عوامل سقوط جوانان از صفوف دعوت اسلامی(۲-۱)
دکتر محمود ویسی
«الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و علی آله و صحبه اجمعین»
با فرمودهای از پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، مطلب را آغاز میکنیم ایشان میفرمایند: «إنّما یأکُلُ الذئبُ مِنَ الْغنمِ القاصِیه» یعنی: «همیشه گرگ، گوسفندی را که از گله جدا شده است، میخورد».
اسباب و عوامل بسیاری وجود دارند که گاهی اوقات انسان را به لبهٔ پرتگاه میکشانند و از این مسیر پرخیر و برکت منحرف میسازند.
-امام ابنالقیم (رح) در فرمایشی ظریف و دقیق در حدود ۷۰۰-۶۰۰سال پیش، درد امروز جامعهٔ ما را دست نشان کرده است پ امام ابنالقیم میفرماید: «دَخَلَ الناسُ النّارَ من ثلاثه ابواب…» یعنی؛ مردم از سه در وارد جهنم میشوند…. گرچه ما در قرآن میخوانیم که جهنم دارای هفت باب است. «لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» [۱] اما فعلاً به این سه در که به تعبیر امام ابنالقیم مشتریان زیادی دارند توجه داشته باشید که چهار باب دیگر، بازارشان کساد است و مشتریان کمتری دارند.
امام ابنالقیم فرمودند: مردم از سه طریق وارد جهنم میشوند:
۱- باب الشبهه: تبعیت از شبهات، مرضی است که ابتلا به آن مساوی است با فساد در تفکر. به تعبیر امام ابنالقیم: «در مقابل دین خدا ایجاد شک و تردید میکند». اکنون دورانی است که سکولارهای دینستیز ندا سر میدهند که دوران دین خدا به سر آمده است و تاریخ مصرف آن تمام شده است. آنان این تفکر شوم را به شکل کالایی در کانالهای مختلف تبلیغ میکنند اما از همان ابتدا نمیگویند که دین هیچ است بلکه با بردن به حواشی به حذف آن مبادرت میکنند.
اما ما در این میان چه نقشی داریم؟ ما اگر مبتلا به شبهه باشیم همچون ماشین ضعیفی هستیم که قصد سبقت از یک تریلی بزرگ را در جادهای باریک و کمعرض دارد. اگر تریلی بخواهد با یک فرمان چرخاندن ما را به ته دره میفرستد. در اینجا با کمترین امکانات و با کمترین آمادگی و از همه مهمتر با شبهاتی در دل قصد سبقت داشتهایم. اما اگر شبههای به دل راه ندهیم، دل نمیترسد، وقتی دل نترسید، دستها نمیلرزد و اگر دستها نلرزید با اتصال آن به خدا میتوان کاری را کرد که دیگران نتوانستهاند آن را انجام دهند و میتوان با دلی محکم و سرشار از یقین از هر فرصتی برای سبقت استفاده کرد.
۲- باب الشهوه: در شهوت دومین دری است که مردم از آن داخل آتش جهنم میشوند و در نتیجه آن تقدم و برتری دادن به هوی برتری دادن نسبت به هدی و هدایت و خشنودی خداست. شهوت، منش را به فساد و نابودی میکشاند همانطور که شبهه، بینش را فاسد میکند.
۳- باب الغضب: خشم و تندخویی انسان را به دشمن خلق خدا مبدل میسازد. این در حالی است که قرآن پیامبر (ص) را «رحمه لّلعالمین» معرفی میکند و میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» [۲]
پس چطور امکان دارد که پیامبر تو، پیامبر رحمت برای جهانیان باشد و تو خودت را – بخاطر خشم و تندخویی- دشمن جهانیان بدانی؟! و با کارهایت مردم را از دین دور کنی؟ و با ارائهٔ چهرههای غیراستاندارد از دین و دینداری، چهرهٔ دین را آنچنان خراب و زشت بنمایی که کسی، حاضر به تماشای آن نباشد؟ ما باید به تجسمی تمامعیار از آنچه که میخواهیم تبلیغ کنیم درآییم. لذا باید روی خودمان کار کنیم و مواظب باشیم به آفات و امراضی که هم سبب سقوط خودمان و هم سبب سقوط دیگران میشوند، مبتلا نگردیم.
اما چرا سبب سقوط دیگران؟ زیرا گاهی اوقات فردی علاقهٔ زیادی به ما دارد و ما را الگوی خود قرار داده است، اما ما مبتلا به دردی هستیم که همین که از مسیر منحرف گشتیم او هم به دنبال ما منحرف میشود. اینجاست که گناه انحراف او نیز به گردن ما میافتد (معاذالله).
«لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا یَزِرُونَ» [۳] پس ما مواظب باشیم. ما میخواهیم امانت خدا را به دست مردم بسپاریم. میخواهیم به مردم نشان دهیم که چگونه دینداری کنند. دینداری که هم در دنیا آنها را به حیات طیب برساند و هم در آخرت به اجری که «أَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» [۴] است. پس کار آسانی نیست اما همراه با همین سختی کار، سگینی و ثقل اجر و پاداش آن نیز مطرح است.
با این مقدمه از فرمایش امام ابنالقیم (رح) میخواهیم به دستنشان کردن اسباب و عواملی بپردازیم که سبب سقوط جوانان از دعوت اسلامی شده است و میشود. داشتن معرفت و شناخت کافی و کامل از این اسباب و امراض سبب مبتلا شدن به آنها میگردد. اما اگر این آفت را خوب بشناسیم و با چشم باز به کار دعوت بپردازیم نتیجهٔ مطلوبتری خواهیم گرفت. در جنگ احد که مسلمانان شکست خوردند گفتند: چرا شکست خوردیم. خداوند به پیامبر (ص) وحی فرمود: «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ» [۵] اشکال از خودتان است.
اولین سبب از اسباب سقوط هر فردی در هر مقطع سنّی خصوصاً در ایام جوانی که انحراف و سقوط بیشتر دامنگیر انسان میشود:
۱- عدم الأخلاص و النیه لله: «نداشتن نیت خالص برای خدا»
وجود اخلاص در عمل همانند مایهای است که شیر را میبندد و به ماست تبدیل میکند و اگر شیر با مایه مخلوط نشود و انتظار داشت که بدون مایه شیر، ماست شود، نه تنها انتظار بیجایی است بلکه بعد از مدّت کوتاهی شیر فاسد و غیر قابل استفاده میگردد و باید آن را دور ریخت. اعمال ما نیز اگر با مایهٔ «اخلاص» مخلوط شود، مبارک خواهند بود و مورد قبول همه، به ویژه خداوند هستند. و اگر مایهٔ اخلاص در اعمال و کردار ما وجود نداشته باشد، سرانجامی جز سرانجام شیر بدون مایه نخواهد داشت؛ که همانا فساد و تباهی است.
۲- تخویف إعداء الله للعبد بقطع المعاش أوِ الفصل من الوظیفه: «تهدید و ارعاب دشمنان خدا [به مسایلی چون] قطع حقوق و اخراج از کار.»
دشمنان این دین با سلاحهای تخویف و تهدید برای کسی که قصد بندگی خدا را دارد وارد میدان میشوند و او را از اخراج از کار و قطع حقوق میترسانند.
از دست دادن کار آن عبد را آنچنان ترسانده است که میگوید: تا حالا که دین داشتم و یک کم ریش، اکنون نه تنها ریش بلکه سبیلهایم را نیز میتراشم، اینجا منطقی به نام منطق ایمان وجود ندارد که جوابگوی تهدیدات باشد. ناپلئون بناپارت یکی از موز موفقیت در جنگهایش را این گونه معرفی میکند: من فرهنگی را روی سربازانم سازماندهی کردم و آن این بود که «در دنیا باید فقط از یک چیز ترسید و آن ترس است» واقعاً اگر تصمیم قطعی گرفتهای که در این مسیر حرکت کنی دیگر چه باک داری و از چه میترسی؟
۳- قراءه الواقع قراءه سلبیه تؤدی بالداعیه للإحباط و الیأس فیترک طریق الدعوه: «داشتن دیدگاه منفی نسبت به واقعیت جامعه که باعث ایجاد یأس و نومیدی داعی و دوری از دعوت دینی میشود.»
منفیبافی و نگاه اندیشهٔ منفی و مأیوسانه نسبت به وضعیت و موقعیت موجود و همنشینی و معاشرت با کسانی که کارشان آیهٔ یأس خواندن است نیز خود میتواند از اسباب سقوط باشد.
موفق نمیشویم و فایدهای دارد و کلاس به درد نمیخورد و… این حرفها فقط کار انسانهای ناتوان و عاجز است. انسان توانا و مثبتاندیش آیهٔ یأس نمیخواند. انسان توانا نیمهٔ پر لیوان را میبیند. اما انسان منفیباف همیشه نیمهٔ خالی لیوان را میبیند. مثلاً انسان مثبتاندیش میگوید: «الحمد لله یک کلاس قرآن داریم» اما انسان منفیباف میگوید: «کلاس قرآن ما اصلاً به درد نمیخورد. ۵-۶ نفرند» این گونه حرفها بر روان آدمی تأثیر میگذارند و سمّی هستند که اثرشان بعدها مصیبتبار خواهد بود. قرائت سلبی یعنی یأس و ناامیدی و انحراف از مسیر الهی.
۴- عدم القناعه الکافیه بطریق الدعوه. «نداشتن باور و اطمینان قلبی به راه و روش دعوت» اگر انسان به راهی که در پیش گرفته است، باور نداشته باشد و از انتخاب خود پشیمان باشد و در حین حال از اینکه آن را بر زبان آورد خجالت بکشد و مدام آن را به بعداً موکول کند، کم کم سقوط خواهد کرد. این کار درستی نیست اگر مشکلی وجود دارد باید صریح و شفاف آن را در میان جمع مطرح کرد و باید از آنها خواست راهی را برای حل مشکل پیدا کنند.
افراطکاران و تفریطکاران هر دو سقوط میکنند. آن کس که حد اعتدال و وسطیت را مبنای کار خود قرار میدهد موفّق است. به تعبیر قرآن: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً» ً [۶]
آمریکا در بسیاری از تحلیلهای مهم و استراتژیک و در حین حال متخصّصانهٔ خود به صراحت اعلام کرده است که تنها باید از حرکتهای اسلامیی وحشت داشته باشیم که میانهروی و اعتدال در میان آنها اصل شناخته میشود.
آمریکا از میان حرکتهای جهادی اسلامی فلسطین بودجهٔ چندمیلیون دلاری را فقط برای نابودی «جنبش حماس» قرار داده است؛ چون معتقد است نابودی حماس به معنای نابودی سایر حرکتها و جنبشهاست. اما چرا حماس؟ چون شیخ احمد یاسین (رح) رهبر حماس این فرهنگ و بینش را در آنها به وجود آورده است که منطق شما برادران حماس در برابر سایر گروههای فلسطینی که اسرائیل آنها را به جان شما میاندازد و خود از دور لم میدهد و نگاه میکند باید منطق هابیل باشد در مقابل قابیل و بگویید: «لَئِنْ بَسَطتَ إِلَی یدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یدِی إِلَیکَ لأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» [۷]
اگر آنها به شما شلیک کردند شما به آنها شلیک نکنید بگذارید به دست برادرتان کشته شوید.
بینش دینی این چنین است. پس کسی که به این طریقت قناعت و اطمینان ندارد جلو بیاید و اعلام کند. و دلایلش را بگوید. شاید دلایلش آنچنان محکم باشد که ما در مقابل آنها تسلیم شویم و ما هم آنها را بپذیریم. چه اشکالی دارد اگر خیر است ما هم که طالب خیر هستیم و اگر شرّ است کمکش میکنیم تا منحرف نشود. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنْ اتَّبَعَنِی» [۸]
۵- تعلّق قلب الداعیه بالدنیا و کراهیه الموت. «شیفتگی دعوتگر نسبت به دنیا و بیزاری از مرگ.» این مطلب واضح و آشکار است. اینکه داعی خود را اسیر دنیا کند و از مرگ تنفّر داشته باشد. هرگاه که انسان بیشتر شیفتهٔ دنیا میشود خود به خود ترس از مرگ نیز در او ایجاد میشود. نه دوست دارد کسی بمیرد و نه کسی برایش از مرگ سخن گوید. اما کسی که دنیا در دستش است نه در قلبش میگوید:
چون مـــرگ رسد چرا هراسم کان راه که به توست میشناسم
از خــــوردگـهی به خوابـگاهی و زخـوابــــگـاهـی به پیشـگـاهـی
این تفسیر مرگ است تنها انتقال است از اینجا به آنجا و بس. هر کاری بکنی و هر جایی در این دنیا خود را مخفی کنی، بالاخره خواهی مرد و مرگ سراغت خواهد آمد. و همچنان که عبدالله بن رواحه (یکی از اصحاب) هنگام رفتن به جنگ با خود زمزمه میکرد و میگفت: «یا نفسُ إن لّم تُقتُلی، تموتی» یعنی «ای نفس اگر کشته هم نشوی، آخرش که میمیری».
خالد بن ولید (رض) را بنگرید آنگاه در بستر مرگ داشت میگریست از او پرسیدند چرا گریه میکنی؟ او گفت: میترسم مثل شتر در بستر بمیرم. این همه در غزوهها و جنگها شرکت کردهام، بدنم با شمشیرها و نیزهها سوراخ سوراخ و تکّهتکّه شد امّا -سبحان الله- توفیق شهادت در آن میادین نصیبم نشد و اینطور به نظر میرسد که در بستر میمیرم.
به قول سید: «النّفس الی موت و المال إلی فوت» یعنی: «عاقبت، نفس به سوی مرگ و مالت به سوی نابودی خواهد رفت.» پس آیا بهتر نیست در این میان در بازار الهی «َجاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ» [۹] سرمایهگذاری کنی؟
پاورقی ها
[۱] – الحجر/۴۴
[۲] – الانبیاء/۱۰۷
[۳] – النحل/۲۵
[۴] – النحل/۹۶
[۵] – آل عمران/۱۶۵
[۶] – البقره/۱۴۳
[۷] – المائده/۲۸
[۸] – یوسف/۱۰۸
[۹] – التوبه/۲۰
دکتر محمود ویسی
ادامه دارد