تسهیل گری محمد(صلی الله علیه و سلم) برای تغییر جهان.
گویا طرح تغییر و ترمیم اخلاق بشری نیازمند سیاست و حکومتی است که تا بەحال درصحنه زندگی وجود نداشته و جزو نوادری است که باید برای ابد بماند تا بستری برای گسترش و ترویج دانایی و علم و دانش گردد.
آخرین دردانه آسمان، با قلبی سلیم و رفتاری فرشته گونه و مهربان، این بار با اسلحه سخن و زبان به میدان آمده و سخن سرایان و کتب ادبی و فلسفی و کلامی آسمانی و بشری را به میدان فراخواند تا قدرت سحرآمیزی زبان و سخن را به رخ همه بکشاند و معجزات حسی را با آن ختم کند.
هموارگری که فارغ از زنده گردانیدن مرده ها و قدرت و شکوه و هیمنه وثروت کلان سلیمان نبی و نغمه ولحن جاودانگی داوود بود که هررهگذری را مسحور لحن و آهنگ ترنم انگیز خود می نمود. دور از هیاهوی اسبان جنگی و عضلات پهلوانان شکستناپذیر و سپاه مجهز تا دندان مسلح بود.
” ن و القلم و وما یسطرون” هر چه قدرت و نیروی بشری بود تا به امروز به منصه ظهور رسیده و در دورەای پشتیبان رسولانش بود تا انسان با چشم سر عظمت قدرت لایزال آن را بنگرد و به اشتباه نیفتد که کسی از او برتر نیست.
اما پرده آخر چه زیبا رونمایی شد و بشر فلک زده غافلگیر گشت تاریخ انبیا لبریز از کارهای شگفت انگیزی بود که در هیچ دورهای نیازی بە تکرار نداشت و سر زبانها بود و بن مایه داستانها و حماسه ها گشته بود از یکتا پرستی و وحدانیت ابراهیم بزرگ تا موسی خستگی ناپذیر و صبوری ایوب و عمرطولانی نوح برای جهانیان مانند خورشید عالم افروز بود و همە ازآن مطلع بودند.
این بار نهال سخن ، یکه و تنها در صحرای برهوت و خشک و بی آب و علف ودر قلب دو امپراتوری تا دندان مسلح جهان، تنها با ادعای خلق عظیم وصبر پایدار ،یک تنه به جنگ تحجر و بیداد و ستم و مرگ شتافت که بسی جای تامل است.
سوگند به قلم و آنچه می نویسد تراوش این قلم ،سخن حیاتبخش “ٲقرٲباسم ربک الذی الخلق” نوشتن و خواندن ودریچەی دانایی راە ورود بەتغییر و انقلاب شد وقدرت امپراطوران جوشن در بر و خداوندگاران یکتاپرست ازراه بەدررفتە را به مبارزه طلبید تنها و تنها با سلاح عملی “انک لعلی خلق العظیم” به میدان آمد و حماسەی شورانگیزی بە پانمود.
اوهرگز دربار و فرمانده وقصرو لشکری را تجربه نکرده بود رفتار پیامبر با نرم خویی سخن و ادب عجین بود گویی آسمان تمام قد بردباری خالق را به او بخشیده بود به هر کس وهر درباری میرسید تسخیر سحر و جادوی سخن او می شدند هیچ قلب و خردسالمی یارای مقابله با او را نداشت دست بستە مطیع فرمان و امر سخن غرای او بودند.
بارها بزرگان و قریشیان جاهل سوار در خلوت خود تسلیم قدرت اوشدند و در تنهایی شب دل به تراوش زیبای وحی میسپردند ولی غرور و شیطان مانع آن بود که به او بپیوندند و سرزنش همدیگررا ازسر می گرفتند.
انگار بخشندگی و سخاوت بارگاه حق، مهرورزی خود را در قالب لشکری نامرئی و جذاب به یاری حضرت فرستاده بود و نیروی حیات بخش و شکوفایی خود را در او دمیده است.
آن عالی جناب مظهر و نماد فصاحت و شیوایی سخن بود و علاوه بر معجزه ای به نام قرآن ،ازرفتار و کردار و سخنانش نرمی و صداقت و پاکی و قرآن منشی می تراوید معجزهای زنده و پویا بدون ادعا و خودستایی بخشندگی و دل رحمی پروردگار را می بخشید و به همەهدیه می داد.
او بارانی از عشق و دلدادگی بود آمده بود با زبان شیرین و خوش رفتاری، چهره واقعی خداوند را نمایش دهد و تجسم مهربانی و بخشندگی ذات خدا باشد تا جهانیان ببینند که خداوند چقدر مهربان است و زیبا.
قدرت بیان و فصاحت سخن سبب شد که باغ عشق بە حق بشکفد و جاودانگی و تغییر ورفتار بشر را سبب شود و فرهنگ و آداب معاشرت وبا هم بودن را بیاموزد و انس و مهرورزی را گسترش دهد.
جهانگیر بابایی – سردشت – تیرماە ۱۴۰۰