بجای مقدمه
یکی دو سال بود که در فضای مجازی آثار و اشعار جذاب و متفاوتی نگاه من را به خود خیره کرده بود .. می خواستم بدانم صاحب این آثار اهل کجاست .. با خواندن مطالب و اشعارش تنها به کورد بودن آن نویسنده و شاعر و البته باورهای دینی اش پی می بردم … زمان گذشت تا روزی یکی از نویسندگان و مدیران سایت سوزی میحراب از سردشت با اینجانب تماس گرفت و گفت : استاد جهانگیر بابایی یادداشت زیبایی نوشته است اگر مایل باشی برایتان می فرستم تا بر سایت منتشرش کنید!! پرسیدم: مگر شما استاد جهانگیر بابایی را از نزدیک می شناسی؟ پاسخ داد : آری ؛ او ساکن سردشت است و یکی از معلمان بسیار خدوم و موثر این خطه می باشد … الحمدلله و در اثر معرفی دوستان کاک جهانگیر بابایی ، آن شاعری که شیفته نوشته ها و اشعارش بودم اکنون در سوزی میحراب قلم می زند و برای آگاهی بخشیدن به هم میهنان عزیزمان مطالب زیبا و اغلب ماگفته می نویسد … خدا را بسیار شاکرم که در طول شش سال عمر بابرکت سوزی میحراب با بزرگواران فراوانی از جمله استاد بابایی آشنا شده ام … برای بنده آشنایی و بارگذاری یادداشت های ارزشمند بزرگوارانی چون استاد جهانگیر بابایی شرفی است که با هیچ امتیاز دیگردنیوی عوضش نخواهم کرد…
برای آشنایی بیشتر شما سوزی میحرابی های گرامی گفتگویی بسیار صمیمی را با کاک جهانگیر ترتیب دادیم .. امیدوارم پاسخ استادانه و البته متواضعانه این استاد شاعر و نویسنده توانا برای همه شما خوبان مفید و موثر باشد….. ان شاالله / رسولی کیا
١- سوزی میحراب: با سلام و احترام. لطفا مختصری از بیوگرافی خودتان شامل (نام و نام خانوادگی، سال و محل تولّد، سال ازدواج و تعداد فرزندان و محل سکونت) را برای خوانندگان «سوزی میحراب» بیان فرمایید.
استاد بابایی: در بهار ۱۳۴۹ در آغوش روستایی بسیار زیبا و مهرنوازِ «بریسو» از توابع شهرستان سردشت، مایەی خندەی والدین گرامی شدم. پس از هفت شبانه روز و به رسم و عادت آن زمان که شبها اقوام و فامیل و همسایگان در خانهی نوزاد تازه به دنیا آمده، شبنشینی میکردند و به قول خودشان کشیک میدادند، نام جهانگیر را که برگرفته از شاهنامه ی فردوسی بود، بە پیشنهاد پدر خدابیامرزم، بر من نهادند.
من جهانگیر بابایی، نشو و نمایافتهی روستای بریسو، قطعه ای از بهشت کردستان هستم. در سال ۱۳۷۶ با همسر مهربانم، کلبهای کوچک از عشق را بنیاد نهادیم و حاصل این مهرورزی، دو پسر کاکل بە سر، به نامهای وریا و پوریا میباشند که چون شمعی فروزان، روشنی بخش و سرمەی دیدگان ما شدند.
٢- سوزی میحراب: در خصوص چگونگی تحصیل در مقاطع تحصیلی و مقاطعی که در آنها تدریس نمودهاید و محل تحصیل و مدرک یا مدارکی که اخذ نمودهاید، برای ما توضیح بفرمایید.
استاد بابایی: تحصیلاتم را تا سوم ابتدایی در روستای بریسو سپری کردم و بعد از آن به شهرستان سردشت نقل مکان نمودیم، دورهی راهنمایی و دبیرستان را در بحبوحهی جنگ خانمانسوز ایران و عراق در سردشت ادامە دادم. سال ۷۰ به تربیت معلم طباطبایی ارومیه رفتم و در رشتهی ادبیات فارسی، تحصیل کردم و پس از دو سال کاردانی به کسوت زیبای معلمی نایل شدم و در دورهی راهنمایی و دبیرستان به تدریس پرداختم و حدود ۲۸ سال است که در سنگر علم و دانش در رزمگاه مدرسه، مبارزه میکنم.
دوره کارشناسی را در پیام نور شهرستان سقز در رشتهی ادبیات سپری کردهام، هم اکنون هم در حال نوشتن پایان نامهی دورهی ارشد، در رشتهی ادبیات کودک و نوجوان هستم.
٣- سوزی میحراب: در زمانی که جنابعالی در حال تحصیل بودید، روابط ما بین عوامل آموزشی (شاگرد و معلّم، اولیاء و سایر مسئولان) چگونه بود؟ گویا آن روزها دانش آموزان بیشتر از معلمانشان حساب و قدر میبردند.
استاد بابایی: از سال ۷۰ تا به امروز وضعیت تربیتی و آموزشی در خانوادهها و مدارس بسیار متحول شده است. آن سالها ارتباط بین معلم و دانش آموز، همچون پدر و فرزند بود، هر معلمی احساس میکرد که با فرزندان خودش سر و کار دارد و از هر چه در چنته داشت، بر کف مینهاد.
آن روزها هم آموزش و پرورش و هم مسئولین و هم مردم عزیز، با دید بسیار مقدس و مبارک به مدرسه نگاه مینمودند و جز علاقمندان و عاشقان به این وظیفه، کسی به آن حوزه وارد نمیشد، هم دولت و هم مسئولین و هم اولیا با اعتماد و احترام کامل با جامعهی فرهنگیان، برخورد مینمودند.
بنده وقتی که این دو دوره را مقایسه می کنم، افسوس و حسرت سراسر وجودم را فرا میگیرد!
۴- سوزی میحراب: از اینکه معلّم بوده و هستید چه احساسی دارید؟ آیا اگر اکنون استخدام می شدید، باز معلم می شدید یا مثل عدهای به هر هزینهای می خواستید پزشک یا مهندس شوید؟!
استاد بابایی: معلمی عشق است و تربیت و مهرورزی. بزرگ ترین رٶیای من در دوران دانشآموزی، رسیدن به مقام معلمی بود و این را هم مدیون معلمانم هستم که نهال این عشق را در وجودم کاشتند.
هرگز از شغل خود ناراضی نبوده و نیستم و احساس پشیمانی هم ندارم؛ ولی از نابرابری و تبعیض هم نفرت دارم، چون جامعهای که تفکراتش ماورای این باشد، حاصلی جز این وضع ناگوار نخواهد داشت، چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است!
۵- سوزی میحراب: استاد بزرگوار آیا شما به معلّمی، به عنوان یک شغل و وسیلهی ارتزاق مینگرید؟ اگر نه چه دیدگاهی در این خصوص دارید؟
استاد بابایی: فرزندان یک جامعه، کالا و جنس نیستند تا منِ معلم، چون بازرگانی به آنها بنگرم که ماشین حساب و دفاتر حسابرسی را با خود به فضای کلاس ببرم.
در فضای کلاس با چشم سر، می توان پرواز روح و شکوفایی و انسانیت را ببینی، آنقدر محو تماشای عشق میشوی که سرمایه و پول پشیزی نمیارزد. ولی به هر صورت ما انسان هستیم و نیازمندیهای زندگی گاهگاه تلنگری میزند و فریادهایمان پر میکشند.
معلمی یک وظیفه و تبلور یک عشق پاک و بی ریا است، کسی که آن را درک نکرده باشد، این سخن و دیدگاه را مضحکه میداند. به نظر من فضای کلاس برای یک معلم دلسوز، بعضی تجارب و حالات و ادراکاتی دارد که قابل شرح و بیان نیست!
۶- سوزی میحراب: استاد بابایی گرامی؛ مطالعهی روزانه و تحقیق و پژوهش را چه اندازه برای معلّمان لازم میدانید؟ آیا خودتان اهل این مطالعه هستید یا فقط اهل مطالعه را دوست دارید؟!
استاد بابایی: معلم چون رودخانهی جاری و زلالی است که از سرچشمههای جوشان سرد و گوارای کوهستان، سیراب میگردد و زندگی خود را مدیون آن چشمهها میداند.
کتاب به چشمهای میماند که تفکر و اندیشه یک معلم را سیراب مینماید و او را به تکاپو و حرکت مارپیچ در میان طبیعت وامیدارد. کسی که با مطالعه و کتاب مونس و همراه نباشد، با عوام و اهل بازار هیچ تفاوتی ندارد!
من تفکر و عشق به زندگی را مدیون کتاب میدانم، بهترین دوست و صمیمی ترین مشاور من، کتاب بوده و هست. به شکر خداوند هر روز من و کتاب بیشتر عاشق و وابسته همدیگر میشویم و عشق ورزی مینماییم.
معلم، کتاب، مطالعه و مدرسه، چون پرچینی استوار هستند که گل بوتههای بچهها را پاسبان و نگهبان اند.
۷- سوزی میحراب: گویا معلّمانِ امروزی اهمیّت چندانی به مطالعهی روزانه و تحقیق و پژوهش و به روز شدن نمیدهند، این ادعا را تأیید میکنید یا خیر؟ علّت یا علل این پدیده را در چه میدانید؟
استاد بابایی: امروزه معلمان پژوهشگر و محقق زیادی داریم که جهان شگفت عظیم علم را میشکافند، ولی از طرفی هم جامعهی ما به صورت عمومی با مطالعه و کتاب بیگانگی دارد. کاروان علم و دانشی که سالها پیش در این مرز و بوم به راه افتاده بود، اکنون در وادی سرمایهداری و دنیاداری به گِل نشسته است.
استفاده بی رویه از فضای مجازی و جذابیتهای دروغینی که به ارمغان آورده، چون سیلابی این قشر فرهنگی و سردمدار علم و دانش را نیز ربوده است. از طرفی دیگر هم مسئولان و سردمداران این عرصه نیز با بیتدبیری و ندانم کاری هایشان، این فضای دوری از کتاب را تشدید نمودهاند.
متأسفانه بیشتر معلمان و همکاران عزیز هم در این فضای مسموم و آلوده گرفتار شدهاند و دغدغههای زندگی آنها را به نحوی گرفتار دوری از کتاب و مطالعه نموده است.
۸- سوزی میحراب: از آنجا که معلمان عزیز با کتاب و دانش سروکار دارند، انتظار این است که این قشر مؤثر، علاوه بر مطالعات و پژوهشهای لازم به تألیف کتاب مبادرت بورزند، آیا در این باب کار شده؟ چند درصد از همکارانت را نویسنده و مترجم می یابید؟ خودتان چی؟
استاد بابایی: کار اصلی معلم، تولید علم و نشر و گسترش آن است که این رویداد مقدس و مبارک در فضای بسیار آرام و روح پرور، به وقوع میپیوندد. هرگاه معلمان عزیز هیچ دغدغهای نداشته باشند و به غیر از رشتهی تحصیلی و تدریس خود به عوامل جانبی نپردازند، تأثیرات شگرفی بر روند تعلیم و تربیت خواهند گذاشت.
فضای جامعه، تأثیر ناگواری بر این جریان داشته است و بیشتر این قشر از جو فرهنگی و مطالعه و تألیفات فاصله گرفتهاند. بنده هم تا حالا نوشتههایم را به زیور طبع آراسته نکردهام، ولی اگر یاری و لطف پروردگار چراغ راهم گردد، در آیندهای نزدیک، این رویداد به وقوع خواهد پیوست و مجموعهای از شعر و داستان را به خدمت هموطنان عزیزم ارائه خواهم داد.
٩- سوزی میحراب: مؤثّرترین معلّم یا معلّمان در زندگی شما چه کس یا کسانی بودهاند؟ درباره ویژگیهای این بزرگواران توضیح دهید.
استاد بابایی: این وادی عشق با مربیان گوناگون و سلایق و احساسات رنگین همراه بوده است. مؤثرترین آنها؛ مرحومان ملاعبدالله خضری و آقای عزیز عزیزی بودهاند که آوای عشق و ایثارشان هنوز در لای گوشهایم، به سوی پرواز و آیندهای روشن، ندا میدهند. ایمان به پروردگار، رفتار زیبا، مثبتنگری، عشق به جامعه و اسوهی عملی آنها همیشه چراغی فراهم نهاده است. آنها به حق معلم بودند، عشق به خداوند و رسولش و عموم مردم در نهادشان ریشه دوانده بود که زندگی مرا به سوی وادی عشق معلمی سوق داد.
١٠- سوزی میحراب: امروزه گویا اغلب معلمان به بهانه اینکه امرار معاش برایشان دشوار شده، در فکر شغل دوم هستند و گاهاً در پستهای نامناسب هم به کسب درآمد میپردازند… این پدیده را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا مشکل از حقوق اندک است یا نبودن قناعت و مناعت طبع هم نقش دارد؟
استاد بابایی: امور معیشتی قطعاً برای هر انسانی، نیاز اولیه زندگی است و هیچ کس بدون آن نمی تواند از کوره راه زندگی به در رود. ولی در جامعه اقشار کم درآمد و پایین تر از معلمان عزیز هم وجود دارند، از کارتون خوابها و مرزنشینان و کولبرها و کارگران ساده که به زحمت می توانند شکم فرزندان خود را پر نمایند. حقوق معلمی برای یک زندگی متوسط خوب است.
به نظر من شغل دوم، اگر مناسب شخصیت یک معلم باشد، کار حلال و مناسبی است و هیچ عیبی ندارد، ولی به شرطی که به وظیفهی اصلی و شخصیت مقدس آن بزرگوار، لطمه وارد ننماید.
معلمان عزیز هم از اقشار گوناگون پایین و متوسط و مرفه جامعه، سر برآوردهاند و سلیقهی آنها، گاهی آن بزرگواران را به سوی شغلهای دیگر وامیدارد. حرمت هر کسی به شخصیت و تفکر و دیدگاه او بستگی دارد، به عنوان معلم باید پاسدار حرمت انسانیت و شغل و وظیفهی خود باشیم تا اسوه بودنمان محفوظ بماند.
١١- سوزی میحراب: استاد ارجمند؛ تلخ ترین خاطرهی دوران تدریس یا تحصیلتان را برایمان تعریف میکنید؟
استاد بابایی: تار و پود زندگی از حوادث تلخ و شیرین تولید میشود و تا آخرین نفس هم چنین خواهد بود که این نیروی عشق است و آن را به فرصت خوب تبدیل میکند و به سوی بالا اوج میگیرد.
تلخ ترین حادثه دوران تحصیلی من در اولین سال تدریس بود که پس از ۱۷ روز تدریس ابلاغ اخراجی بنده صادر شد و احساس کردم کاخ آرزوهایم ویران شده است. بدون هیچ عذر و بهانهای بنده را سه ماه اخراج کردند و این هم به خاطر تهمت یکی از سرپرستان دانشگاه تربیت معلم بود که بنده را به خاطر کُرد بودن و دینداری، مورد اهانت قرار داده بود و ناشی از نوعی تنگ نظری و کوته فکری این مسئول عزیز بود. ولی به لطف خداوند، خورشید حقیقت از پشت ابرهای تهمت و بهتان ظاهر شد و رویداد به خیر گذشت.
١٢- سوزی میحراب: رابطهتان با خانواده و فرزندانت چگونه است؟ گویا معلمها بیشتر به آموزش و تربیت فرزندان دیگران میپردازند و از توجه به فرزندانشان باز ماندهاند!! موقعیت تحصیلی و اجتماعی فرزندانتان را برای سوزی میحرابی ها تشریح بفرمایید.
استاد بابایی: خدا را شکر می نمایم که بنیاد خانوادهی خود را بسیار محکم ساختەام و چون حلقههای زنجیر زندگی را محاصره کردهایم و وفاداری و عشق، مساله زندگی ما را تشکیل دادەاند و با همسنگران دلسوز و وفادار، در جنگ مشکلات و زندگی نابرابر سربلند و پیروز بودهایم.
بنده دوتا فرزند پسر دارم، فرزند بزرگ ترم دانشجوی تربیت بدنی هستند و فرزند کوچکم دانشآموز کلاس نهم می باشند. هر دو اهل مطالعه و دست به قلم و کتاب دوست و طرفدار ادبیات کردی و فارسی هستند. خدا را شکر می نمایم که کلبهای از عشق را بنیاد نهادهایم و تا حدودی گوشهای از زندگی را چون بهشت جاودان نمودهایم.
١٣- سوزی میحراب: اگر با دانشآموزان و دانشجویان جوانی که روزی در محضر شما بودهاند هم سخن شوید، چه خواهید گفت و با چه ادبیاتی به نصیحتشان خواهید پرداخت؟
استاد بابایی: اولین توصیهی پدرانهی من، دوستی با کتاب است. انس با کتاب یعنی بازیابی هویت و شخصیت، کسب اعتماد به نفس، رسیدن به آگاهی و بصیرت، پرهیز از خطای گذشتگان، به دست آوردن تجربههای ارزندهی بزرگان و عالمان و ریشسفیدان موفق جامعه، رسیدن به قلەی اوج.
بە نظر من معلم وطن دوست و دین خواه و انسان مدار، راهش جز پیروی از علم و دانش و کسب آگاهی نیست و این یعنی اجرای دستورات اصیل قرآن که میفرماید: «به نام پروردگارت بخوان.»
١۴- سوزی میحراب: استاد مکرم؛ از شعر و ذوق شعریتان برایمان تعریف کنید. چند ساله بودید که خودتان را شاعر یافتید؟ اولین سوژه شعریتان را به یاد دارید؟
استاد بابایی: نشو و نمای من در طبیعت بکر و شاعرانهی روستا، یعنی خانهی پدری ام بوده که محفل انس داستان سرایی و حکایات و پند و اندرز بوده است. پدر مهربانم با اینکه پنجم ابتدایی قدیم سواد داشتند، ولی عاشق مطالعه و داستانسرایی بود و اهالی روستا و فامیل، در شبهای طولانی زمستان داستانهای زیبای کردی و فارسی را از پدرم میشنیدند، قطعاً عشق به مطالعه ادبیات را مدیون پدر مهربان تر از جانم میدانم.
آن بزرگوار با لهجهی شیرین و دوست داشتنی خود، همه را چون حلقهای انگشت به دهان میگذاشت و گاهی حضار را با سوگ شخصیت ها میگریاند و گاهی به خنده و شادی و غم وا میداشت.
بندە خیلی بە کتاب دیوان اشعار علاقه داشتم، ولی در سال ۷۱ کلاس کردی که توسط مرحوم دکتر سوران سنەای در مرکز انتشارات صلاح الدین ایوبی برگزار شد، بنده را بسیار تشویق کرد که به صورت تخصصی وارد ادبیات کردی بشوم.
اولین سوژهی شعری بنده الهام گرفته از شعر “شیرکو بیکس” بود، شعری با نام “شهید”. کوه و برف آب و جنگل، اولین جرقه را در ذهنم زدند، یادم میآید با این شعر شهید بارها گریه کردم.
١۵- سوزی میحراب: کاک جهانگیر عزیز؛ چاشنی شعرهایت را چه چیزهایی تشکیل میدهد و بیشتر در چه زمینههایی شعر میگویید؟ از کدام شاعران بیشتر تأثیر گرفتهاید؟ بیشتر با کدام زبان شعر میسرایید؟
استاد بابایی: من چون در مناطق کوهستانی سرسبز و در لای درە و برف، چشم به جهان گشودهام و تنها زیباییهای کوهستان و رودخانهی خروشان و طبیعت سرسبز را بیشتر به کار می برم، طبیعت گرایی در اشعارم بسیار چشمنواز است، روح معنویت و دین و عشق به خدا و رسول و اخلاق مداری هم بخشی از چاشنی اشعارم است.
اشعار استادان ارجمند، هەژار و هیمن و پشیو، بر من تأثیر زیادی داشتهاند. من بیشتر به زبان کردی شعر میسرایم.
۱۶- سوزی میحراب: استاد گرامی؛ همچنانکه میدانید شعر یک نعمت خدادادی است؛ به نظر شما رسالت شاعران مسلمان و کورد در این شرایط حساس چیست؟ آیا شاعران ما آنگونه که شایسته است، ظاهر شده و از خود موضع مناسب بروز میدهند؟
استاد بابایی: ملت و جامعه، چون لشکری است که آمادهی حمله و سنگر گرفتن هستند. شاعران چون نیروی پیشتازی هستند که جان بر کف و پیشمرگ این لشکر هستند. کسی که خود را مسمای نام شاعری بداند، باید به روز باشد و بیدار. نباید در خواب غفلت باشد و نگذارد پست و مقام و ثروت، دیدگان تیزبین و قلم بران او را کورسو نماید و از واقعیتهای زندگی به دور بماند.
زبان شعر، چون ذوالفقاری است که حیف است در غلاف بماند و لاشهی نحیف ظلم و بیداد را ندرد.
۱۷- سوزی میحراب: معلم تلاشگر و خدوم؛ با کلمات زیر یک جمله بسازید.
– معلمی
– شاعر میهن دوست
– قلم و اسلحه
– جنگ نرم
– شبکه های اجتماعی
استاد بابایی: شاعر میهن دوست، چون معلمی با اسلحهی سخن، در شبکههای اجتماعی با جنگ نرم، زورآزمایی میکند.
۱۸- سوزی میحراب: واپسین سخن شما را می شنویم.
استاد بابایی: به نظر من کلمهی عشق، ماورای اینجا نیست که دست نیافتنی باشد و قهرمان رویین تن بطلبد. هر کس در هر کسوتی که هست، خدمتگزار واقعی مردم باشد، عشق ورزیده است. خدمت به مردم بدون ریا و خیانت، نماد واقعی عشق ورزی است.
بیاییم همه با هم غنچه دم فرو بستهی عشق را به گل خوشبوی و لبخند زده تبدیل کنیم تا جامعهای سالم و آباد و پر از عشق داشته باشیم. عشق یعنی خدمت به همنوع و بس، با هر زبان و دین و رنگی.
١٩- سوزی میحراب: از اینکه وقت گران بهایتان را در اختیار سوزی میحراب قرار دادید، ممنون و متشکریم.
استاد بابایی: با تشکر از زحمت کشان و تلاشگران سایت سوزی محراب. امیدوارم همچنان در عرصهی روشنگری و شکوفایی تفکر و اندیشهی آحاد جامعه ایران، پیش رو و جلودار باشند، خداوند پشت و پناهتان باشد.
پرده از ابهامات برداشتن، بهترین و ارزندهترین خدمترسانی به هموطنان عزیز است. من شخصاً دست بوس و ثناگوی زحمات بی دریغ شما هستم.
درود بر شما سروران گرامی از اینکه وقت گرانبهای خود را در اختیار من گذاشتید و از کسانی هم که این مصاحبه را میخوانند، پوزش میطلبم که اگر طولانی شده و سر آنها را به درد آوردهام.
شما و خوانندگان این مصاحبه را به خدا خواهم سپرد، ممنونم بدرود.
مصاحبه کننده: رسول رسولی کیا