علامه عبدالهادی افخمزاده(3-1)
نگاهی به زندگی و تلاش های دینی و اصلاحی عالم فرزانه ملا عبدالهادی افخمزاده
* روابطش با مرحوم پیشوا قاضی محمد خوب بوده است و با شاعر ملی آن دوران سید محمدامین برزنجی مشهور به «خالهمین» دوست صمیمی بوده است.
* به علت مبارزهاش با کمونیست های نفوذی در جمهوری مهاباد و غارت گریهای برخی عشایر از روستای سرا تبعید میگردد.
* به علت تنفر و انزجار از تقرب به دستگاه حکومت چندین بار از طرف ساواک مورد بازجویی قرار میگیرد
* در سن ۸۶ سالگی در شهر بوکان در میان تجلیل و احترام همشهریان و دوستدارانش جان به جانآفرین تسلیم نمود
* بارها پیشنهاد امامت جمعه شهرهای سقز و مهاباد و یا تدریس در دانشگاه تبریز و تهران را رد میکند
****************************************************
نگاهی به حوادث حیات و سیر زندگی و تحصیلات:
استاد علامه ملا عبدالهادی افخمزاده شخصیتی است که حدود نیم قرن پیش در طرح بسیاری از مسائل اسلامی نقش پیشاهنگ و پیشتاز را داشته است.
اکنون به شرحی اجمالی از حیات پر افتخار آن بزرگوار و معرفی آراء و آثار و شخصیت ایمانی ایشان میپردازیم:
در سالهای قبل از جنگ جهانی اول یعنی سال۱۳۲۸ هجری قمری مطابق ۱۲۸۷ شمسی استاد ملا هادی در میان خانوادهای متدین و باهوش پا به عرصه وجود میگذارد.
دوران کودکی ایشان با حوادث جنگ جهانی اول و تبعات ویرانگر آن که به صورت قحطی نمودار گردیده، مصادف بوده است. تحصیلات طلبگی را علیرغم اکراه خانواده شروع میکند و خود ایشان، این شعر را وصفالحال آن دوران خود ذکر کرده است: «خدا کشتی آنجا که خواهد برد وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد».
تحصیلات ایشان زمانی وارد مرحله جدی و سرنوشتساز میشود که به عنوان طلبه در محضر برادارن قزلجی «ملا محمد» و «ملا احمد» در مهاباد حضور مییابد.
ناملایمات روزگار و استبداد زمانه مدرسه قزلجیها را از هم میپاشد و استاد قزلجی آواره و راهی عراق میشود، طلبه جوان و هوشیار ما هم راهی شهرها و روستاهای کردستان میشود و در این دوران است که روحیه انتقادی در وی پدیدار میشود.
ایشان خود درباره سال های تحصیلی و اساتید و مواد درسی در خاطراتش به موجزترین شکل چنین نوشته است:
مدت طلبگی قریب هشت سال از آغاز سال ۱۳۴۳ قمری تا پایان سال ۱۳۵۲ که دو سال آن در میان خانواده و بقیه در دوازده مدرسه علوم دینی در دو کشور ایران و عراق -در سه شهر و دو قصبه و شش قریه و روستا- نزد شانزده نفر استاد در چند رشته علوم در ۲۳ کتاب عربی مختصر و مفصل که از این مدت، پنج سال آن مشغول تحصیل و کسب علم و بقیه در مسافرت و بیماری و بیدرسی گذشته است، استادانم ده نفرشان مدرس و شش نفر طلبه در سطح عالی «مستعد» بوده و نیز سه چهار نفر استاد داشتهام که چند درسی در خدمت آنان بودهام از این رو ایشان را به حساب نیاوردهام از جمله ملا حسین مجدی.
استادان ایشان اعم از استاد مدرس و یا طلبه در دست نوشته خاطراتش چنین ذکر گردیدهاند: شیخمحمدمحسن قاضی مکری، ملا سیدحسین طاهر بوغهای (باغلوجهای)، ملا محمد ایوبی، طلبه ملا سیدحسین، ملا وهاب، ملا احمد ترجانیزاده، ملا محمد پشدری در مسجد سیدنظام مهاباد، ملا سیدعلی، ملا سید علاءالدین حسینی، باوه ملا در روستای قلندر، قاضی شریف حنفی در اشنویه، ملا عصامالدین شفیعی، ملا عبدالحمید در کرکوک و استاد ملا محمد قزلجی در بغداد.
طلبه جوان و پرشور روح سرکشش آرام نمیگیرد، شوق رفتن به عراق و دیدار مجدد با استاد قزلجی او را به آن دیار میکشاند ، اقامت در عراق و تلمذ در خدمت استاد قزلجی و همچنین گردش و تفحص و مطالعات مداوم و طولانی در کتابخانههای عراق، کار در چاپخانه و مطالعه مجلات و روزنامهها در شهر بغداد و آشنایی و دیدار با شیخ امجد الزهاوی نوه مفتی الزهاوی از دوستان و همفکران قزلجی سبب رشد و پختگی افکار اصلاحی در وی میشود. اگر چه در آن دوران افراد روشنفکر کُرد به طرف افکار ناسیونالیستی گرایش داشتند ولی احساسات ملی او تحتالشعاع داعیه دینیاش قرار میگیرد ؛ در مقالهای در بغداد به خالی شدن حجرهها از طلاب و انتقاد از وضعیت دروس دینی میپردازد و میخواهد آن را به روزنامهها بفرستد ولی استادش مانع از این کار میشود، از اقدامات دیگر وی در آن زمان تشویق استاد قزلجی به نوشتن مطالبی در روزنامهها علیه یکی از خلیفههای میرزا غلاماحمد قادیانی ( از مدعیان دروغین نبوت) که به کشور عراق رفته بود، میباشد.
استاد بزرگوار ما در اوج شکوفایی علمی که هنوز رضاخان بر تخت سلطنت بوده و آداب و رسوم ملی و مذهبی کردها سخت در معرض مخاطره بوده است به ایران بر میگردد و مدتی را در اسارت رکن دوم هنگ مهاباد میگذارند و چند سالی را تا شهریور۱۳۲۰ به سربازی و تشکیل خانواده و گاهی تدریس سپری میکند و مراتب فضل وکمال او بر همگان آشکار میشود و در مهاباد در جلسه امتحان طلاب با قرائت مقالهای به دو زبان عربی و فارسی، هیئت ممتحنین را شگفتزده میکند.
پس از تبعید کلیه افراد خانواده توسط دولت رضاشاه، به دستور حکومت مجبور به استخدام میگردد.
بعد از قضایای شهریور۲۰ و به دعوت مالک کریمالنفس روستای سرا رهسپار آنجا میشود. گرچه روابطش با مرحوم پیشوا قاضی محمد خوب بوده است و با شاعر ملی آن دوران سید محمدامین برزنجی مشهور به «خالهمین» دوست صمیمی بوده و همچنین با دیگر روشنفکران و سران ملی از قبیل استاد عبدالرحمن شرفکندی «ههژار»، حسین حزنی و استاد قانع شاعر ملی ملاقاتهای رضایتبخشی داشته است ولی به علت مبارزهاش با کمونیست های نفوذی در جمهوری مهاباد و غارت گریهای برخی عشایر از روستای سرا تبعید میگردد.
بازگشت به روستای سرا و اقامت دائم در آن روستا به مدت بیش از بیست سال پربارترین دوران حیات استاد است.
اهمیت این مقطع زمانی در این است که جریان فکری احیاگری اسلامی در منطقه کردستان در صحنه ظاهر میشود.
از نظر موقعیت جغرافیایی روستای سرا تقریباً در وسط مناطق کردنشین واقع است و از همین نقطه و مرکز شعاع تبلیغات قرآنی و نسیم بیداری اسلامی به شمال و جنوب کردستان پرتوافکنی کرده است.
شهرت استاد ملا هادی به اقصی نقاط کردستان میرسد در این مدت شاگردان بسیاری را تربیت میکند و تألیفات سودمندی را به رشته تحریر در میآورد و تحسین و تنقیدهایی را بر میانگیزد. بتدریج فکر دینی ایشان تأثیراتی بر جای گذاشته و راه رهروانی مییابد.
با وجود اینکه حرکت آن مرحوم بیشتر بُعد فرهنگی داشته است و در سیاست عملی بیدخالت بوده است ولی به علت تنفر و انزجار از تقرب به دستگاه حکومت چندین بار از طرف ساواک مورد بازجویی قرار میگیرد، به ویژه هنگامی که کتاب ردّ بر مسیحی گری را علیه مبلغان مسیحی در غرب کشور نگاشته است و زمانی که رساله الاعلام و الارشاد را مینویسد و ساواک از آن مطلع میشود.
چه قبل و چه بعد از اصلاحات ارضی بارها پیشنهاد امامت جمعه شهرهای سقز و مهاباد و یا تدریس در دانشگاه تبریز و تهران را رد میکند و اقامت و کار در روستای سرا را بر آن مناصب ترجیح میدهد.
اقدامات نوآوری و بدعتشکنی و احیاگری آن بزرگوار در این دوره از زندگانیش چشمگیر است که در ادامه بحث خواهد آمد.
استاد سرانجام به دلایل مختلف از جمله بیعلاقگی طلاب نسبت به تحصیل و فشار حکومت برای پذیرش سرپرستی خانه اصناف و مروج مذهبی از سوی ایشان در سال ۱۳۴۸ شمسی روستای سرا را به قصد شهر بوکان ترک میکند.
هر چند به علت کهولت سن و فشار روحانیون درباری در بوکان، فعالیت های استاد کاهش مییابد ولی در این دوران علاوه بر مبارزات پیشین علیه جمود و تجحر جامعه مذهبی نسبت به هجوم افکار مادیگری و اخلاق غربزدگی همچون بیحجابی و شرابخواری و مدگرایی و دیگر مفاسد رهآورد بورژوازی عنان گسیخته نیز بیتفاوت نبوده است.
تامین معاش آن مفتی بزرگوار و علامه عالیقدر از راه کاسبی خردهفروشی، دستگاه فتوکپی و بالاخره دفتر ازدواج صورت میگرفت
در طی دو سال اول سکونت در بوکان حدود شانزده کتاب ادبی، دینی و تاریخی در سطح مقاطع دانشگاهی را از عربی به فارسی ترجمه کردند.
کلاس های درس دینی و برنامههای تبلیغ عمومی ایشان از سوی جُهال و روحانیون درباری تعطیل میشود.
در همین دوران به زیارت بیتالله مشرف میشوند، همچنین بنیانگذاری مدرسه علوم دینی بوکان با همراهی و همکاری روحانی محبوب، ملا ابوبکر شفیعی، از باقیات الصالحات دوران اقامت در بوکان است.
شروع انقلاب اسلامی با ضعف بینایی و عدم توانایی در کارهای علمی و تحقیقی و ناتوانی جسمی و ناراحتی های روحی آن عالم علامه مصادف بود و بالاخره وی در سال ۱۳۶۳ دچار سکته مغزی شد و توانایی تدریس و مطالعه را به طور کلی از دست داد.
ولی تا جسم خاکی با او یارای همراهی داشت دمی نیاسود تا اینکه آن مرد تلاش و مبارزه و شجاعت و حق گویی و نفوذناپذیری در سن ۸۶ سالگی در شهر بوکان در میان تجلیل و احترام همشهریان و دوستدارانش جان به جانآفرین تسلیم نمود و به حقیقت این عبارت در مورد ایشان مصداق پیدا کرد که «ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السماء»؛ رحَمه الله و حَشَرَهُ مَعَ الاَخْیار الابرار.
منبع : هیوا
خداوند با اولیا و انبیایش محشور گرداند و به شما برادر بزرگوار که در زمینه شناساندن خادمان واقعی دین و مردم فعالیت دارید اجر و پاداشی بیکران عطا فرماید.
استاد ملا هادی افخمزاده حقیقتا میتواند از الگوهای ناب فرهنگی و دینی برای ملت کورد باشد که امیدواریم با تلاش بزرگوارانی چون شما این نخبگان بیشتر به مردم معرفی شوند. خداوند به تلاشتان اجر و به عمرتان برکت بدهد