اصول

قربانی از روزگار کهن تا امروز (۲-۲)

 دکتر حسین لسان 

 در مصر

            هرودوت، مصریان را نخستین کسانی میداند که، بارای خدایان، قربانگاه و مجسمه و معبد برپا کرده‌اند(۶۴)، مردم مصر وقتی می‌خواستند گاوی را قربانی کنند، قبلاً کاهنی می‌بایست آنرا آزمایش کند، اگر بر روی بدن حیوان حتی یک پشم سیاه دیده می‌شد آنرا ناپاک می‌دانستند،‌این کاهن، حیوان را خوابیده و ایستاده خوب وارسی می‌کرد، زبان آنرا بیرون می‌کشید تا آلودگی یا پاکی آنرا تشخیص دهد و نیز توجه می‌کرد که پشم‌های دم حیوان بطور عادی روئیده باشد، هرگاه حیوان از تمام این معایب معاف شد، آنرا با نواری از پاپیروس که بدور شاخهایش می‌پیچیدند مشخص می‌کرد، بعد روی آن خاک رس چرب پاشیده به مهر خود مهمور می‌کرد هرکس گاوی را بدون این نشانه‌ها قربانی می‌کرد محکوم به مرگ بود، برای قربانی کردن، حیوان را نزدیک محراب قربانگاه می‌بردند، آتش می‌افروختند و در حالی که نام خدای را بر زبان می‌اوردند شراب بر سر حیوان می‌ریختند و بعد نرا خفه می‌کردند و سرش را می‌بریدند، آنگاه بر سر بریده حیوان لعنت و نفرین نثار می‌کردند و آنرا نمی‌خوردند، اصطلاحی که برای نفرین و لعنت بکار می‌بردند این بود که هر بلایی که قرار است متوجه قربانی‌کنندگان یا سرزمین مصر گرد متوجه آن سر شود، پس از آنکه پوست گاو را می‌کندند و دعا می‌خواندند احشاء حیوان را خالی می‌کردند ولی دل و پیه و جگر و چربی را در بدنش باقی می‌گذاشتند، آنگاه پاها و رانها و کتف و گردن حیوان را جدا می‌کردند و باقیمانده اندام حیوان را از نانی که از آرد خالص فراهم شده بود و از عسل و کشمش و انجیر و کندر و صمغ و دیگر معطرات پر می‌کردند سپس روغن زیادی بر روی آن ریخته آنرا می‌سوزاندند، پیش از اهداء قربانی روزه می‌گرفتند و در موقعی که قربانی می‌سوخت همه حاضران خود را می‌زدند، پس از آنکه خود را بقدر کافی می‌زدند ضیافتی بزرگ ترتیب می‌دادند و آنچه را که از حیوانات قربانی باقی‌مانده بود می‌خوردند.

             مصریان، فقط گاوها و گوساله‌های نر را قربانی می‌کردند و حق نداشتند گاوهای ماده را قربانی کنند زیرا آنها به خداوند ایزیس (زن ازیریس) اختصاص داشتند از تمام چهارپایان فقط گاو ماده بود که عموم مصریان احترام زیادی به آن معمول می‌داشتند(۶۵).

             پاره‌ای از مردم مصر، برای خدایان خود بز و پاره‌ای دیگر گوسفند قربانی می‌کردند، اهالی تب از مردم مصر، یش را قربانی نمی‌کردند و آنرا حیوان مقدسی می‌دانستنو با وجود این هرسال یکبار در روز جشن زئوس میشی می‌کشتند و تمام کسانی که به معبد آنجا وابسته بودند، به عزاداری، سینه می‌زدند و سپس آن را در تابوت مقدسی قرار می‌دادند، هرودوت، خوک و گاو نر و گوساله و بز و غاز را تنها حیواناتی می‌داند که مردم سراسر مصر حق داشتند آنها را قربانی کنند، خوک را حیوانی ناپاک می‌دانستند، خوکبانها تقریباً مطرود بودند و بغیر از خدای (سلنه) که ظاهراً همان ایزیس بوده، و ازیریس، برای هیچ خدای دیگر خوک قربانی نمی‌کردند(۶۷).

             وقتی مصریان در شهر سائیس جمع شدند، در شبی که مراسم قربانی انجام میدادند، چراغ‌های زیادی در هوای آزاد برمی‌افروختند که در تمام شب می‌سوخت، این جشن را جشن چراغانی می‌نامیدند، آن دسته از مصریان که نمی‌توانستند درین مجلس شرکت کنند همین که شب فرامی‌رسید چراغهای خود را ورشن میکردند، بطوریکه نه تنها در سائیس بلکه در سراسر مصر، چراغها می‌سوخت، بسیاری ازین مراسم قربانی با نواختن نی و ساز و آواز و باده‌گساری همراه بود(۶۸).

             خئوس، فرعون مهروف مصر (سازنده بزرگترین اهرام، در حدود ۲۸۰۰ سال قبل از میلاد) معابد را بست و مصریان را از اهداء قربانی منع کرد ولی فرزندش میکرینوس، در هنگام پادشاهی خود، اعمال پدر را تقبیح و معابد را گشود و مردم مصر را که دیگر خسته شده بودند، و در نهایت فقر می‌زیستند، آزاد گذارد که به کار خود بپردازند و قربانی اهدا کنند، این رفتار او موجب شد که مصریان بین تمام پادشاهانی که تا آن روز بر آنها سلطنت کرده بودند او را بیش از دیگران بستایند(۶۹)، قربانگاههای مصر جزء معابد بود و پاره‌ای از آنها دارای چند قربانگاه بودن(۷۰)، در این سرزمین نیز، قربانی انسانی بندرت وجود داشته است، یکی از فراعنه مصر (امیخوتپ دوم) وقتی آزادی‌خواهان سوریه را سرکوب کرد هفت تن از شاهان آنجا را به اسیری به شهر تبس (تب) آورد و آنگاه شش نفر از آنان را بدست خود در راه خدای (آمون) قربانی کرد(۷۱).

 در ایران

قربانی کردن در میان قوم آریائی، قربانی درزمان کوروش، درمیان قوم، ساژت، ظهور زرتشت و درگرگونی در مراسم قربانی ـ قربانی درایران پس ازاسلام. دردوره مغول پیش ازتاریخ مبارک غازانی و دوره صفویه و نقل از “پیترو دلاواله ـ “Pietro Della Valle ، “انگلبرت کمپفر “E.Kaempfer ، “تاورنیه”، “اعتمادالسلطنه” ، “هانری رنه” ـ مراسم شترکشان در کاشان.

            آریائی‌ها (ایرانی‌ها) برای خورشید و آتش و اهورامزدا، چیزهای گوناگون، مانند گل و نان و میوه و مواد خوشبو و گاو وگوسفند و شتر و اسب و خر و گوزن قربانی می‌کردند، در زمان‌های قدیم، آریائی‌ها نیز مانند اقوام کهن دیگر، آدمی‌زاد را قربانی می‌کردند، تنها بوی قربانی‌ها مخصوص خدایان بود و گوشت آنها نصیب کاهنان و پرستندگان می‌شد(۷۲)، هرودوت می‌گوید که پارس‌ها، هر بار که قربانی به خداوندان اهداء‌می‌کردند گوشت آنرا به خانه می‌بردند، استرابون اضافه می‌کند که به عقیده پارسی‌ها خداوند فقط طالب روان قربانیست و به گوشت آن توجهی ندارد(۷۳)، بگفته او پارس‌ها نوار بگردن قربانی می‌آویختند و گوشت آنرا بر بستری از گیاه خرزهره قرار می‌دادند(۷۴). به قول هرودوت ایرانیها، کسانی‌را که معبد یا قربانگاه یا مجسمه‌ای برای خدایان بنا می‌کردند، دیوانه می‌دانستند، برای قربانی،‌بنوشته همین مؤلف به مرتفع‌ترین نقاط کوهستان می‌رفتند و در آنجا قربانی‌ها را به زئوس (مقصود اهورامزداست) که نام او را بر کائنات و افلاک اطلاق کرده‌اند اهداء می‌کردند برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد نیز هدایائی قربانی می‌کردند، اینها تنها خدایانی بودند که ایرانیها از قدیم برای آنها قربانی میکرده‌اند ولی بعدها قربانی برای خدایان دیگر را نیز از آشوریها و اعراب آموختند.

             برای مراسم قربانی،‌اندودن به روغن مقدس و نواختن نی و بستن نوار به قربانی (خلاف نظر استرابون) و افشاندن جو مقدس نزد ایرانیان مرسوم نیست، وقتی یکی از مردم پارس بیکی از خدایان قربانی پیشکش می‌کند، حیوان را به محلی پاک می‌برد و سپس تاجی از گل بخصوص گل خرزهره بر کلاه خود قرار میدهد و آنگاه نام آن خدا را بر زبان جاری می‌کند، کسی که قربانی به خداوند اهدا می‌کند نمی‌تواند فقط برای شخص خود دعای خیر کند و باید برای سعادت و خوش‌بختی پادشاه و تمام مردم پارس دعا کند و خود او نیز در جمع پارس‌ها به حساب می‌آید، همین که قربانی به قطعات کوچک تقسیم و گوشت او پخته می‌شد بستری از علف تازه و بخصوص از شبدر تازه می‌سازد و تمام قطعات گوشت را روی آن قرار می‌دهد، پس از آن، یکی از مغان که در آنجا حاضر است سرود مذهبی می‌خواند و قاعده برآنست که هیچ قربانی بدون حضور یکی از مغان اهدا نشود،‌سرودی که خوانده می‌شود افسانه نسب خدایانست بعد از خواندن سرود، آنکس که قربانی کرده، اندکی صبر می‌کند و سپس گوشت‌ها را به خانه برده هر طور که بخواهد بکار می‌برد(۷۵).

             گزنفون در کوروش‌نامه (سیرت کوروش) خود بارها از قربانی‌های کوروش نام برده است، در نخستین روزی که کوروش، شهنشاهی خود را آغاز کرد و به کاخ شاهی قدم گذاشت و در حین ورود به درگاه قصر، برای (هستیا) خدای اجاق خانوادگی و اهورامزدا، پروردگار عالم،‌و دیگر خدایان که مغ‌ها اسم برده بودند قربانی کرد(۷۶)، در هنگام پادشاهی، کوروش، هر روز سحرگاه، عبادت و قربانی بجای می‌آورد، گزنفون می‌گوید این رسم و آئین او هنوز در دستگاه پادشاه ایران معمول و جاریست، بگفته او، ‌درین گونه امور،‌پارسیان از شهریاران خود مجدانه پیروی می‌نمودند و می‌پنداشتند که هر چه در کار عبادت کوشاتر باشند،‌نیک‌بختی ایشان بیشتر خواهد شد(۷۷). کوروش همه مال و ثروت خود را صرف خیرات و قربانی می‌کرد(۷۸) و همچنین پس از پیروزی‌هایش در صدد قربانی برمی‌آمد(۷۹). در نخستین کوکبه شاهی که برای کوروش ترتیب داده بودند، هنگامی‌که از قصر خارج می‌شد،‌پیشاپیش کوکبه او چهار گاو نر بسیار زیبا و تنومند،‌خاص قربانی پیش می‌رفتند که قرار بود به درگاه پروردگار بزرگ قربانی شوند،‌دنبال آنها،‌اسب‌هائی که،‌نذر آفتاب، قربانی می‌شدند حرکت می‌کردند، آنگاه گردونه‌های به گل آراسته،‌مخصوص اهورامزدا و مهر، پیش می‌آمدند، وقتی که دسته شاهی به اماکن مقدس رسید، گاوهای نر را به درگاه اهورامزدا و اسبها را برای آفتاب قربانی کردند و لاشه‌ها را سوزانیدند، سپس چنانکه مغ‌ها معین کرده بودند قربانی‌هائی نیز نذر زمین و بعد به نام قهرمانانی که سوریه (آشور؟) را در دست داشتند به عمل آمد(۸۰).

             گاه در مسابقه‌های اسب‌دوانی،‌در میدان مسابقه، قربانی می‌کردند،‌گزنفون پس از شرح یک مسابقه که در حضور کوروش انجام گرفته می‌گوید: همان رسم و ترتسژیبی که کوروش اساس نهاده بود هنوز ادامه دارد و همه چیز عیناً باقیست مگر یک مورد، که هرگاه شاه قربانی نکند، حیوانی نمی‌آورند(۸۱).

             ظاهراً ایرانیها نیز مانند یونانیان، هنگام پیمان بستن، قربانی می‌کرده و خدا را بر آن شاهد می‌گرفته‌اند، وقتی کبوجیه، پدر کوروش، او و سران سپاهش را اندرز داده، به کردار نیک فرا می‌خواند، می‌گوید:

             پیشنهاد من اینست که با هم قربانی کنید و خدایان را شاهد بخواهید و با یکدیگر هم‌پیمان شوید(۸۲).

             گزنفون می‌گوید، کوروش، وقتی مرگ خود را نزدیک یافت، بی‌درنگ حیواناتی برای قربانی به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خدای بزرگ) که پروردگار نیاکان او بود و آفتاب و دیگر خدایان انتخاب کرد و در مکانی بلند، چنانکه رسم پارسیانست مراسم قربانی انجام داد و چنین به دعا پرداخت:

             «ای پروردگار بزرگ، خداوند نیاکان من،‌ای آفتاب و ای خدایان، این قربانی‌ها را از من بپذیرید و سپاس و نیایش مرا هم در ازای عنایاتی که به من فرموده و در همه زندگانیم بوسیله قربانی و علایم آسمانی و نوای پرندگان و ندای انسان ارشادم کرده‌اید که چه باید بکنم و از چه کارها احتراز نمایم . . . . اکنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگی فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرین سعادت بدارید و مرگ مرا نیز مانند زندگی‌ام توأم با عزت و افتخار»(۸۳)

             کوروش بزرگ، به خدایان اقوام بیگانه نیز قربانی پیشکش می‌کرد، هر وقت سرزمینی را می‌گشود، به خدایان آن سرزمین، احترام می‌گذاشت،  و با کمال تقوی و ورع، قربانی‌هائی به خدایان تقدیم میکرد(۸۴).

            در لشکرکشی خشایارشاه به یونان، گذار پادشاه ایران به شهر تروا افتاد، شاه پس از تحقیقات و تماشای آنجا فرمان داد هزار گاو برای تروا و الهه می‌نر قربانی کنند و آنگاه مغ‌ها شراب زیادی برای پهلوانان جنگ تروا نثار کردند(۸۵).

             همانطور که پیشتر گفته شد نیازها و قربانی‌های ایرانی منحصر به قربانی حیوانی نبوده است، مثلاً وقتی خشایار شا از بغاز داردانل می‌گذشت، ساغری زرین پر از شراب، به دریا ریخت و آفتاب را نیایش کرد و از او خواست حادثه‌ای پیش نیاید که مانع جهانگیری او در اروپا گردد، پس از آن یک جام و یک صراحی زرین و یک قبضه شمشیر به آب انداخت(۸۶).

             پلوتارک نوشته است وقتی تمیستوکل سردار فاتح یونانی در اثر ناسازگاری هموطنانش ناگزیر شد به ایران پناهنده شود، شاهنشاه ایران (خشایارشا یا پسرش) از اینکه فاتح جنگ سالامین را زینهاری خود دید، خیلی به وجد آمده،‌قربانی نثار خدایان کرد(۸۷).

             اقوام ماساژت، که آنها را نیز آریائی دانسته‌اند و هرودوت، جنگهای ملکه آنان را با کوروش، آورده است،‌مراسم جالبی از قربانی داشته‌اند،‌سعادتمند کسی را  می‌دانستند که آنقدر پیر شود تا به سن قربانی شدن برسد و خویشانش او را قربانی کنند و گوشت او را بخورند و کسانی را که به مرض می‌مردند نمی‌خوردند و در خاک دفن میکردند(۸۸)، این مردم فقط خورشید را می‌پرستیدند و به خاطر آن اسب قربانی می‌کردند و معتقد بودند که تندروترین موجود از موجودات فناپذیر را به تندروترین خداوند از میان خداوندان تقدیم می‌کنند(۸۹).

             با ظهور زرتشت در ایران، دگرگونی بزرگی درین رسم آریائی داده شد، این پیامبر ایرانی با قربان کردن حیوانات به مخالفت برخاست، در گاتها قربان‌کنندگان گاو را نفرین کرده می‌گوید: «نفرین تو ای مزدا به کسی که از تعلیمات خود مردم را از کردار نیک منحرف می‌سازند و به کسانی که گاو را با فریاد شادمانی قربانی می‌کنند . . . . »(۹۰) جای دیگر می‌گوید: «این است آن کسی که کلام مقدس را ننگین ساخته از ستوران و خورشید بزشتی یاد می‌کند زشتی‌ای که با دیدگان نیز می‌توان دید . . . .»(۹۰) مقصود ازین زشتی قربانی گاو و چارپایان دیگری بود که در مراسم مذهبی دیویسنا بجای می‌آوردند. باز زردشت، جای دیگر، از قربانی کردن بزشتی یاد کرده و گفته است: «دیر زمانیست که گرهما و نیز کاویها تمام فکر و قوه خود را برای ستم گماشته‌اند چه می‌پندارند که از این راه دروغ‌پرستان را یاری کنند و میگویند که گاو برای قربانی است تا دور دارنده مرگ (هوم) بیاری ما شتابد»(۹۰). گرهما و کاوی پیشوایان فرقه دیویسنان و از مخالفان زردشت بوده‌اند.

             تاگور، فیلسوف و شاعر بزرگ بنگالی‌ها، برنده جایزه نوبل،‌تحت تأثیر این اقدام زردشت که قربانی حیوان را منع کرده گفته است: «در ایران باستان، هنگام نیایش، قربانی کردن چارپایان منع شده است و این امر نه تنها جرأت بلکه قدرت معنوی زردشت را در بیان حقیقت خداوند نشان میدهد، پلوتارک نوشته است، زردشت، ایرانیان را در عبادت اهورامزدا فقط به فدیه معنوی که نیایش و سپاسگزاری باشد واداشت، میان عبادتی که با قربانی و فدیه خونین صورت می‌گیرد و عبادتی که با پرستش و دعا انجام می‌شود فرق بسیار است جای شگفتی است که زردشت در میان مردان عهد کهن اول کسی است که با یک شور مذهبی این سد را شکسته از مجاز به حقیقت رسید، حقیقتی که ضمیر او را پر کرده بود نه از کتاب و رهنمائی به عاریت گرفته بود و نه از تعلیم سنتی به او رسیده بلکه مانند پرتوی ایزدی و الهامی عینی سراسر وجود او را فراگرفته بود(۹۱)».

             زردشت، نوشیدن (هوم)، این مسکر مستی‌آور را نیز مردود و زشت شمرده است، زیرا، همانطور که یونانیان، هنگام قربانی،‌شراب می‌نوشیدند و در قربانگاهها، این باده ارغوانی رنگ را بر قربانی‌های خود می‌افشاندند،‌ایرانیها نیز هنگام قربانی، جشن برپا ساخته، خود را با باده هوم مست می‌کردند و در حالیکه از خود بیخود شده بودند، به قربانی کردن گاوان می‌پرداختند(۹۲) بهمین جهت است که زردشت از قول مخالفان خود می‌گوید: « . . . . که گاو برای قربانی است تا دوردارنده مرگ (هوم) بیاری ما شتابد» و ظاهراً بسبب  همین ارتباط بین هوم و قربانی بوده که زردشت آنرا «مشروب مسکر کثیف»(۹۳) نامیده است.

             در برابر این دسته از مخالفان،‌زردشت از نگاهبانان مرتع و چراگاه (واستری‌ها) و نیز از محافظان رمه و گله (فشوینت‌ها) به نیکی یاد کرده و آنها را ستوده است، این گروه از مردم بنا به شغلی که داشته‌اند طبعاً بیش از همه طبقات به بدی و زیانباری قربانی کردن واقف بودند خصوصاً که اینگونه مراسم مذهبی با جشن خشن و نیمه وحشی همراه بود و بالاخره همین (واستری فشوینت)ها بودند که به رغم زردشت بندگان مطلوب و واقعی خداوند بشمار می‌آمدند،‌بعداً کلمه (فشوینت) بطور عام صفت بارزی برای هر زردشتی،‌که در حال نبرد با پلیدست، گردید. زردشت، زندگی و حیات رمه و گله را تا مقام تقدس بالا برده است. با وجود مخالفت‌های زردشت با قربانی کردن گاو، پاره‌ای برآنند که زردشت، بعداً، به این دستور خود صورت معتدل‌تری داده است زیرا در قسمت متأخر اوستا و نیز در تاریخ‌های دوران بعد از زردشت، بارها، از قربانی حیوانات،‌در مراسم زردشتی،‌سخن رفته است،‌از جمله این موارد میتوان به یسنا،‌در قسمت متأخر اوستا به کتیبه شاپور اول ساسانی که بر قربانی کردن گوسفند اشاره نموده و نیز به سنت جاری میان زردشتیان، در دوران کنونی، که قربانی را امری رایج می‌دانند(۹۴)، استناد جست. بررسی این موارد متعدد، جای تردید باقی نمی‌گذارد که پس از زردشت، سنتی که وی در عهد خود آنگونه با آن به مخالفت برخاسته بود به نحو ملایم‌تری از سر گرفته شد، این حقیقت مسلم که قربانی حیوانات، بعد از زمان زردشت تا به امروز ادامه دارد، روشنگر این نکته است که زردشت، بهر حال، نکاتی از آن سنت قدیمی را  بازشناخته و پذیرفته است(۹۵)، ولی در اوستا، هر جا که خود زردشت، فرشتگان را نثاری می‌فرستد، به صورت قربانی و ذبح نمی‌باشد(۹۶). در شاهنامه فردوسی هم بهیچوجه سخن از قربانی به میان نیامده است، عبادت و نذر و نیاز شاهان و بزرگان، درین دفتر کهن، منحصراً به این است که سر و تن شسته جامه سفید پوشنده و به درگاه حق روی بر خاک نهند، یا اینکه به آتشکده رفته پیش آذر، با چشم اشگبار بپای ایستند. و سپس درم و دینار برزند و اوستا و موبدان و خادمان آتشکده برافشانند و یا به ارزانیان (مستحقان و درویشان) چیزی بخشند(۹۷)، و انصاف را،‌که صفا و روحانیت این نیایش‌ها، که در شاهنامه بسیار به آن برمی‌خوریم، مانند همه چیز این کتاب،‌خود پر از شگفتی و مردمی است.

             هخامنشیان، قربانی داشته و مراسم آن را به جای می‌آورده‌اند اما هنوز در زردشتی بودن آنان جای سخن است، حیوانی که در زمان ساسانیان، بتعداد زیادی، قربان می‌شد،‌گوسفند بود(۹۸) و ظاهراً‌تأثیر سخن زردشت تا بدان حد بوده است که ایرانیان زردشتی، از قربانی کردن گاو صرف‌نظر و بجای آن،‌گوسفند را، برای قربانی،‌انتخاب کرده بودند. در اوستا، (آبان یشت، کرده ۶ و ۷ و . . . .)، از مردان آریائی و اوستائی، مانند هوشنگ و جمشید و ضحاک و فریدون و نریمان و افراسیاب و کی‌کاوس و دیگران، که در راه ناهید،‌هر یک، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی کرده‌اند، سخن رفته است، هم‌چنین در یسنا (هوم پشت) از قربانی‌هائی که به فرشته هوم (موکل بر گیاه هوم) نثار می‌گردیده یاد شده است. در جشنی که از برای خشنودی هوم برپا می‌کردند، اعضاء خاصی از حیوان قربانی را که عبارت بود از زبان و چانه (آرواره) و چشم چپ، به این فرشته تقدیم می‌کردند و نیز هر قسمت از اجزاء دیگر را به امشاسپندان و فرشتگان دیگر و فروهرهای پاکان دیه می‌کردند مثلاً گردن را به اردی‌بهشت، شانه راست را به فرشته آب و ران راست را به فروهر گشتاسپ تقدیم می‌داشتند(۹۹).

             در دستور داراب هرمزد، از کتب دینی زردشتیان، چنین آمده است که برای تیز کردن آتش بهرام، گوسفند سالم بیش از یکسال را قربانی کنند و برای آرامش روح مرده، در چهار روز اول پس از مرگش، چربی گوسفند در آتش بهرام ریزند(۱۰۰).

 ***            در ایران مسلمان نیز قربانی کردن همچون یک وظیفه دینی پابرجا ماند، زیرا شارع مقدس اسلام، آنرا جزء عبادات پذیرفته و مقرر داشته بود، صرف‌نظر از مناسک حج که زائران خانه خدا، از هر ملت که باشند، بطور واجب، در مکه و صحرای منا، قربانی‌اس با شرایط خاص، آنچمامکه در کتب فقها آمده، در راه خدا انجام می‌دهند، هنگام نذر و نیاز و بیشتر در روز عید قربان (اضحی) و سایر مراسم مذهبی،‌به عنوان یک عبادت مستحب، مردم مسلمان، به ادای آن می‌پردازند و قربانی کردن در میان همه مردم، از شاه تا گدا، همیشه امری شایع و رایج بوده است، همانطور که امروز هم مانند گذشته نورد اعتقاد تمام طبقات است و گاه و بیگاه آنرا بجای می‌آورند، فراموش نکنیم که منظور شارع در امر قربانی، بیشتر معطوف برین امر بوده است که بی‌چیزان و مستحقان بدینوسیله اطعام شوند و ازین راه همبستگی بیشتری میان طبقات مردم پیدا شود.

             از جمله قربانی‌های خاص، عقیقه است که در هفته نخستین تولد کودک، برای سلامتی او، گوسفندی را قربانی می‌کنند، سر طفل را می‌تراشند و ضیافت میدهند، این قربانی را برخی مستحب و پاره‌ای واجب دانسته‌اند و بعضی نیز گفته‌اند برای نوزاد پسر دو گوسفند و برای نوزاد دختر یک گوسفند باید قربانی کرد(۱۰۱). از پیغمبر(ص) حدیثی آورده‌اند که فرموده است: «پسری را که هفت روز باشد او را عقیقه کنید و نام و کمیت نیکو نهید»(۱۰۲).

             از عید قربان و مراسم آن مانند عید نوروز و عید روزه (فطر) در اشعار شعرای ما بسیار یاد شده است و پیداست که در برگزاری مراسم این روز که همراه با جشن و سرور بوده مانند اعیاد دینی و ملی دیگر، شاعران فرصتی می‌یافته‌اند که درین بزم‌های طرب، ممدوح خود را بستایند و هم چنین معلوم می‌شود، که در قربانی‌های بزرگ و شاهانه، رسم برین بوده است که شتر را ذبح کنند، انوری در یکی از همین قصاید خود در دعای ممدوحش می‌گوید:

         عید  فرخنده و در عید  برسم  قربان                     سر بریده عدویت همچو شتر زار و نزار(۱۰۳)

***

           اما این مراسم، که شمن آن، شتر قربانی را، چند روز پیش از عید، با زنگ‌ها و جلاجل و پوشش‌های رنگین منگوله‌دار، در هر کوی و برزن، با دهل و نقاره می‌گرداندند و در حالیکه همراه آن، یک نفر اشعار مذهبی می‌خواند، به در خانه‌ها رفته از صاحب خانه‌ها پول یا خوار و بار می‌گرفتند و بعد، در صبح روز عید، با آئین خاصی آنرا قربانی می‌کردند از کجا پیدا شده بود؟ تا آنجا که می‌دانیم این مراسم و تشریفات، با طول و تفصیل هرچه بیشتر، در زمان شاهان صفوی، برگزار می‌شده است و هنگام اجرای آن حتی شاه و بزرگان و رجال مملکت شرکت می‌کرده‌اند.

             ظاهراً سابقه این تشریفات را باید در دوره مغول جستجو کنیم، در تاریخ مبارک غازانی از مزاحمت‌ها و آزارهائی که «خربندگان و شتربانان و پیکان» برای مردم فراهم می‌آورده‌اندمطالبی آمده که ریشه و سرچشمه این مراسم را بخوبی نشان می‌دهد، بگفته نویسنده این کتاب، خربندگان و ساربانان «در روزهای عید و نوروزها و امثال آن چهارپایان می‌آراستند و جوق‌جوق می‌ستندند و صدهزار هرزه و هذیان می‌گفتند و دشنام می‌دادند تا زیادت بستانند . . . . و هر سال پنج شش روز پیش از آن روزهای معهود و پنج شش روز پس از آن هیچ آفریده در میان راهها نیارستی گذشت که او را در پیچیدندی و هرچه لایق چنان قوم باشد با وی کردند . . . . و اکابر و ارباب جاه را از آن ذوق بود که خربندگان و ساربانان ایشان استران و اشتران را بیارایند و جامه‌ای چند بر آن اندازند تا از مردم چیزی توانند ستد» بالاخره کار این مردم‌آزاریها به جائی رسید که غازان خان، پادشاه مغول، خکن کرد «که هر خربنده و شتربان و پیک که از کسی چیزی خواهد او را به یاسا رسانند و در عیدها و نوروزها،‌بهر وقت که آواز جرس و درای شتران و استران بشنید، کزیکتانان (کزکبانان = کجک‌بانان؟) را می‌فرمود، که به زخم چماق، سر و دست و پای ایشان می‌شکستند و فرمود تا ندا زدند که هیچ آفریده چیزی به خربندگان و شتربانان و پیکان نده و هر کجا که استران و اشتران گردانند ایشان را بزنند(۱۰۴)».

             احتمالاً همین مردم (خربنده و شتربان) که مردم را زحمت می‌دادند و چیز می‌گرفتند و از برکت این عیدها به نوائی می‌رسیدند، با وجود فرمان سخت خان مغول، خود یا اخلافشان، ناگزیر شدند، به کار خود رنگی دیگر داده و آنرا به صورتی معقول‌تر و آدم‌پسندتر جلوه دهند، یعنی با استفاده از عید قربان و معتقدات مردم مسلمان در بهره‌گیری از ثواب این روز، رفته رفته، زورگوئی و شرارت و مفت‌خواری را در زیر نقاب گدائی ملایم سازند، و آنوقت به دستاویز فراهم کردن بهای عید قربانی، همان شتر را، با همان آرایشها، به در خانه‌ها بگردانند و مبلغی بنام قربانی و شرکت در ثواب آن، از مردم بگیرند، مخصوصاً که این شتر قربانی، با آن جلاجل و منگوله‌های رنگین و آرایش‌های دیگر و آواز دهل و طبل و گروهی از خرد و بزگر مردم بیکاره که آم را همراهی میکردند، خود بصورت یک نمایش بسیار عظیمی در می‌آمد که هرکس را به همراهی یا لااقل تماشای آن تشویق می‌کرد. علاوه بر این، این حدس هم پذیرفتنی است، که مردم شیعی مذهب، در آنوقت که نفوذ و اقتداری یافته و ایرانیان گرایشی، بیش از گذشته، به تشیع پیدا کرده ‌بودند، همین مراسم را وسیله‌ای ساخته بودند که همراه این جمعیت تحت لوای یک سنت مذهبی، با خواندن اشعار دینی، مناقب اهل بیت را بخوانند و ضمن اظهار وجود، خودی نشان داده و جمعیت زیادشان را به رخ مردم سنی مذهب که، در شهرها بسیار بودند با شیعیان اختلاط داشتند، بکشند، بزرگداشت و ترویجی که بعداً شاهان صفوی ازین مراسم می‌کردند، خود تأئیدی برین حدس تواند بود.

             خاطره این خوانندگان اشعار مذهبی، که شتر قربانی را همراهی می‌کردند، از چهل پنجاه سال پیش، زمانی که هنوز این مراسم برقرار بود، بیادها مانده است، در دوره صفویه هم پیترو دولاواله، ازین خوانندگان یاد کرده است، ازن مرد مسیحی که در زمان شاه عباس کبیر (حدود ۳۶۰ سال پیش) به سفارت، از ایتالیا به ایران آمده با علاقه و هوس بسیار در یکی ازین مراسم قربانی، در اصفهان، حضور یافته و به تفصیل آنرا شرح می‌دهد، آنچه را این جهانگرد و مأمور سیاسی نقل می‌کند همان مراسمی است که، ساده‌تر یا مفصل‌تر، در اغلب نقاط ایران، تا این اواخر صورت می‌گرفت و شاید هنوز هم، بطور خیلی ساده‌تر، در پاره‌ای از جاهای دور و نزدیک صورت بگیرد. بنا بگفته او:

             مسلمانان در این روز جشن می‌گیرند و قربانی می‌کنند، در هر خانه‌ای یک یا چند گوسفند قربانی کشته قسمتی از گوشت آنرا می‌خورند و قسمت دیگر را به مستمندان می‌دهند، در ایران رسمی جاریست که حتی در ترکیه و عربستان نیز وجود ندارد و آن رسم این است که در تمام شهرهای بزرگ، و اگر شاه در اردوگاه باشد حتی در آنجا هم با تشریفات و مراسم خاص به قربانی کردن شتر می‌پردازند.

             سه روز قبل از عید، یک شتر ماده را، در حالی که به گل بنفشه و گلهای دیگر وحشی و برگ و شاخه‌های کاج آراسته‌اند، با نقاره و طبل و شیپور در شهر می‌گردانند و همراهش، یکنفر گاهگاه اشعار دینی می‌خواند هرجا این شتر می‌گذرد مردم برای تبریک و تیمن پشم او را می‌کنند، این مراسم سه روز قبل از عید برقرار است، روز عید، صبح خیلی زود و قبل از بر آمدن آفتاب، تمام سران و بزرگان، حتی خود شاه، با عده زیادی از مردم، از هر طبقه و دسته، جمعی سواره و جمعی پیاده، با سلام و صلوات در محل قربانی جمع می‌شوند، در آنجا حلقه بزرگی از تماشاچیان تشکیل می‌شود که افراد سرشناس، سوار بر اسب، در صف اول آن جای دارند، درین روز، مردم بهترین لباسهای خود را می‌پوشند، جماعت با بی‌صبری در انتظار رسیدن شتر هستند، در راه نیز مردم زیادی انتظار دیدنش را می‌کشند، چون در مشرق زمین، پنجره رو به خیابان وجود ندارد،‌مردم از بالای در خانه‌ها و دکان‌ها و دیوار باغ‌ها منظره گذشتن شتر را تماشا می‌کنند، در جلو شتر، یک نفر نیزه‌دار حرکت می‌کند که بعد، همین نیزه را در کشتن حیوان بکار می‌برند، حیوان قربانی را به محوطه‌ای که به همین منظور در وسط جمعیت خالی مانده است هدایت می‌کنند و از محله‌های شهر،‌عده‌ای با اسب و عده‌ای پیاده، چماق بدست، در آنجا آمده‌اند که پس از انجام قربانی، بزرو قطعه بزرگی از لاشه حیوان را طبق آداب و رسوم خاصی به محله خود ببرند، کشنده شتر باید شخص مهم و صهحب عنوانی باشد و این کار را حیدر سلطان یعنی نگهبان حرمسرای شاه، که با لباس فاخر بر اسب آراسته‌ای سوار شده بود، انجام داد و نیزه را چنان به گلوی حیوان زد که تا قلبش فرو رفت، بی‌درنگ حاضران به سمت لاشه هجوم بردند و هرکس بهر وسیله‌ای که در دست داشت مشغول بریدن تکه‌ای از گوشت قربانی شد، بین نمایندگان محله‌های شهر، برای ربودن گوشت بیشتر مسابقه‌ای شروع شده بود، هریک رئیسی داشتند، که گوشت‌ها را نزد او می‌بردند تا همه قطعات یک جا جمع شود، وضع آنچنان آشفته بود که حدی نداشت، تکه‌های بزرگ گوشت را یا به روی زمین می‌کشیدند و یا به روی اسب می‌گذاشتند، سر شتر را به خانه شاه فرستادند.

             مردم، قسمتی ازین گوشت را همان روز برای تبرک می‌خورند و قسمتی دیگر را نمک می‌زنند و در تمام سال برای دفع بیماری یا شفای مریض از آن استفاده می‌کنند، گوشت حیوان بین شهر و محله‌های اطراف تقسیم می‌شود و قسمتی از آن هم نصیب دهات اصفهان می‌گردد، شاه چون امسال در اصفهان نبود، عده‌ای از رجال درین مراسم شرکت نکرده بودند، فقط وزیر اصفهان، که مقدم بر وزرای دیگر است و هم چنین حیدرسلطان و ملک‌التجار در آن حضور داشتند(۱۰۵).

 ***

            شصت هفتاد سال، پس از پیترو دولاواله، سیاح دیگری از آلمان بنام انگلبرت کمپفر، هنگام پادشاهی شاه سلیمان صفوی به ایران آمده و مراسم عید قربان سال ۱۰۹۵ هجری را در باغ هزار جریب اصفهان دیده است، این مرد، تصویری از این مراسم قربانی که شاه سلیمان و صدراعظم وقت، شیخ علیخان زنگنه، در اجرای آن شرکت دارند نقاشی کرده و به یادگار گذاشته است، شرح این مراسم، با حضور شاه، حاوی نکات و جزئیات جالب‌تریست که از هر جهت تازگی دارد، بقول این سیاح، روز عید، همه مردم اصفهان، در نزدیکی باغ هزار جریب، جائی که قرار بود مراسم در آنجا اجرا شود جمع شده بودند، شتر قربانی که پروار و سالم و از بهترین نژاد نوع خود، و با یک قالیچه ارغوانی آن را پوشانده و به بهترین نحو آن را آرایش کرده بودند، به روی زمین، با پاهای بسته، آرمیده بود، این شتر را ده روز پیش از عید، با صدای طبل و نقاره، در تمام کوچه‌های شهر گردانده بودند، جمعیت بسیاری از تماشاکنندگان بر ساختمان مقبره‌ها یا نرده‌های باغ‌ها بالا رفته بودند تا نمایش قربانی را خوب تماشا کنند، برای برگزاری قربانی، همه در انتظار شاه بودند، همین که شاه آمد از اسب پیاده شد، داروغه اصفهان، نیزه‌ای به وی داد، شاه سه بار بر سر نیزه بوسه داد و آن را به داروغه برگرداند، داروغه نیزه را چنان بر گلوی حیوان زد که بر زمین درغلطید، آنوقت سرشناسان شهر هجوم آوردند تا با دست خود در کار قربانی شرکت جویند، بدون آنکه پوست حیوان را بکنند آنرا به دوازده قسمت کرده هریک را به یکی از دوازده محله شهر هدیه کردند، سر و احشاء حیوان را در حصیری پیچیدند و به احترام آشپزخانه شاهی، کناری گذاشتند تا در صورت تمایل مورد استفاده قرار گیرد، پس از این مراسم شاه به شهر بازگشت کردم به دور بیرق‌های خود جمع شده سهم قربانی خود را که سواری آنرا جلوی خود بر روی اسب گذارده بود بطرف محله‌های خود بردند و با زدن بوق طبل، درست حکم قشون فاتحی را پیدا کرده بودند ولی این جمعیت انبوه در کمال نظم حرکت می‌کردند، از میدان شاه به بعد، مردم، دسته دسته، به طرف محله‌های خود براه افتادند تا گوشت قربانی را بین مردم قسمت کنند، هنوز مردم از محل قربانی دور نشده بودند که عده‌ای به بقایای قربانی حمله‌ور شده آنرا از دست یکدیگر می‌ربودند، حتی آثار خون را نیز با پارچه‌های ابریشمی از روی زمین ستردند، آنان که دست خالی رفتند، پیشانی خود را با خون قربانی دنگین می‌کردند تا معلوم شود آنها هم درین قربانی شرکت داشته‌اند؛ به هر رئیس خانوار اصفهانی به اندازه یک گردو ازین گوشت قربانی می‌رسد که آن را با گوشت گویفند مخلوط کرده می‌پزند و با برنج می‌خورند، هرکس در خانه خود سور و سروری نداشته باشد به میدان‌ها و قهوه‌خانه‌ها می رود و به تماشای تردستان و شعبده‌بازان می‌نشیند، بنا به گفته قصابی درین روز در اصفهان، تنها بیش از صدهزار گوسفند قربانی شده بود(۱۰۶).

             تاورنیه، سیاح معروف دیگر این عهد که مدت چهل سال، شش مرتبه، در زمان شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان به ایران آمده از همین مراسم به تفصیل یاد کرده است از جمله می‌گوید تا چند سال پیش شاه خودش درین تشریفات شترکشان شرکت می‌کرد ولی حالا داروغه اصفهان از طرف او نیابت می‌کند (ترجمه سفرنامه تاورنیه ص ۶۴۰).

 ***

            این مراسم که سیاحان خارجی، بطور کامل، آنرا شرح داده‌اند در تمام دوره صفویه و دوره‌های بعد، کم و بیش، برگزار می‌شده است، مردم جشن و سرور خود را درین عهد، با انجام دادن این مراسم، که بیشتر، حکم یک تفریح و سرگرمی داشته است کامل می‌کرده‌اند.

             و ضمناً عده‌ای هم، بنا به معمول، آنرا وسیله ارتزاق و سوءاستفاده و باج گرفتن ساخته بودند، درین خصوص، مؤلف روضه‌الصفا، سرگذشت جالبی از قول آقا محمدخان، بنیان‌گذار سلسله قاجار نقل می‌کند (روضه‌الصفا ج ۹ ص ۳۰۰)، بنوشته وی: (وقتی در ایام سلطنت اشتر قربانی را چنانکه رسم سلاطین است تجهیز کرده با طبل و نای در شهر می‌گردانیدند، آنحضرت (آقا محمدخان) لختی تأمل فرمود و اظهار کرد که این کار نیز از جمله تحمیلات متداوله است و مایه پریشانی خاطر بعضی از انجاب خواهد گردیدن، چه مرا به خاطر است که در ایام توقف شیراز که برسم رهانت و گرفتاری در نزد وکیل معزز بوده و خرج من بر دخل چیره و از ضیق معاش روز روشن بر چشم تیره، در ایام عید اضحی، چنانکه رسم است اشتر قربانی بدرب سرایم آوردند و اظهار طمع کردند همانا وکیل خرج مرا نقدی حاضر نبود و در امضای رضای آن گروه مسامحه می‌نمود تا کار به جایی رسید که بر درب خانه متوقف شدند و سرنای زیاده از اندازه زندند مرا شرم آمد و نگین جواهری که بر خنجر داشتم ببازاریان فرستاده بفروختم و بهای آن بیاوردند مبلغی نقد و خلعتی از ملبوسات خاصه خود بدان گروه دادم تا از آنجا بگذشتند، چه بسا مردم با نام امیرزاده که در چنین وقتی زری آماده ندارند و این اوباش بر در سرای آنان اصرار و لجاج کنند و نروند و مایه خجلت وی گردند کاش این رسم برافتادی تا بزرگ‌زادگان نام‌آور را خجاتی روی ندادی). اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود ازین مراسم در زمان ناصرالدین شاه یاد کرده است، خود شاه معمولاً هر ساله گوسفندی قربانی می‌کرده ولی در پایتخت شتر ینیز قربانی می‌شده که آنرا طبق رسوم بنام شاه یا برای او قربانی می‌کرده‌اند، دو سه روز پیش از عید، شتر قربانی را، با زیورآلات و آرایش‌هائی که داشت، به دربار، حضور شاه برده و بعد برای تماشای اهل حرم و بانوان، به اندرون می‌بردند، همراه شتر، مقلدها و مطرب‌ها، با رقص و آواز و تقلید و مسخره‌بازی، هنگامه را گرم می‌کردند، اعتمادالسلطنه از دلقک‌بازی اسماعیل بزاز در حضور شاه که به همین مناسبت صورت گرفته، یاد کرده می‌گوید (بسیار این مقلدیها قبیح است) جای دیگر هم با طنز می‌گوید (از رسومات قجر است که قربانی شرعی را با اسباب طرب می‌گردانند)، درین روزگار، ذبح‌های قربانی شاهانه به دست شاه صورت نمی‌گرفته و غالباً یکی از رجال عهده‌دار آن بوده است. در سال ۱۳۰۹ هجری که شاه به غرب ایران سفر و در حدود نهاوند منزل کرده است، در روز عید قربان، بگفته اغتمادالسلطنه: «تشریفاتی فراهم آوردند، شتر قربانی کردند، اول بنا بود شاپورمیرزا نحر قربانی کند بعد مجدالدوله اسن شرافت را برای پسرش استدعا نمود، نقاره‌چی‌های بروجردی را آورده بودند». روز عید، شاه در سلطنت آباد به سلام می‌نشسته است، شتری را که در پایتخت می‌کشتند، شاطرباشی پوست گردن آنرا سر نیزه کزده، هنگام عصر، به حضور شاه می‌آورد»(۱۰۷).

 ***

            بعد از ناصرالدین شاه، در اوایل سلطنت محمدعلی شاه (هفتاد و دو سال پیش)، هانری رنه از جهانگردان پرتوان فرانسوی به ایران آمده و مراسم قربانی را که در تهران آنوقت دیده در سیاحت‌نامه خود نقل کرده است، نوشته این سیاح که سیصد سال پس از پیترو دلاواله به ایران آمده، و این مراسم را دیده شنیدنی است. و ضمناً تغییراتی را که در کیفیت این تشریفات، طی این مدت، پدید آمده، بخوبی نشان می‌دهد، بنا بنوشته او:

             در روز عید قربان، هر مسلمانی باید حیوانی را قربانی کند، توانگران گاو و گوسفند قربانی می‌کنند و فقرا اگر بتوانند به کشتن مرغی اکتفا می‌مایند. در زمان شاهان صفوی، در دربار ایران شتر قربانی می‌کردند، این رسم هنوز هم در ایران باقی است و شاه باید درین روز شتر قربانی کند، گویا شاهان قاجار این کار را خوش نداشتند، بهمین جهت، بجای خود، کسی را وکیل می‌کردند که قربانی کند، وکیل، درین روز، لباس شاه را می‌پوشد و مانند او سر و صورت خود را آرایش می‌دهد و جواهر زیادی به سر و سینه خود می‌زند و با شکون و تجمل به کار می‌پردازد.

             چند روز پیش از عید، شتری را زینت کرده در تهران می‌گردانند و عده زیادی از سربازان و مطربان، با ساز و آواز، همراه او حرکت می‌کنند، صبح روز عید، شتر را با آرایش و تجملات بیشتری از ارگ سلطنتی بیرون می‌آورند، وکیل شاه در جلو آن، در حالی که جمعی از درباریان او را همراهی می‌کنند، سوار بر اسب،‌حرکت می‌کند، این مرد، لباس ابریشمی سبزی پوشیده و طاقه شالی را هم که شاه به او بخشیده حمایل کرده است، در دنبال او هم نمایندگان اصناف تهران، پیاده یا سوار بر قاطر هستند و هر کدام بقچه‌ای به گردن بسته‌اند که باید قسمتی از گوشت شتر را در آن جای دهند.

             چون این جمعیت به مقابل کاخ نگارستان رسیدند می‌ایستند، آنگاه شتر را عریان کرده می‌خوابانند، وکیل شاه جلو می‌آید و نیزه‌ای در گلوی حیوان فرو می‌کند، پس از آن مردم، به جان قربانی افتاده، پیش از آنکه جان بدهد آن را قطعه قطعه می‌کنند و هریک از نمایندگان اصناف، قسمت خود را می‌برند، معمولا نعل‌بندان، سر قربانی را می‌برند و سراجان، کوهان آنرا و آهنگران و بقالان و قصابان، گوشت ران و پای آنرا میان خود قسمت می‌کنند، نماینده شاه هم یک تکه از گوشت آن را سر نسزه زده، فاتحانه، می‌برد تا نشانه انجام کار قربانی را به شاه نشان دهد.

             وقتی که نمایندگان اصناف، قسمت‌های خود را گرفتند، باقی‌مانده قربانی را به تماشاچیان وامی‌گذارند، بعضی هم پیشانی خود را با خون آن رنگین می‌کنند تا از ثواب قربانی بی‌بهره نمانند(۱۰۸).

 مراسم شترکشان در کاشان

            شاید مفصل‌ترین مراسم قربانی شتر را مردم کاشان برگزار می‌کردند. درین روز، لوطی‌ها، سرجنبانها، کدخداها و رؤسای محله‌ها و همه آنهائی که ازین جهت نام ورسمی داشتند، مجال خودنمائی پیدا می‌کردند تا هنر پهلوانی و پیش‌کسوتی خود را نشان دهند، ده روز پیش از عید، شتر را طبق معمول آرایش کرده با طبل و نقاره، در حالی که یک خواننده هم، اشعار مذهبی، مناسب با قربانی،‌می‌خواند در کوی و برزن گشته به در خانه‌ها می‌رفتند، صاحب‌خانه‌ها، هرکس به اندازه توانائی و استطاعتش به گردانندگان شتر، چیزی می‌دادند، روز عید، صبح، هزارن نفر از مردم شهر برای دیدن مراسم قربانی به خارج دروازه فین، در جائی که آنرا مصلی مب‌نامیدند و گاهی هم نماز عید را، پس از مراسم قربانی، آنجا می‌خواندند، می‌رفتند، ظاهراً در اغلب نقاط ایران، مراسم قربانی در همین مصلی‌ها، که بیرون شهر بوده و با وسعت زیاد خود می‌توانسته انبوه جمعیت تماشاچیان را در خود جای دهد، برگزار می‌شده است. در حدود چاشت، شتر را با همان زیور و زینت روزهای پیش، در حالیکه جمعیت زیادی از مردم آنرا همراهی می‌کردند می‌آوردند، عده‌ای هم سوار اسب بودند که می‌بایست سهمی از شتر را که اصطلاحاً (مچه) خوانده می‌شد بگیرند و به شهر ببرند تا آنرا میان مردم قسمت کنند، وقتی شتر به مصلی می‌رسید آنرا به طرف گودالی برده، پس از آنکه از زیور و آلات و پوشش، لختش می‌کردند، می‌خواباندند، و بنا به رسم معهود، ذبحش می‌کردند، هریک از محلات و حتی پاره‌ای از خانواده‌ها سهمی داشتند که قبلاً آنرا روی پوست شتر، قبل از نحر کردن، با رنگ علامت‌گذاری کرده بودند، پس از قطعه قطعه کردن قربانی، کسانی که، بطور وراثت، صاحب سهم شناخته شده بودند، قسمت خود را جلو اسب گذاشته، با غرور تمام، در میان سیل جمعیت به سوی شهر و مقصود خود، راه می‌افتادند. از این جا بود که بعضی عملیات پهلوانی و لوطی‌گری‌ها و نمایش‌ها آغاز می‌شد، سر قربانی را نخست به خانه حاکم می‌بردند ولی پیش از بردن به آنجا، در مسیر خود، نزدیک دروازه شهر، از اینکه سر را از طرف راست ببرند یا از طرف چپ، زد و خوردها و بعضی اوقات کشت و کشتارها می‌شد، گروهی چپ چپ و عده‌ای راست راست می‌گفتند و بالاخره هر دسته‌ای که غالب می‌شد، سر را به آن جهت که میخواست می‌برد، هنوز این اصطلاح، که پیران بیاد دارند، از آن روزگار باقی مانده است که می‌گویند «فلانی گمان می‌کند سر را از راست آورده است» یعنی کار مهمی نکرده است.

             سرانجام سر را به خانه‌ای در محله محتشم کاشان برده، آنجا مراسم پذیرائی به عمل می‌آمد، چای و شربت می‌دادند، سهم صاحب‌خانه این بود که نظر قربانی را درآورده برای خود نگدارد و میدانیم که این نظر را پس از خشکاندن، در دفع چشم زخم بکار می‌برند و گاهی همراه بچه‌ها می‌کردند تا کسی آنها را چشم نزد. از همه جالب‌تر، سرنوشت دم قربانی بود، آن کس که بنا بر وظیفه موروثس عهده‌دار زدن دم بود، می‌بایست با یک ضربت دم قربانی را قطع کند، بعد آنرا برداشته، به حال دو، با سرعت زیاد، بطرف شهر و داخل دروازه بدود تا به درخت خشگه برسد، این درخت که از نوع نارون و بسیار بلند و تنومند بود، با وجود سبز بودن، به درخت خشگه، شهرت داشت و در تکیه و سر گذرگاهی قرار داشت، همه مردم کاشان آنرا می‌شناختند و اصلاً آن محل را پای درخت خشگه می‌نامیدند. پس از آنکه حامل دم با همراهانش به اینجا می‌رسید، می‌بایست دم را با قدرت هرچه بیشتر به طرف بالای درخت پرتاب کند که در نتیجه دم قربانی، بالای درخت، میان شاخ و برگهایش می‌ماند، پس از آنکه (مچه‌برها) قسمت‌های مختلف قربانی را می‌بردند، فقط قسمت شکم باقی می‌ماند، که آنهم سهم مردم فین بزرگ بود، فینی‌ها که از پیش آماده بودند چوب بلندی را داخل شکم کرده، دو سرش را از دو طرف، عده‌ای بر دوش گرفته و بسوی فین می‌دویدند. آنوقت خون قربانی را که با خاک آغشته و مخلوط بود، زارعان، برای تبرک، حمل کرده برای کشت خود می‌بردند.

             گردانندگان این مراسم، که دست اندر کار قربانی بودند،‌البته شعاری هم داشتند که آن تقلید صدای شتر بود و فریاد (بل و بل) آنان به آسمان می‌رسید.

 ***

            امروز مردم مسلمان ایران، مانند گذشته قربانی می‌کنند، علاوه بر هزاران گوسفند، که درین روز قربانی و گوشت آنها میان مردم تقسیم می‌شود، در بسیاری از شهرها، به جای یک شتر، چندین شتر می‌کشند، ولی همه دیگر، ازین مراسم، دست کشیده و آنرا کنار گذاشته‌اند، دگرگونی‌های عمیقی که در تمام شوؤن زندگی مردم داده شده، تفریحات و سرگرمی‌های متنوع و فراوانی که مردم روزگار ما از آن برخوردارند، اشتغالات گوناگونی که هرکس، خود را دچار آن می‌بیند و با آن دست و پنجه نرم می‌کند، همه اینها، دیگر مجال و فرصتی برای اینگونه سرگرمیهای ابتدائی و کم‌ارزش که ناشی از یک زندگی بسیط و دربسته و محدود بوده نگذاشته است و دنیای شگرف امروز ما، سرگرمی‌های دیگری، فراخور خود می‌جوید.

 پاورقی‌ها:

۶۴- ترجمه هرودوت (چاپ ۱۳۳۸) ج ۲، ص ۱۰۸٫

۶۵- همان مرجع، ص ۱۳۹، ۱۴۰، ۱۴۱٫

۶۶- همان مرجع، ص ۱۴۲، ۱۴۳٫

۶۷- همان مرجع، ص ۱۴۶، ۱۴۷٫

۶۸- همان مرجع، ص ۱۵۸، ۱۵۹٫

۶۹- همان مرجع، ص ۲۰۹، ۲۱۳٫

۷۰- همان مرجع، ص ۲۳۹٫

۷۱- ویل دورانت، کتاب اول (بخش اول)، ص ۲۳۴٫  

۷۲- ترجمه ویل دورانت، کتاب اول (بخش اول) ص ۵۴۵٫

۷۳- ترجمه هرودوت، ج ۱، ص ۱۷۰٫

۷۴- همان مرجع، ص ۱۷۱٫

۷۵- همان مرجع، ص ۲۱۵، ۲۱۶، ۲۱۷٫

۷۶- سیرت کوروش (ترجمه وحید مازندرانی، سال ۱۳۵۰)، ص ۳۴۶٫

۷۷- همان مرجع، ص ۳۶۰٫

۷۸- همان مرجع، ص ۳۷۰٫

۷۹- همان مرجع.

۸۰- همان مرجع، ص ۳۷۶ و ۳۷۹٫

۸۱- همان مرجع، ص ۳۸۱٫

۸۲- همان مرجع، ص ۴۰۲٫

۸۳- همان مرجع، ص ۴۱۰ و ۴۱۱٫

۸۴- ویل دورانت، کتاب اول (بخش اول)، ص ۵۱۹٫

۸۵- ایران باستان ج ۱ ص ۷۲۳٫

۸۶- همان مرجع، ص ۷۲۷٫

۸۷- حیات مردان نامی، ص ۳۴۳٫

۸۸- ترجمه هرودوت، ج ۱، ص ۱۷۱٫

۸۹- همان مرجع، ص ۲۸۸٫

۹۰- گاتها، ترجمه پورداود، ص ۳۹، ۴۱، ۷۹٫

۹۱- همان مرجع، ص ۷۹ و ۸۰٫

۹۲- دیانت زردشتی، ترجمه فریدون وهمن (چاپ ۱۳۴۸)، ص ۱۱۰٫

۹۳- یسنا ۴۸ بند ۱۰ (ترجمه پورداود).

۹۴- دیانت زردشتی ص ۱۱۰ و ۱۱۱٫

۹۵- همان مرجع ص ۱۱۲٫

۹۶- یشتها (آبان یشت) ص ۲۴۳٫

۹۷- شاهنامه بروخیم ج ۵، ص ۱۳۸۵٫

۹۸- دیانت زردشتی، ص ۱۱۲٫

۹۹- یسنا (ترجمه پورداود)، ج ۱ ص ۷۹٫

۱۰۰- ج ۱، ص ۷۴ و ۲۶۲ و ج ۲ ص ۷۰ و ۴۵۷٫

۱۰۱- لغت‌نامه دهخدا، ذیل کلمه عقیقه.

۱۰۲- کیمیای سعادت (چاپ ۱۳۴۵) باب معاملات ص ۳۳۹٫

۱۰۳- دیوان انوری، ج ۱ ص ۱۹۰٫

 ۱۰۴- تاریخ مبارک غازانی، ص ۳۶۱٫

۱۰۵- ترجمه سفرنامه پیترو دولاواله، ص ۱۰۸٫

۱۰۶- ترجمه سفرنامه انگلبرت کمپفر، ص ۲۳۴٫

۱۰۷- خاطرات اعتمادالسلطنه، ص ۳۲۰، ۳۸۴، ۵۱۵، ۸۲۱٫

۱۰۸- ترجمه سفرنامه ا زخراسان تا بختیاری، ص ۱۹۷ و ۱۹۸٫

منبع: مجله هنر و مردم؛ دوره ۱۴، ش ۱۶۵ و ۱۶۶ (تیر و مرداد ۵۵) و ش ۱۶۷ (شهریور ۵۵)

برای مطالعه بخش اول این یادداشت این جا کلیک کنید

نمایش بیشتر

ســــۆزی میــــحڕاب

سایت ســــۆزی میــــحڕاب در آذرماه 1392 با همت جمعی از اهل قلم خوشنام و گمنام تاسیس شد ســــۆزی میــــحڕاب بدون جنجال و در اوج عملگرایی به ترویج مبانی میانه روی می پردازد ســــۆزی میــــحڕاب با هیچ جریان و هیچ احدی درگیری ندارد ســــۆزی میــــحڕاب رسالتی جز همزیستی و دگرپذیری ندارد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا