اصول

مقدمه ای بر اصول فقه

سپاس خدایی را که پروردگار عالمیان است وسلام و درود خداوند بر روح سرورمان اشرف رسولان حضرت محمد ص وبر خاندان ویاران ورهروانش باد.

امابعد؛

باگذشت چند سالی از عصر خلفای راشدین (رض) بدلایل زیر اصول الفقه پدید آمد

 1-گسترش قلمرو حکومت اسلامی

2 – گرویدن قبایل متعددی به اسلام که هرکدام دارای زبان وفرهنگ خاصی بودند

3 – اختلاط علوم غیر عربی وغیر اسلامی با علوم اسلامی ، و…..

با توجه به این دلایل فقهای اولیه ی شریعت اسلام ؛ برای امت اسلامی علمی بسیار باارزش واساسی را پایه ریزی نمودند که راه گشا ومشکل گشای کورترین گره های نیازها و پرسش های اهل زمین درآن زمان وتا به حال بوده و در آینده نیز خواهد بود علمی بی نظیر که علمای امت آن را ((اصول فقه)) نام نهاده اند.

هدف از بنای این علم وتوضیح معانی وشاکله ی آن، خدمت به اسلام و مسلمین از طریق فهم کتاب خدا وسنت رسولش واستنباط احکام از میان نصوص آن دو منبع اصلی ومصادر دیگر در پرتو ضوابط وقواعد علم اصول فقه است.

استنباط واستخراج احکام شرعی باید از منابع معتبر آن احکام صورت پذیردکه این مهم امری ساده و اتفاقی وسلیقه ای نیست، بلکه برای انجام این کار، پیمودن راه های مربوطه از جانب مجتهد و راهنمایی جوییدن از اصول وقواعدی خاص وعمل نمودن به مقتضای ضوابط مقرر لازم است ، آنگاه اجتهاد شخص مجتهد مقبول ومعتبر خواهد بود.

علم اصول فقه علمی است که به بحث منابع احکام، حجیت ومراتب آنها در مسیر استدلال،شرایط چگونگی استدلال به آن ها، وأسلوب وروش های استنباط قواعد مربوطه می پردازد و شخص مجتهدجهت شناخت احکام از ادله ی تفصیلی نیازمند آن ها و بلکه ملتزم به آنها می شود.

به دلیل اهمیت برخورداری فقیه از علم اصول فقه علامه ابن خلدون در ((مقدمه ی ابن خلدون)) می گوید:((علم اصول فقه از بزرگ ترین وبا ارزش ترین ومفيد ترین وضروری ترین علوم شرعی است)).

اصولیون به اعتبار اینکه عنوان ((اصول فقه)) اسمی برای علمی مخصوص از علوم اسلامی است، تعریفی اصطلاحی ذکر نموده اند وبه اعتبار اینکه این اصطلاح مرکب اضافی متشکل از دو کلمه ی اصول وفقه است که مضاف ومضاف الیه هستندبه تعریف آن پرداخته اند.

درمورد بخش اول آن گفته اند که:

 (أصول) جمع (أصل) است ودر تعریف أصل آورده اند ((چیزی که چیز دیگری بر آن بنا شود))در عرف علما واستعمالات آنان، از این کلمه معانی: الف- دلیل ،ب- راجح، ج -قاعده، د-مستصحب ، گرفته میشود که قرینه آن را مشخص میکند.

درباره ی بخش دوم گفته اند

((فقه)) در لغت به معنای آگاهی وعلم به یک چیز ودرک وفهم آن است، اما براساس آنچه درقرآن آمده است بیانگر آنست که مراد از آن مطلق علم نیست ، بلکه دقت در آن، ظرافت وحسن ادراک وشناخت مقصود گوینده است؛ برای نمونه خداوند والادر سوره ی مبارکه ی النساء آيه ى 78 میفرماید: ((فمال هؤلاء القوم لا يكادون يفقهون حديثاً))یعنی این مردمان را چه شده است که هیچ سخنی را نمی فهمند؟

اما فقه در اصطلاح علما، چنین آمده است:

((علم به احکام شرعی عملی برگرفته از ادله ی تفصیلی)) وبه عبارتی دیگرفقه همان نفس احکام شرعی محسوب می شود.

خلاصه ی مطلب اینکه عالم اصولی از ادله ی اجمالی بحث می کند از حیث دلالت آن ها بر احکام شرعی مستنبط از ادله ی جزئي آنها؛ اما بحث فقیه از ادله ی جزئي است تا أحكام جزئي را با بکارگیری قواعد اصولی واحاطه به ادله ی اجمالی ومباحث آن استنباط وبرداشت نماید.

در تعریف اصطلاحی اصول فقه گفته اند:

به اعتبار اینکه لقب یک علم خاص است، چنین تعریف شده است (علم به قواعد وادله ی اجمالی که در استنباط فقه از آن ها استفاده می شود، خود این قواعد وادله رانیز اصول فقه می گویند).

پس فقه واصول فقه در این نکته مشترکند که هدف هردو رسیدن به احکام شرعی است، بااین تفاوت که اصول فقه،  به راه های دستیابی واستنباط می پردازد و درفقه بر طبق راه هایی که علم اصول ترسیم کرده است با بکار گیری واجرا واعمال قواعدی که اصولیون برای اصول فقه تقریر نموده اند عملاًبه استنباط احکام پرداخته می شود.

مراجع و منابع :

 ((1-نهایة السول شرح منهاج الأصول، اسنوى

2 – إرشاد الفحول، شوكاني

3 – جمع الجوامع ، سبكي

4 – الإحكام في أصول اﻷحكام، آمدي

، 5 – درس هاي اصول الفقه استاد ناصر سبحانی .))

جمع آوری وتحقيق:عبدالواحد رحمت الله

نمایش بیشتر

عبدالواحد رحمت الله

نویسنده و شاعر و مترجم آذربایجان غربی - مهاباد خطیب و دعوتگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا