گفتگو

ناگفته هایی در باره “بدیع الزمان سعید نورسی”

ناگفته هایی در باره “بدیع الزمان سعید نورسی”

یکی از مجددان راستین این عرصه مرحوم بدیع الزمان شیخ سعید نورسی ، متفکر ، مخلص ، متکلم ، فقیه ، سیاستمدار وعارف برجسته .کُرد می باشد . زیرا زمانی که نورسی ظهور کرد ، ترکیه وجهان اسلام را بحرانی سخت فرا گرفته بود . جنگ جهانی ، سقوط خلافت عثمانی ، روی کار آمدن رژیم لائیک ، تلاش برای اسلام زدایی ومنع هویت اسلامی و…موجب شده بود که زمینه برای سیطره افکار واندیشه های سکولاریستی وضد دینی مهیا شود .

زمانی که هر گونه جنبش دینی مارک ارتجاعی می خوردند وعلما به پای میز محاکمه می رفتند واندیشمندان دار زده می شدند وآموزشهای دینی ممنوع شده بود ومسلمانان از انجام عبادات انفرادی نیز منع شده بودند ، ودراین چنین دورانی شخصیتی کمر همت بر بست وبا تمکام وجود برای دفاع از موجودیت وکیان اسلام قیام کرد . مقایسه او با اندیشمندان اسلامی از امام محمد غزالی تا اقبال لاهوری این حقیقت را برملا می سازد که وی شخصیتی جامع الاطراف بود ونه تنها در یکی از علوم ، بلکه در همه علوم و نه بخشی از عمر ، بلکه همه عمر خود را وقف دفاع از قرآن واسلام کرده است .پیامبر گونه جز از خدا از کسی مزد واجری نخواست وهمواره به مال وجاه پشت پا زد . دین را به دنیا نفروخت . بندگی اش نه برده گونه بود ونه تاجرانه . او عارفی بود که هدفش بیرون کشیدن گلیم خود از آب بی ایمانی نبود . در میدان اندیشه ، مجاهد ، در عرصه جهاد متفکر ، در پارلمان دیدگاه سیاسی اش را برکرسی می نشانید ودر میان عشایر ، سنتهای پسندیده را توضیح ودر جامعه نکات اخلاقی را بیان می نمود .

جهان اسلام در وضعیتی پر مخاطره قرار داشت؛از یک طرف فرزندانش -مسلمانان – عقب مانده و از طرف دیگر گرگ های هار آن را محاصره کرده بودند.انسانهای دلسوز هم چشم به آسمان دوخته و از خداوند می خواستند رهبری صادق و کار آمد را برایشان بفرستد جهان اسلامی را از سیل بی اعتقادی، الحاد و دام دشمنان نجات دهد.

در چنین شرایطی علامه سعید نورسی مشهور به بدیع الزمان در سال (۱۲۹۳ هـ ق1876م) در روستای نورس از نواحی بدلیس کردستان ترکیه تولد یافت .

سعید از همان کودکی دوست داشت با بزرگترها و بزرگان همنشین شود و به سخنانشان گوش فرا دهد به ویژه حضور در مجلس طلاب علوم دینی روستایشان که در شب های طولانی زمستان، در منزل پدرشان جمع می شدند را بسیا دوست داشت.

ملا نورمحمد ، استادِ سعید ، چنان شیفته اخلاق و تیزهوشی او شده بود که تصمیم گرفت از نحوه بزرگ شدن و پرورش او در خانواده اش به تحقیق و جستجو پرداخت ، ملا نورمحمد ناگزیرشد برای کسب آگاهی درباره نحوه رشد و تربیت سعید در دامان پدر و مادرش مسافت شش هفت ساعت پیاده روی کند .

رشته سخن را به ملا نور محمّد می سپاریم که چنین می گوید: وقتی به خانه سعید رسیدم از مادرش – نوریه – پرسیدم: این بچه – سعید – را چگونه پرورش داده اید؟

پاسخ داد: الحمدلله من  انسانی مسلمان و معتقد  و اهل نماز و قرآن هستم ، باید خدمت شما عرض کنم از زمانی که سعید  را در شکمم داشته ام و تاکنون ، هیچ وقت بی وضو نبوده ام ؛ البته پس از تولد او نیز سعی نموده ام همواره وضو بگیرم و سپس به او شیر بدهم .

در حالی که ملا نورمحمد  و مادر سعید  گرم سخن گفتن در باره نحوه بزرگ و تربیت شدن او بودند ناگهان صوفی میرزا – پدر سعید – نیز از راه رسید ، او که از چراگاه برمی گشت چهار گاو همراه داشت که دهانشان را با پارچه ای محکم بسته بود، ملانور محمّد و طلبه های همراهش از اینکه دهان گاوها را بسته می دیدند، خیلی تعجب کردند!!!

 صوفی میرزا ، پدر سعید به ملامحمد نور و همراهانش خوش آمدگویی گرمی گفت ومقدم آنها را گرامی داشت، ملامحمد نور و همراهانش که از دیدن صحنه بسته بودن دهان گاوها متحیر شده بودند قبل از هر چیزی از  صوفی میرزا علت بستن دهان گاوها را از او پرسیدند  که در جواب گفت: فاصله مزرعه ام  با خانه  دوراست ، و چون به هنگام ایاب و ذهاب  از کنار مزرعه همسایه هایم می گذرم ، ناگزیرم دهان گاوها را ببندم مبادا از گیاه و علوفه همسایگان بخورند و شیرشان آلوده شود؛ چرا که الحمدلله تاکنون  یک لقمه حرام، به خانه ام راه پیدا نکرده واز گلوی خانواده ام پایین نرفته است!

ملانور محمّد و همراهانش، نحوه پرورش و تربیت سعید کوچولو را با چشم و گوش خود دیدند و از زبان مربیانش شنیدند و فهمیدند که سعید در آغوش این چنین پدر و مادر برجسته ای پرورش یافته است ، پدر ومادری که دوری از حرام  ،  جستجوی حلال و اطاعت از اوامر الهی بزرگترین امتیازشان به شمار می آید.

 آنان با خود می گفتند واقعاً چنین پدر و مادر خداجویی لیاقت و شایستگی چنین پسر بااخلاق و باهوشی را دارند !

لقب بدیع الزمان

با اندک تأملی در زندگی ایشان می‌توان فهمید که به‌راستی تخلص بدیع الزمان برازنده‌ی وجود اوست. سعد عبدالمجید روزنامه‌نگار مصری مقیم ترکیه در همین زمینه می‌نویسد: درفراگیری و حفظ علوم مشهور بود ، آن قدر شیفته دانش بود که برای فراگیری آن به به جای جای کشورش سفر می نمود و بیش از 90 کتاب از کتاب های مرجع را حفظ نموده بود.

هنوز سن ایشان به شانزده سالگی نرسیده بود که در سال 1882م به ماردین رفت ودر مسجد جامع آن شهر تدریس را شروع کرد وبه سؤالات مسلمانان جواب می داد .

در سال 1884م. حسن پاشا والی شهر وان از ایشان خواست تا پیش او برود ودر آنجا ساکن شود ، پیشنهاد اورا پذیرفت ورفت ودر خانه طاهر پاشا مقیم شد . در آنجا در مدرسه خُرخُرحدود بیست سال تدریس کرد . در این سفر که جناب ملا سعید با عده ای از علمای علم جدید مانند شیمی ، جغرافیا فیزیک و… ملاقات هایی انجام داد واحساس کرد که در این علوم مایه چندانی ندارد ، چون با آن علوم آشنا نبود وفهمید که کلام قدیمی ومَدرَسی برای عصر حاضر نارساست . این احساس ، اورا برآن داشت تاسعی کند این علوم را نیز یاد بگیرد . دراندک زمانی در علوم ریاضی ، نجوم ، شیمی ، فیزیک ، زمین شناسی ، فلسفه ، تاریخ وجغرافیا ماهر شد به حدی که بتواند متخصصین آنها را در مناظرات شکست دهد وحتی درباره آن علوم کتاب هم بنویسد به همین خاطر لقب بدیع الزمان به اواختصاص داده شد .

بعد از آنکه خبر سخنرانی گلادسون وزیر انگلیسی که در- مجلس عوام انگلستان – یک جلد قرآن را بلند کرده وگفته بود :  تا زمانی که این قرآن در دست مسلمانان باشد ، ما نمی توانیم بر آنها حکومت کنیم لذا ناچاریم این قرآن را از بین برده یا اینکه رابطه مسلمانان را با آن قطع کنیم ، به این خاطر با خود عهد نمود که تمام زندگیش را در راه نمایان ساختن عظمت قرآن صرف نماید  وعزمش را جزم نمود تا برای خدمت به قرآن یک دانشگاه اسلامی رادرشرق آنادول ، یعنی کردستان با سبک دانشگاه الأزهر مصر به نام الزهراء تأسیس کند . به این منظور در سال 1896 به استانبول رفت ومدت یک سال ونیم در خانه یکی از دوستانش اقامت کرد تا طرح خود را به متولیان امر تقدیم کند ومی کوشید تا شاید طرح اورا تصویب کنند ولی عاقبت با دست خالی به وان برگشت .

در سال 1907م به استانبول برگشت ودر هتل شکرچی اقامت گزید وبر سر در منزلش تابلویی نصب کرد با این عنوان که در اینجا “هر مشکلی حل وبه هر سؤالی جواب داده می شود بدون آنکه از کسی مزدی دریافت شود “

در سال 1910م استانبول را ترک وبه وان باز گشت ودر انجا کتاب های مناظرات ومحاکمات را نوشت که در سال 1913 م در استانبول چاپ شدند .

در سال 1911 به قصد دیدار با خواهرش از شام – سوریه – دیدن کرد ودر مسجد اموی دمشق به زبان عربی سخنرانی نمود .

دریافت گواهینامه علمی 
در سال 1885م برای تحصیل در مدرسه ملا امین افندی به بتلیس از آنجا به مدرسۀ علوم دینی میر حسن ولی در موکوس و از آنجا به مدرسۀ واسیان در گواش و از آنجا هم به مدرسه ای در منطقۀ بایزید در استان ارزروم رفت و در این مدرسه بود که تعلیمات زیر بنایی را آغاز نمود. در مدت سه ماه در این مدرسه، علوم دینی متداول را به پایان رسانید و از دست ملا محمد جلالی گواهینامۀ عالمی را دریافت نمود.

 بعد از چند ماه به ملاقات برادر بزرگترش ملا عبدالله که در شهر شیروان مشغول تحصیل بود رفت. برادرش از او پرسید در این ماهی که همدیگر را ندیده ایم چه کتاب هایی را خوانده ای؟ سعید جواب داد هشتاد کتاب و رساله درسی مدرسه و غیر از اینها کتابهای دیگری را هم مطالعه کرده ام. ملا عبدالله از سعید امتحان مشکل و دقیقی گرفت و کاملاً شگفت زده شد که برادرش هشت ماه قبل که شاگرد خودش بوده اکنون عالمی بلند پایه و دانشمندی کاملاً آگاه شده است. پس از آن میان ملا سعید و عالم مشهور فتح الله افندی در سیعرد ملاقات و گفتگویی صورت گرفت که سعید از امتحان و سؤالاتی که این عالم مشهور از او پرسید سر بلند بیرون آمد و هیچ یک از سؤالات او را بی جواب نگذاشت.

جنگ جهانی اول و تبعید نورسی

با شروع جنگ جهانی اول بدیع الزمان با یک دست قرآن وبا دست دیگر سلاح برداشت  ،  شب ها به دفاع می پرداخت واز طرف دیگر مشغول درس دادن وخواندن قرآن می شد تااینکه بالاخره در آن جنگ زخمی وبه اسارت دشمن در آمد ودو سال وچهار ماه و چهار روز در اسارت ماند ، پس از نجات یافتنش از اسارت دشمن به استانبول رسید ومورد استقبال مردم وخلیفه وقت قرار گرفت ودر آنجا از جانب خلیفه بدون آنکه خودش اطلاعی داشته باشد ، به عنوان عضو – دار الحکمة الإسلامیة – برگزیده شد .

بدیع الزمان به هیچ وجه تحت تأثیر استعمارگران قرار نگرفت ودر مقابل آنان زانو نزد بلکه تا به مخالفت با آنان برخاست تا اینکه چندین بار به دادگاه کشانده وبعدها تبعید شد .

در سال 1923 به وان برگشت ودر خرابه ای در بالای کوه ارک خدا پرستی واقعی را آغاز کرد وبه انزوا وپرورش روح وجان خود پرداخت .

در کنار این کوه بلند وسر به فلک کشیده مدت زیادی مشغول عبادت واندیشه درباره آینده اسلام ومسلمین بود همزمان شاگردان زیادی از محضر ایشان کسب فیض می کردند .

در 25 شباط 1925 م. دسته ای سرباز به بالای کوه ارک فرستاده تا ایشان را از آنجا پایین بیاورند . او را ابتدا با ارز روم سپس به طراب زون وپس از آن به استانبول و از آنجا نیز به بوردو وپس از هفت ماه به اسپارته برده شد پس از چند ماه نگذاشتند در آنجا هم راحت باشد ودستور داده شد که به بارلا  – که در یک منطقه دور افتاده قرار داشت –  برده شد .

بدیع الزمان خدا پرست با هدفی پاک ونیتی خالص ومحبتی بی اندازه نسبت به دینش وترس فراوان از قیامت ودلسوزی نسبت به مسلمانان ، در شهر کوچک وزیبای بارلا خدا پرستی را از سر گرفت ودلش را صادقانه تسلیم خدا نمود . در این شهر که خانه محقر وکوچکی به او داده بودند استاد مدت هشت سال ونیم زندگی کرد وبیشتر رسالات نور را در آنجا نوشت وبه این صورت این اتاقک چوبی به عنوان اولین مدرسه نور به حساب می آید .

این دانشمند تلاشگر و نستوه می‌خواست دانشگاه بزرگی در شهر وان تأسیس کند که زبان و ادب کردی نیز در آن تدریس شود مقدمات را فراهم کرد و دولت عثمانی را نیز در این زمینه متقاعد ساخته بود؛ اما بروز جنگ جهانی اول موجب شد که در این کار توفیق حاصل نکند. شیخ سعید پس از تجزیه‌ی عثمانی و استقرار حکومت آتاتورک صدمات و لطمات زیادی متحمل شد. هر روز او را به گونه‌ای به پای میز محاکمه می‌کشیدند و او را به جرائمی از قبیل تجزیه‌طلبی «آشوبگری» دعوت نبوت و… متهم می‌کردند. چندین بار به مناطق مختلف تبعید و بارها زندانی شد.

اولین شاگرد مدرسه نور

مدت زیادی شیخ در میان مردم بارلا تنها وبی کس بود وهیچ کس جرأت نمی کرد حتی به او سلام هم بکند ،  سر انجام پس از مدتی مردی بنام سلیمان ضمن ابراز وفاداری به بدیع الزمان خود را به ایشان رساند وخود را به عنوان خادم وهمکار او معرفی نمود .

سلیمان مدت هفت سال به بدیع الزمان کمک کرد ودر محضر ایشان زانوی شاگردی را به زمین زده وحلقه اتصال بدیع الزمان با مردم شد . تا اینکه در نتیجه جوانان زیادی با این عالم ربانی ارتباط پیدا نموده وحلقه درس استاد روز به روزبیشتر می شد وبارلا را به مدرسه ای بی نظیر تبدیل نمودند .شاگردان بارلا در نهایت زرنگی وتلاش ، رسالات ممنوعه استاد را مطالعه ونسخه های دیگری را از روی آنها استنساخ می نمودند ودر سراسر ترکیه پخش می کردند وبا این کار شاگردان نورسی با دستگیری وشکنجه وتبعیدروبه رو شدند .

در سال 1932 م . بعد از تصویب قانون ممنوعیت اذان به شیوه شرعی وعربی  وتبدیل آن به ترکی مردم واهالی مسجد کوچکی که بدیع الزمان امام جماعت آن ، اصرار داشتند که باید اذان واقامه در داخل مسجد وبه همان شیوه عربی اجراشود ، یک روز مأمورین دولتی به مسجد ریختند وجناب نورسی وهمراهانش را دستگیر وبا پای پیاده در میان برف روانه اکریدر کرده ودر آنجا زندانی نمودند .

پس از حادثه مسجد ودستگیری چند شاگرد بدیع الزمان در سال 1934م. اورا به شهر اسپارته منتقل نمودند در آنجا نیز اورا آرام نگذاشتند بعد از چند ماهی در سپیده دم یکی از روزهای ماه نیسان سال 1935 م. گروهی از مأمورین به منزل ایشان ریختند واورا دستگیر وروانه زندان اسکی شهر نمودند واورا به تنهایی به دور از شاگردانش در یک جا زندانی کردندومدت دوازده روز او و شاگردانش را از غذاخوردن محروم نمودند .

پس ازآن که بدیع الزمان یازده ماه در زندان اسکی شهر سپری کرد در بهار 1936م به قستمونی در شمال ترکیه تبعید شد ، نورسی مدت هفت سال را هم در این شهر به عنوان تبعید ، سپری کرد ودر این مدت رسالات دیگری نوشت .

هر چند مأموران حکومتی در این شهر هم بدیع الزمان را تحت نظارت داشتند ایشان همچنان به راه خود ادامه می داد چون که با خود عهد کرده بود که خدمت گذار ایمان وقرآن باشد ،  به همین خاطر هر چند مأموران وجاسوسانشان مراقب ایشان بودند او ازراههای گوناگون برای شاگردانش نامه می فرستادورسالات را مخفیانه به شاگردانش می رساند ؛ به دین ترتیب افرادی به عنوان پستچی پیدا شدند وپیام های نور از این طریق به صورت منظم میان شهرها وروستاها پخش می شد .

پس از هفت سال اقامت اجباری در قستمونی به زندان دنیزلی منتقل شد ومدت نه ماه درآن زندان ماند که دستاورد این زندان نوشتن رساله ثمره درخت ایمان  بود ، در اواخر ماه آب 1944م  حکم تبعید ایشان به امیر داغ از توابع ولایت آفیون صادرشد ، در ششم کانون اول 1948 بدیع الزمان وتعدادی از شاگردانش به زندان آفیون انداخته شدند ومدت بیست ماه را در آن زندان سپری نمودند که در این وقت جناب نورسی 75 سال سن داشتند .

هرچند بدیع الزمان در جوی پر از بی مهری واستبداد زندگی می کرد ، باز هم از وظیفه اصلیش دست برنداشت ، بیشتر اوقات مشغول عبادت بود ، کم می خوابید وبسیار کم غذا می خورد ،  شب ها را با تسبیح ، تهلیل ، دعا ، مناجات ونماز شب سپری می نمود وهمیشه وضو داشت .

دولت لائیک وقت نقشه های زیادی برای از بین بردن جناب نورسی کشید تا اینکه هفده بار سعی شده بود که ایشان را از طریق مسموم کردن بکشد .

در سال 1950 حزب دمکرات در انتخابات موفق شده وحکومت را به دست گرفت وعفو عمومی اعلام نمود ،  پس از آن بدیع الزمان اولین سفر آزاد خود را به اسکی شهر اختصاص داد وبا دیدن شاگردان قدیم وجدیدش شاد وخوشحال شد . پس از آن به اسپارته رفت ومدت هفتاد روز در آنجا اقامت کرد .

پس از چاپ کتاب  پیام رهبر جوانان  توسط یکی از شاگردانش بهانه ای جدید به دست دولت افتاد لذا او را به استانبول احضار کردند تا در بیست ودوم کانون سال 1952 در دادگاه کل جزا آماده باشد ،  جناب نورسی پس از سه مرحله دادگاه در استانبول بی گناه شناخته شد ، پس از آن برای دیدار دوستان و شاگردان خود به امیر داغ رفت

این بار به شهر خاطراتش ، شهری که اولین مدرسه نور در آنجا تأسیس شد واولین جایی که پیام های نور در آن نوشته شد سفر کرد .

جشن رساله های نور

دادگاه آفیون در سال 1948 م انجمنی از علما ودانشمندان را برای تحقیق وبررسی پیام های نور واعلام نظر خود در مورد آنها تشکیل داد ، این دادگاه مدت هشت سال به طول انجامید تا با لآخره در 25 مارس 1956 م طبق گزارش آن انجمن مبنی بر اینکه در رسالات نور هیچ گونه ضدیت با قانون اساسی وحکومت ترکیه وجود ندارد ، صادر شد . بدین ترتیب شاگردن نور آستین ها را بالا زدند وچاپخانه های استانبول ، آنکارا ، صامسون وانطالیا را برای چاپ پیام ها راه اندازی کردند ، بدیع الزمان از اینکه رسالات نور چاپ می شدند خیلی خوشحال بود و می گفت این عید وجشن رسالات نور است ، من منتظر چنین روزی بودم .

وفات نورسی

سال 1957 از راه رسید بدیع الزمان روز به روز پیر تر وضعیف تر می شد . در سال های آخر عمر خود در شهر اسپارته با شاگردانش زندگی می کرد ، بعضی وقت ها به بارلا وامیر داغ نیز سفر می کرد، در سال 1960 در ماه مارس بیماریش شدت گرفت وبعدها معلوم شد که به  ذات الریه  دچار شده است سرانجام در زندان شهر اورفه در سن ۸۶ سالگی در ۲۷ رمضان سال ۱۳۷۹ هـ. ق با جهان فانی وداع گفت.

بدیع الزمان خداپرست پس از گذراندن عمری پر از محنت وشکنجه و آزار در راه ایمان واسلام ، با این جهان وداع گفت وبه محبوبی که سال های سال انتظار دیدارش را می کشید پیوست .

ایشان پس از خود از متاع دنیوی ، یک ساعت ، یک عبا ، یک عمامه وبیست لیره ترکیه را به جاگذاشتند وبدون فرزند از دنیا رفتند چون که در تمام عمرش ازدواج ننمود، اما پیام های نور را به عنوان خلعت به تمام انسان ها وبه ویژه مسلمانان هدیه داد . روحش شاد وراهش پر از راهرو باد

بدیع الزمان خداپرست پس از گذراندن عمری پر از محنت و شکنجه و آزار در راه ایمان و اسلام، با این جهان وداع گفت و به محبوبی که سال های سال انتظار دیدارش را می کشید،پیوست.

ایشان پس از خود از کالای دنیوی یک ساعت، یک عبا، یک عمامه و بیست لیره ترکیه را به جا گذاشتند، اما پیام های نور را به عنوان خلعت به تمام انسان ها و به ویژه مسلمانان هدیه داد تا نقشه و راه زندگی عصر حاضر را برای آن ها روشن کند و بتوانند در این وضعیت بحرانی، رضایت خداوند را جلب کنند و وظیفه اصلی انسانی خود را فراموش ننمایند.

بدیع الزمان پس از مرگ نیز کاخ مستکبران را می لرزاند

بله! در یازدهم ماه تموز سال ( 1960 م دو ماه پس از رحلت حضرت شیخ بدیع الزمان سعید نورسی ) فرماندار اورفه، همراه با فرمانده نظامی منطقه شرقی سوار بر یک هلی کوپتر شدند و به قونیه به خدمت جناب ملا عبدالمجید برادر بدیع الزمان رفتند و با زور ایشان را مجبور کردند تا اجازه انتقال جنازه و استخوانهای برادرش را صادر کند!!!

ملا عبدالمجید فکر می کرد که اکنون استخنوانهای برادر عزیزش خاک شده و اثری از آنها نمااند است، ولی همین که سر قبرش رفتند و کفنش را دیدند، چنین می نمود که گویی همین دیروز فوت کرده است. کفنش به همان صورتی بود که در قبر گذاشته بودند و تنها کمی کنار سرش زرد شده بود و به اندازه یک قطره آب هم خیس بود.

وقتی که پزشک کفن را از سر و صورت ایشان کنار زد بر لبانش لبخندی نقش بسته بود. جنازه مبارکش را در آوردند در تابوتی گذاشتند و با هلی کوپتر به آفیون بردند. از آنجا هم به اسپارته بردند و در جایی نا معلوم دفن کردند

دولت هر کاری را که برای آزار و اذیت بدیع الزمان یا مانع تراشی در راه دعوت مبارک ایشان انجام داد، نتیجه منفی داشت. چون با وجود آن همه شکنجه و آزار و زندانی و در به دری توانست وظیفه ای را که بر دوش خود احساس می نمود، به خوبی انجام دهد و پیامهای نور را به رشته تحریر در آورد.

این بار هم که دولت بدیع الزمان را با انتقال جنازه اش آزار داد، موجب به تحقق پیوستن آرزوی خود ایشان شد که از خدای بزرگوار خواسته بود که کسی جز دسته ای از شاگردانش از محل قبرش خبر نداشته باشد.

درس‌هایی از زندگی ایشان
*در زندگی عهد کرده بود حتی در اوج فقر و نداری هرگز از دیگران چیزی را طلب نکند. و این به واسطه‌ی آن بود که شبی در خواب به خدمت رسول خدا رسید فرمودند: «خداوند به تو علم و دانش می‌بخشد به شرطی که از کسی چیزی نخواهی» به همین خاطر حتی از پذیرفتن زکات و هدایا نیز امتناع می‌ورزید. و این نصیحتی است برای داعیان دین که با زبان حال به مردم بفهمانند هیچ نیاز و انتظاری از آنان ندارند و اجر و پاداششان را فقط از خدا می‌خواهند. *با دعا و زاری شبانه و خواندن نمازهای سنت و مستحب خود را از سیطره‌ی شیطان و نفس سرکش آزاد کرده بود چنانکه آمده است: در خانه‌ی والی شهر وان اقامت گزیده بود در مجاورت ایشان زنانی مشغول کار بودند پس از دو سال چون چهره‌ی آنان را ندیده بود نتوانست آن‌ها را بشناسد وقتی علت را جویا شدند فرمود: «…… عزة العلم یمنعنی من النظرغرور و عزت دانش مرا از نظر به نامحرم باز می دارد .و این درس بزرگی است برای جوانان مسلمان و صاحبان علم مخصوصاً کسانی که در کسوت مقدس علوم دینی هستند که در مقابل نامحرم دیده فرو نهند.

*هرگز از اعلان سخن حق کوتاهی نمی‌کرد چون از مرگ نمی‌ترسید. برخورد او با دادستان و دادگاه استانبول این واقعیت را ثابت می‌کند. هنگامی‌که می‌خواستند به زور لب به اعتراف بگشاید و جسد بی جان دوستان و مریدانش را به او نشان دادند در پاسخ فرمودند: «مرگی که می‌خواهید با آن مرا بترسانید من آن را گذرنامه‌ای برای ورود به قیامت و رسیدن به محضر رسول الله می‌دانم حضوری که برای آن لحظه‌شماری می‌کنم»

*نسبت به اندوختن مال دنیا و احراز پست و مقام بسیار بی‌اعتنا بود زمانی که صاحب منصب و جایگاه عالی شد و بهترین امکانات را در اختیار او نهادند، برای آینده چیزی نیاندوخت و آنچه را که از هزینه روزمره‌ی زندگی خود و خواهر زاده‌اش عبدالرحمن باقی می‌ماند را صرف چاپ و نشر کتاب‌ها و رساله‌هایش نمود.

*آرزوی دیرینه‌اش تأسیس دانشگاهی در کردستان ترکیه بود به نام زهرا تا در کنار الازهر به ترویج علوم دینی بپردازد هرچند به این مهم دست نیافت اما رساله‌ی نور او که حاوی ۱۳۰ پیام قرآنی است به منزله‌ی دانشگاهی می‌ماندکه در تمام نقاط وطنش فعال است وهم اکنون به چند زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است.

در باره  بدیع الزمان گفته اند

عاصم الحسینی ، اورااستاد ، پیشوا وقهرمانی می داند که مرگ از او هراسناک بود .

شیخ محمّدامین قره داغی ، اورا مجاهد راستین می داند

محمّد زاهد ملاذگردی ، اورامجدد قرن چهاردهم هجری  می داند.

دکتر رمضان بوطی اورا نابغه بزرگ می داند.

 دکتر محسن عبدالحمید نیز ازاوبه عنوان پیشگام اندیشه نوین اسلامی یاد می کنند .

از جمله آثار او عبارتند از:
1- رچتة العوام ورچتة العلماء (صیقل الإسلام) (طبع ۱۹۱۲
2-الخطبة الشامیة – دواء الیأس – (ط. ۱۹۱۱و ۱۹۱۲).
3- إشارات الإعجاز فی مظان الإیجاز (ط. ۱۹۱۸).
4- «المثنوی العربی النوری» (ط. ۱۹۲۳).
5- تعلیقات (فی علم المنطق).
6- قیزیل إیجاز على السلم
منبع : مقاله آقایان مصطفی ویس مرادی و خالد ایوبی نیا و ….

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

‫3 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا