دکتر محمد فاروق شریف پور
مهاباد کماکان در تلاطم
ستاره بخت حکومت شاهنشاهی در حال افول و تحولی بزرگ در حاکمیت ایران در راه است، ظلم و جور، خون این ملتِ اکثراً بیسواد و کم سواد و ساده را به جوش آورده و مردم گروه گروه و دسته دسته شده و هریک همچون گوسفندان بیشبان به دنبال حزبی راه افتادهاند تا شاید آنان کاردان باشند و در زیر لوای آنها به نان و نوایی برسند و با افکار جورواجور این حس آزادیخواهی خویش را ارضاء نمایند. چه میتوان کرد با خیل عظیمی از مردم که همگی یک چیز میخواهند اما از روی جهل تحمیل شده از طرف حاکمان گذشته نمیدانند چطور به آن برسند؟ و اینگونه بود که این همه تفرق و حزبگرایی براه انداخته شد و هر فکری از جای جای جهان در آن اوضاع میتوانست به این جامعه نفوذ کند (کما اینکه نفوذ هم کرد) اعم از تودهای و سکولار و لیبرال و ناسیونالیست و روشنفکر و … اما متأسفانه کسی را نداشتند که به آنها بگوید:
یک درمتان میشود چار المراد چار دشمن میشود یک ز اتحاد (15)
در این بین مهاباد هم پرتلاطم است؛ تودهایها و کومونیستها،جریان افراطی مذاهب، به اصطلاح روشنفکران، جریان شیوخ و … واقعاً در این بین صدای حق گم شده و ندای دین حقیقی، که همه ملتها را از اسارت بسوی آزادی حقیقی و از تفرق به اتحاد فرا میخواند، بسیار مهجور مانده است، به غیر از عدهای معدود، که در میان آن همه تب و تاب و هیاهوی عاری از تفکر، صدایشان به جایی نمیرسد. بر اساس حکم منطق، حرکتها و جنبشهای مردمی گذشته را نه با افکار و شعارها، بلکه با نتایجی که به بار آوردهاند باید سنجید؛ اما گویی در آن زمان افکار منظم با عمل و حرکتی آهسته و پیوسته معنی نداشت.
اکنون 27 سال از سال 1324 میگذرد (9)، آن زمان فهقی عبداللهِ جوان برای تحصیل آمده بود؛ اما حالا استادِ ارجمند برای تبلیغ آمده است. در مهاباد زندگی پر حادثه و سراسر فعالیتی را در پیش دارد. مجاهدتها قرار است بکند و صفحات زیادی را روز و شب باید بخواند و بنویسد.
زبان رادیو، زبان دیگری است
استاد خوشذوق، کار در رادیو را با جدیت و علاقه فراوان آغاز نمود. با نویسندگی و اجرای برنامه در رادیو سروکارش فقط با طلبهها نیست بلکه با خیل عظیمی از مردم در رابطه است، تحصیل کرده و امّی، خواص وعوام، این طرفی و آن طرفی … زبان رادیو زبان دیگری است. استاد فرزانه میبایست با فن بیان صحیح، همگی مخاطبین برنامه رادیویی را از علم خویش استسقاء کند؛ آن هم برای چه؟ برای دین خدا، با آن همه وسعتش و با آن همه جزئیات دقیقش. و الحق که کاری است بس عظیم و دشوار و مرد خویش را میطلبد زیرا که سهل ممتنع است و آنهم کار هرکسی نیست. میبایست شبها و روزها کتاب و سنت و آثار علمای سلف را مرور کرده تا از آنها مطلبی بگیرد برای مخاطبین، و با ذوق و دغدغه فکری خویش آن را با زبان امروزی همه مردم در رادیو اجراء نماید.
هر کس نثر استاد را اندکی مطالعه کرده باشد، میداند که تا چه اندازه بیان استاد شیرین است و دلکش، بنحوی که خواننده از همان سطور ابتدایی شور و شوق دهها صفحه مطالعه را کسب میکند؛ حال اگر استاد این مطالب نغز و پر مغز و بلیغ را با زبان فصیح خود بیان کند که دیگر زیبایی آنها مضاعف میگردد و جا دارد شنوندۀ دلآگاه ساعتها بنشیند و گوش فرادهد.
رادیو برای این مبلّغ پویا و پر دغدغه یک ابزار قوی است تا شاید ندای دین را در بین مردم پیرامون خویش سر دهد و بتواند برای باسواد و بیسواد از ایمان بگوید، از برنامه خدا برای بشر بگوید، آن هم در شرایط حاکم بر آن زمان این شهر، پر از تحزب بیبصیرت و سیاست بیتفکر و بیتعریف و اکثراً مردمی تهی از باورهای صحیح دینی. شاید در این اوضاع، ندای غریبانه دین و پایبندی به قوانین و فرامین انسانساز و جامعهساز الهی، برای جوانان راهگمکرده و بیهویت، ملالآور و خسته کننده باشد اما استاد ریزبین و کاردان با نویسندگی برنامههای طنز هم اثر مثبت خود را بر این قشر حساس گذاشت چرا که با زبان شیرین طنز آنگونه که هیچکس را نیازارد، مسائل اجتماعی و کژیهای اجتماع را که ناشی از اوضاع نابسامان آن روزگار بوده است، تشریح میکند و به موازات آن در برنامه دینی که خود مجری آن است، علاج این جامعه دردمند را با دین خدا و ایمان به او، به فصاحت بیان مینماید. چون طبیبی حاذقتر از خداوند و هدایتی بالاتر از قرآن نیست، که میفرماید: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ} (یونس- 57) (1).
مسجد قبله، پایگاه تبلیغ دین
بعد از آن داستان دور و دراز فراقها، تولد فرزندی دیگر (احمد) رحمتی میشود برای زندگانی استاد و آبی میشود بر آتش رنجهای پیشین بطوری که شادی زایدالوصفی استاد را در برمیگیرد (8 و 9). چندی بعد در همان سال (1352) برای امامت جماعت مسجد قبله و مدرس آن، بصورت مردمی انتخاب میشود. مسجد قبله هرچند از لحاظ ابعاد، کوچک است اما بعدها این مکان به کارگاه تولید علم و معرفت استاد سختکوش تبدبل میشود. چه طلبهها که در محضر استاد تلمذ کرده و اجازهنامه گرفتند و مهمتر از آن، چه کتابها که با تأثر از فضای این خانه خدا نگاشته شد، بطوری که در پایان مقدمه یا متن غالب کتابها و مقالات استاد را که مینگریم، نوشته است: «مهاباد- مسجد قبله»؛ و این ناشی از اوج احترام استاد به مفهوم مسجد میباشد که ناشی از درک بالای این دانشمند از اهمیت مساجد است و به نظر نگارنده، استاد در همین عبارت کوتاه میخواهد این نکته را یادآور شود که مساجد، در طول تاریخ باشکوه اسلام، همواره چشمه جوشان و آفتاب فیاض علم و اخلاق بوده و هستند.
مسجد قبله برایش مأمن و مأوایی میشود برای خدمات کلی و جزئی به خلق خدا؛ از حل مشکلات و رفع اختلافات مردم و زوجهای پیر و جوان گرفته تا آموزش طلاب و نوشتن کتب گرانسنگ و مقالات کلیدی و مهم. و چه عالی مکانی برای این امور خیر و چه فرخنده جایی است این مسجد. جلسات وعظ و تبلیغ دینیاش و حلقههای تدریس پرشور و نشاط و پر سوال و جوابش همواره پابرجاست، خصوصاً در ماههای مبارک رمضان که صدچندان شور و اشتیاق در آن موج میزند. در این مسجد، تبلیغ را از سویی با ابزار زبان و حنجره و از سویی با حبر و قلم آغاز مینماید. در مجالس ترحیم فرصت را غنیمت میشمرد و در وقت مناسبی به پای میخیزد و آنچه را که برای ارشاد جمع لازم بداند، همانند یک مبلغ حقیقی، بیان میکند. شبها و روزها و گاه و بیگاه مطالعه میکند و نکته برمیدارد و در مغز پر جنب و جوشش (که آن را به پرکاری عادت داده) (13) به قیاس و استنتاج میپردازد و به تفکر فرو میرود و سپس مینویسد آنچه را که برای حال زار این ملت دواست.
همانند همگی عالمان حقیقی دین
انقلاب با سرعت درحال نزدیک شدن است و مهاباد نیز یکی از کانونهای هیاهو. اما از انقلاب و پسلرزههای آن که بگذریم، استاد در این سالها با پشتکار و عزم بلند مدارج تحصیلات آکادمیک خود را تا اخذ دیپلم ادبی (در سال 1357) طی کرده است در حالی که 45 سال سن دارد و اندکی بعد نیز با همین مدرک در آموزش و پرورش استخدام میشود تا بلکه از این راه بتواند خرج و مخارج معیشت خود و زن وفرزندانش را تأمین نماید؛ چرا؟ چون استاد نمیخواهد از دین ارتزاق کند. درست مانند همگی عالمان حقیقی اسلام که جدای از تبلیغ بیدریغ، قوت خود و خانواده خویش را با کدّ یمین و عرق جبین مییافتند و از احدی انتظار کمک نداشتند. چرا که آنان میدانستند و استاد عزیز ما هم میدانست که «الذی لا یَملکُ قُوتهُ، لا یَملکُ قَرارهُ» و برهمین مبنی عالم دینی لزوماً باید با زحمت خویش کسب رزق نماید و هرگز نباید دین را دستآویز قرار دهد تا بلکه به مال دنیا برسد. با همین نیت کار در آموزش و پرورش را آغاز میکند، هر چند که از هر لحاظ وقت گرانبهایش را میگیرد و باید بیشتر اوقات در مدرسه و کلاس درس مصروف نماید اما عالِمِ با ایمان بخاطر پرهیز از گرفتار آمدن به بلای ارتزاق از دین، هر کار حلالی را انجام میدهد هرچند اگر کتابداری یک مدرسه راهنمایی یا دبیرستان باشد یا معلمی چند شاگرد قد و نیمقد (خداوند از وی راضی باد). و تا اواخر عمر شریفش در مقام معلمی در آموزش و پرورش باقی ماند و خدمت کرد با آنکه همزمان در مسجد و دانشگاه هم یکهتاز بود.
شهر بدون امام جمعه
اکنون سال 1359 میباشد و مهاباد دوباره پر است از التهاب، هیجان و هراس؛ و اما هراسی سنگینتر از گذشته وامیدهایی خاموش و دلهایی سرد از زندگی. جنگ حکومت با احزاب سیاسی منطقه کردستان جریان دارد و عرصه را بر مردم بینوای این شهر (بیشتر) و دیگر شهرها تنگ کرده است. بعضی وقتها برای روزها حتی یک تکه نان خشک هم برای خوردن پیدا نمیشود، هر کس که در این اوضاع به بیرون از خانه میرود دیگر نباید با اطمینان انتظار داشت که به سلامت به منزل بازگردد، شهر از هر لحاظ فلج شده و فقط جنگ است و گلوله و توپ و خمپارههای گاه و بیگاه؛ در سطح شهر، اینجا وآنجا خونهای ریخته شده و گاهی هم جنازه خونین یکی از بندگان خدا بر زمین دیده میشود.
امام جمعه سابق، «مرحوم حسینی»، بدلیل همراهی با یکی از احزاب سیاسی مخالف حکومت از شهر گریخته و اوضاع امامت جمعه در مهاباد مجهول است و چند هفتهای است که نماز جمعه (این فریضه الهی و یکی از نمادها و شعائر جامعه اسلامی) در مهاباد برگزار نمیشود. از طرفی مردم نمایندهای ندارند تا در این وضعیت نابسامان حرفشان را به گوش حاکمیت برساند. در آن زمان منصب امام جمعه تاحدی بار معنوی نمایندگی مردم را نیز بدوش میکشید. بهمین خاطر امامان جماعت شهر جلسهای را در مسجد حاج احمد تشکیل میدهند تا بلکه بتوانند فردی را برای احراز این پست کلیدی و مهم و سامان دادن به وضعیت دینی و اجتماعی شهر انتخاب کنند. نظر اکثریت افراد حاضر «استاد شهریکندی» است اما گویی استاد فقید تمایل چندانی برای عهدهدار شدن این مسئولیت ندارد و دلایلی مبنی بر عدم مناسب بودن این پست برای خویش را به جمع خاطرنشان میشود، اما به همین بسنده نمیکند و برای اینکه شخص معتمد و مستقلی این وظیفه خطیر را عهدهدار شود، به جمع حاضر پیشنهاد میکند که ملا عبدالله احمدیان که کمابیش همگی او را میشناختند و یا نام نیکی از وی شنیده بودند، این مسئولیت پرمخاطره را بپذیرند.
بنظر میرسد که استاد شهریکندی، با فراست و هوشیاری خاص خود، نمیخواسته افرادی کمظرفیت یا فرصتطلب این مسئولیت را به نقطه پرتاب جاهطلبی خویش مبدل سازند و بعد از آن هم به مردم پشت کنند، بنابراین شخص مورد اعتمادش را پیشنهاد مینماید و بدلیل اینکه استادِ شهیر، مورد اعتماد و مقبول همگی علمای شهر است، مخالفتی با پیشنهاد وی نمیشود و جملگی استاد احمدیان را بعنوان امام جمعه میپذیرند. اهمیت این انتخاب اولاً در مردمی و شوروی بودن آن است و ثانیاً شخصی انتخاب میشود که از هر لحاظ (فکری و گرایشی و …) مستقل میباشد و تنها شخصیتی دینی و مبلغی صادق است؛ اگر شخصی انتخاب میشد که ذرهای به هریک از طرفین جنگ گرایش داشت (حکومت یا احزاب سیاسی منطقه)، در این وضع آشفته باید وقوع هرگونه حادثهای را برای خود شخص و به تبع آن برای مردم بینوای شهر انتظار داشت.
استاد این مسئولیت را می پذیرد، اما به چه قیمتی؟ بعد از آن روز، استاد شب و روز را در اضطراب و تشویشِ مسائل عارضی بسر میبرد. هر روز قتل و کشتار، مشکلات اقتصادی کمرشکن و بنیاد برانداز، فشارها از این طرف و آن طرف وارد میشود که از تریبون نماز جمعه برای اهداف سیاسی سوءاستفاده شود؛ اما مگر دانشمند با ایمان میگذارد که خطبه های نماز جمعه، که فقط برای خداست، ملعبه دست و آلت حقه بازی های سیاسیون شود؟! هرگز، بلکه تنها مسائلی را بازگو میکند که به نفع دین و دنیای خلق باشد. بعلت همین حق طلبی هر روز تحت فشار است، بنابراین سخت در مضیقه است و از جانب کینهتوزان، آرامش خاطر و امنیت جانی ندارد (13 و 8).
استعفاء، آغاز ماجرا
در لحظه لحظهی این مسئولیت، یار و یاور فکریاش استاد شهریکندی است و با وی زیاد نشست و برخاست و شور و مشورت دارد تا اینکه آن استاد کریم و فرزانه در سال 1361 مورد سوء قصد قرار گرفته و به شهادت رسید (رحمت خدا بر او باد). استاد از این رویداد شوکه میشود و در خود فرو میرود و به تفکر میپردازد؛ باور نمیکند که به این زودی بی یار و همراه شده است؛ و دیگر در این نقطه، چشم را بر امور غیر ضروری و عارضی میبندد و خود را متوجه اهداف عالیهاش، که همانا تبلیغ و تبیینِ ایمان و دین به نسلهای آینده است، میگرداند. و استعفاء میدهد و در استعفاءنامهاش آنچه را که در دل داشت صادقانه مینویسد و بیان میکند ….
بسیار ساده، صادقانه، جسورانه و در عین حال به شیوهای زیبا مینویسد که در مدت عمر 49 سالهاش مطالبی از علوم دین خدا را کسب کرده و میخواهد تا زنده است، فرصت را غنیمت شمارد و برای نسلهای آینده، این معلومات را به یادگار گذارد، اما همین میشود آغازی بر مقدری دیگر…
مدتی پس از استعفاء
در پاییز 61 خداوند به استاد فرزند چهارمی نیز میبخشد، جمالالدین، هدیه و نعمتی خداداد که میتواند نشانهای باشد بر تحول حالات و جریان حیات و سبب رزقی برای ایام و لیالی آتی.
شش هفت ماهی از استعفاء استاد از امامت جمعه میگذرد و آرامشی که گویی قبل از طوفان است، به ناگاه حکمی عجیب و بدون علت مشخص گریبانگیر تنی چند از افراد سرشناس منطقه و به تبع آن خانوادههایشان شده که شامل استاد احمدیان و خانواده ایشان هم میشود. تبعید، دور کردن از خانه و کاشانه …، به کدامین گناه؟!
تبعید از خانه، تقریب به اهداف
در صبح شانزدهمین روز از ماه خرداد سال 1362، کامیونی پر از اسباب و اثاث ضروری زندگی به همراه قسمت اعظم کتب و جزوات استاد، از دم در خانه ایشان به سمت دامغان حرکت میکند؛ مهجور ماندن از دار و دیار و تعلقات مادی و معنوی آن وضعیتی است بسی دردناک{فَصَبْرٌ جَمِيلٌ}.
در دامغان این چند خانواده کُرد، یار و همراه غربت یکدیگرند و روزها و شبها را، اگرچه به سختی، در کنار هم میگذرانند. روزها در انتظار خبری از بازگشت و شنیدین وعده و وعودهای مسئولین محلی و شبها در تفکر فردا و به همین منوال این چرخه ناقص چند ماه تکرار میشود بدون آنکه نتیجهای در بر داشته باشد.
با استناد به نامههای نگاشته شده توسط پدر به فرزند ارشدش در سردشت، در چند ماه اول تبعید، حالاتی از یأس و ناامیدی بر استاد غالب میشود که تاب و توان زندگی را از وی میگیرد. اما این روحیات در یک مؤمن موقتی است و دیری نمیپاید که استاد نستوه از این وضع به ظاهر نابسامان برای خود موقعیتی طلایی ساخته و به مطالعات و تحقیقات در باب احوال و سرگذشت بزرگان دین میپردازد. مدت مدیدی، از آغاز انقلاب ایران تا کنون، استاد بعلت مسائل متنوع پدید آمده و گرفتاری عمومی مردم که از هزار سو میبارید، فرصت مناسبی برای مطالعه و تحقیق نداشتند؛ اما اکنون او خود تنها، هرچند با درد غریبی و هجران، اهدافش را به یاد میآورد و تلاش برای نیل به آنها را با توکل و طلب استعانت از خداوند باری تعالی از سر میگیرد. روزها با همراهان خویش با مسئولین دامغانی جهت تعیین تکلیف خود، مرتباً ارتباط برقرار میکنند و بعضاً برای امرار معاش و چرخاندن چرخ زندگی کارهای خردپایی را که در گوشه و کنار شهر دامغان گیر آوردهاند انجام میدهند. قسمی از شبها هم به مصاحبت با خانواده و دوستانِ در غربت میگذرد و بخشی از آن هم صرف مطالعه قرآن، احادیث، کتب تواریخ اسلامی و مراجع و رفرنسهای متقدمین و متأخرین و بعد از آن هم تفکر و تجزیه و تحلیل در باب آنها و فیش برداری از مطالب کلیدی میشود (8).
اینگونه بنظر میرسد که استاد قبل از تبعید، فکر نگارش کتاب یا کتبی جامع و دقیق و فراگیر در باب زندگانی خلفاء راشدین، خصوصاً ابوبکر صدیق و عمر فاروق (رضی الله عنهم) را در ذهن میپرورانده است، لیکن، چنانکه گفته شد، بعلت عدم فراغت ذهن و آسودگی خیال نتوانسته در راه این مهم کوششهای لازمه را انجام دهد؛ و اکنون نه تنها دور از خانه بلکه دور از آن مشکلات، در حال ساختن پایههای دو کتاب بزرگ سیمای صادق ابوبکر صدیق و سیمای صادق فاروق اعظم میباشد.
سیمای صادق فاروق اعظم، این کتاب کبیر، گنجینهایست آمیخته از تاریخی تحلیلی و سنددار و حقایقی زلال از بزرگمردان دین علیالخصوص فاروق اعظم، عمر ابن الخطاب (رض) که در راه پاسداری و محافظت از دین پروردگار یکتا و اشاعه نور ایمان به جای جای جهان و درهم شکستن فرعونها و نمرودهای زمان، نفس خویش را به رضای پروردگار فروخت و خداوند نسبت به این دسته از بندگانش رئوف و مهربان است. {وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ} (بقره-207). این کتاب چند سال بعد، در سال 1368 چاپ و منتشر شد و با لطف خدا به توفیقی کم نظیر نائل آمد و به چاپ هشتم رسید. اما سیمای صادق ابوبکر صدیق، به دلایل نامعلوم، پس از سالیان متوالی، بعد از فوت استاد در سال 1388 برای بار اول طبع و منتشر شد…
… بالاخره بعد از یک سال و چهار ماه و چندروز سرانجام استاد در اواخر مهرماه سال 1363 به مهاباد باز میگردد و با بنیهای قویتر از گذشته و دلی سفته با الماس آبدیده، به فعالیتهای سابقش بازمیگردد.
آنگاه که درخت مجاهدتها به بار مینشیند
استاد به مهاباد باز میگردد و از این پس دیگر به تحقق همان اهداف والا میاندیشد که از نوجوانی و جوانی و میانسالی به آنها فکر کرده است. همان اهدافی که برای یک مؤمن واقعی عبودیت الله است تا توشهای باشد برای سرای جاویدان؛ و عبادت در خدمت صادقانه به خلق است آنگاه که نیازمند فرد یا افرادی دلسوز و توانا هستند؛ و کدامین خدمت والاتر و بزرگتر از تبلیغ ایمان انسانساز و دین رحمت و عزت به جامعه یا جوامعی فاصله گرفته از فطرت و عقل؟ و کدام مخدوم محتاجتر از نسل جوان که گرفتار آمده در هزاران حیله و فتنه و چاه و سنگلاخ است؟
استاد از این پس مسائل غیرضروری و بیفائده را کنار مینهد، بر خلاف بعضی از همقطارانش که به مجالس ثروتمندان و اعیان خو گرفتهاند، او از این نوع مجالس رویگردان است و از این قبیل امور را ضایع کننده عمر میداند و در مقابل فقط به مطالعه و تفکر و نگارش کتب و مقالات و وعظ و تبلیغ مشغول میشود. اکنون آماده است آنچه که در مدت عمر پنجاه ساله در اثر برخورد با انواع و اقسام مسائل جورواجور و مطالعات و تفکرات فراوان در سرمایههای دینی، تجربیات خود را با زبانی بسیار شیرین و بلاغتی کمنظیر به رشته تحریر درآورد و یا با فصاحت و طراوت بر منبر مسجد و تریبون همایشها و کنفرانسها بیان نماید.
هزینه معیشتِ کمتوقعانه خویش را هم با کتابداری مدرسه یا معلمی مدارس راهنمایی تأمین مینماید و البته در سال 1372، چند سال پس از دریافت مدرک معادل دکتری الهیات از دانشگاه تهران در سال 1367، در دانشگاه آزاد واحد مهاباد تدریس میکند و اوضاع اقتصادی خانوادهاش اندکی بهبود مییابد.
تفکرات استاد را باید از لابه لای سطور کتاب هایش یافت
30 سالِ بعد از تبعید تا هنگام فوت استاد دوران تراکم تألیفات ایشان میباشد. کتب و مقالات استاد ناشی از تفکرات و دغدغههای جانکاه وی هستند. براستی که دفترها لازم است تا سیمای صادق تفکرات، تحقیقات و به تبع آن تألیفات استاد به تصویر کشیده شود. استاد فاضل در زمینههای متعددی دست به تألیف زدهاند که البته این خود نشانی است از افقهای متعدد نگرش استاد و دغدغه شدید برای اصلاح و روشنگری. لیکن عنصر مشترک تمامی تألیفات استاد برمیگردد به همان اصل مذکور، خدمت صادقانه به خلق خدا با معرفی و تبلیغ برترین نعمت خدا. بدون شک استاد حتی در زمینههای ملی-اجتماعی هم همین اصل را مد نظر داشته است. این مبحث در مورد کتاب سترگ سیمای صادق فاروق اعظم به تفصیل بحث خواهد شد.
طنز اجتماعی «گهلحو» را برای برجسته کردن خرافات و کژیهای مضحک و خطرناک ملت کُرد مینویسد که در سال 1370 به چاپ میرسد. «سیر تحلیلی کلام اهل سنت» (چاپ اول 1381) را برای روشن شدن ریشه کژیهای عقیدتی و تفکیک عقاید اصیل از خرافاتِ به دین چسپیده، مینگارد تا خوانندگان حقیقتجو صالحان را از عاندان و مهتدیان را از گمراهان تشخیص دهند و عقیده پاک و مطابق با فطرت را بشناسند. از سوی دیگر با آگاهی از هجوم تفکراتِ مندرآوردی و عقاید منحرف غربی کتاب «کلام جدید» (مطبوع بسال 1382) را به رشته تحریر درمیآورد تا مردم مسلمان (بخصوص نسل نو) را از پوچی و بیاساس بودن این عقاید رایج آگاه سازد تا بدانند، غرب که خود را مدینه فاضله و مهد آزادی میخواند خود چه انگیزههای شومی برای نسلهای آینده در سر دارد.
سیماهای صادقه را برای پردهبرداری از وجود نورانی صحابه بزرگ و یاران با وفای پیامبر رحمت (ص) مینویسد تا همه بدانند که اسلام چه پرورش میدهد و چه ابرمردانی را میسازد و…
تعداد تألیفات استاد فقید به حدود 26 کتاب میرسد که تقریباً نیمی از آنها بعد از فوت شخص ایشان چاپ و انتشار یافت. بعضی از آثار ایشان از جمله «تهفسیری روژ» با فوت استاد ناتمام ماند. بعلاوه چندصد مقاله که در مجلات و سمینارها و کنفرانسها ارائه شدهاند. لیستی از آثار استاد ذیلاً آمده است که بعضی از آنها هنوز چاپ نشدهاند:
1) سیمای صادق فاروق اعظم | 10) تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی | 19) درآمدی بر خدا شناسی علمی |
2) سیر تحلیلی کلام اهل سنت | 11) تحقیقات | 20) الإیضاح لِمعضلات تفسیر البیضاوی (به عربی) |
3) کلام جدید | 12) ترجمه رساله التوحید | 21) تهفسیری سوورهی یاسین |
4) تاریخ حدیث | 13) اسلامپژوهی و روششناسی معرفتی | 22) مناجات ملا عبدالله |
5) حدیث شناسی | 14) ترجمه مختصر علوم القرآن | 23) تاریخ اماکن متبرکه |
6) قرآن شناسی | 15) تهفسیری سوورهی فاتیحا | 24) تهفسیری روژ (تا آخر آیه 177 سوره بقره) |
7) سیمای صادق ابوبکر صدیق | 16) گهلحو | 25) ئایین و کومهل |
8) بسوی جهان جاویدان | 17) مجموعه شعر کردی «ههست و هاوار» | 26) بهرهبهیان |
9) قبله محمد | 18) خهزینه |
ز گهواره تا گور دانش بجوی
استاد تنها در دو دهۀ آخر عمر پربار خویش حدود 22 کتاب و صدها مقاله مینگارد؛ در این مدت باید چقدر مطالعه و تفکر کرده باشد؟ خدا میداند… چنین روحیه و عزم بلندی در بین علمای صدههای اخیر از تاریخ اسلام کمنظیر است. همزمان در مسجد و دانشگاه درس میگوید و طلبه و دانشجو میپرورد، مداوم و مصرانه میخواند و مطالعه میکند و در تصورات و تفکرات خویش غرق میشود و با هر مناسبتی مقاله و نوشتهای را مینگارد و همچون شمع فروزانی در جمع اصحاب میدرخشد. و این رویه را تا آخرین روزهای زندگی ادامه میدهد و درحالی در بیست و سومین روز از خردادماه سال 1383 دنیا را به مقصد آخرت ترک میکند که 61 سال از حیات پرفراز و نشیبِ 71 سالهاش را در حال طلب علم و عملِ به آن و آموزش اندوختههایش به شاگردان حاضر و غایب خویش، بصورت مستقیم و غیرمستقیم، بوده است و همواره سعی داشت اسلام (این تنها راه و طریقه سعادت دنیوی و اخروی بشر) را با هر نوع لحن و بیان به مردمش و نسلهای بعد بشناساند. هدف تبلیغ و تألیف و وعظش، چنانکه خود بارها در مقدمات کتابهایش گفته، کسب رضای خدا و تکمیل قصور عبودیتش است.
خداوند در فردوس اعلایش کناد و از وی راضی باد! {… وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ} (توبه-72).
منابع و مراجع:
- قرآن کریم.
- سیمای صادق فاروق اعظم (رض)، عبدالله احمدیان، انتشارات سقز (محمدی)، 1368.
- سیر تحلیلی کلام اهل سنت، عبدالله احمدیان، نشر احسان، 1381.
- رساله التوحید، محمد عبده، ترجمه عبدالله احمدیان، انتشارات سقز (محمدی)، 1374.
- کلام جدید، عبدالله احمدیان، نشر رهرو، 1382.
- تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی (رض)، عبدالله احمدیان، نشر احسان، 1374.
- اسلامپژوهی و روششناسی معرفتی، عبدالله احمدیان، اثر چاپ نشده.
- زندگی و آثار علامه ملا عبدالله احمدیان، محمد احمدیان، اثر چاپ نشده.
- سالشمار فرهنگی و شناختنامۀ اجمالی علامه احمدیان، مهرداد رامیدی نیا، همایش بزرگداشت علامه احمدیان- دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد، 1385.
- پدر از نگاه پسر، احمد احمدیان، فصلنامه ندای اسلام شماره 32-33 (صص 23-27).
- خاطرات یک مترجم، محمد قاضی، انتشارات چشم و چراغ، 1371.
- چیشتی مجیور، عبدالرحمن شرفکندی (ههژار)، چاپ اربیل، 2005.
- مصاحبه اختصاصی با احمد احمدیان (فرزند علامه احمدیان)، 1388.
- قطرهای از دریا (یادی از استاد علامه احمدیان)، عبدالسلام کریمی، دانشگاه کردستان، 1383.
- مثنوی معنوی، مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی، قرن هفتم هجری.
- دیوان حافظ، محمد شمسالدین حافظ، قرن هفتم هجری.