک دانشجو به پرسش هایش پاسخ می داد!
استاد که از ذکاوت وی شوکه شده بود از او پرسید: آیا می توانی تفاوت ها و امتیازات بحتری و ابوتمام را بگویی؟! استاد علی در این زمینه سخنان دلچسپی ارائه کرد! که استاد به او گفت: ظاهرا تو دانشجوی ممتازی هستی! بگو ببینم نام تو چیست؟!
پاسخ داد: نام من علی طنطاوی است!!
استاد از فرط خجالت داشت از هوش می رفت!!
کی یاد میگیریم که از روی قیافه و ظاهر بر مردم قضاوت نکنیم؟؟
ترجمه: رسول رسولی کیا
#سۆزیمیحڕاب
═══༻?༺═══
? @Sozimihrab?
═══༻?༺═══